درباره متولد ۶۵ ساخته مجید توکلی
فاضل ترکمن
وقتی یک فیلم سینمایی عنوان «متولد ۶۵» را یدک میکشد، یعنی تاکید فراوانی دارد بر اینکه قرار است قصه جوانهای دهه شصتی را روایت کند. یا دستکم از دغدغههای آنها بگوید. گریزی بزند به وضعیت اجتماعی یا عاطفی آنها یا از آمال و آرزوهای متولدین ۶۵ حرف بزند. فیلم «متولد ۶۵» مجید توکلی اما هیچکدام اینها نبود. اجباری هم نیست! اما پس چرا متولد ۶۵؟! میتوانست «رخ دیوانه» باشد مثلا! بهخصوص که دارد مثل فیلم ابوالحسن داوودی، رخِ دیوانهای از جوانها را نشان میدهد و شوخیهایی که جدی میشوند! اما به همان اندازه که «رخ دیوانه» در بستر و فضای فیلم باورپذیر از آب درآمده بود، «متولد ۶۵» در نطفه باقی میماند و بستر و فضا و کاراکترها هیچکدام ملموس نمیشوند. اگر در «رخ دیوانه» ابوالحسن داوودی از انگیزه جوانها برای سرکار گذاشتن آدمپولدارها خبر داشتیم، اینجا هیچ چیزی درباره این زن و مرد جوان و انگیزههای رفتار و کردارشان نمیدانیم. یعنی همهچیز را باید با پیشفرض خودمان جلو ببریم. فیلم هم همین را میخواهد، چون اطلاعات بیشتری ندارد که به ما بدهد! همین که ما کاری به کار گذشته جوانها نداشته باشیم و بدانیم با دو کاراکتر که شخصیتپردازی ابتری دارند، روبهرو هستیم.
داخلی سکانس اول، یک فروشگاه زنجیرهای است و شوخی از همانجا شروع میشود. شوخی با غذای گربهها و سگها و احتمالا کسانی که حیوانات خانگی دارند، شوخی با پولدارها درواقع. بعد هم شوخیها در راستای همین قضایای دار و ندار ادامه پیدا میکند. شوخیهای لوس درباره سوژهای که زیادی به آن پرداخته شده است. اما فرق اصلی فیلم «متولد ۶۵» با مابقی فیلمهای رابینهودی این است که در این فیلم بهجای همذاتپنداری با طبقه محروم، دلت برای طبقه متمول میسوزد! نقشهها و شوخیها و بازیهای دو جوان فیلم در حق آدمهای متمول گاهی آنقدر زیاد و الکی است که به مردمآزاری ختم میشود. یکجوری که با خودت میگویی: «این بدبختها چه گناهی کردند پولدار شدند؟!» اما مشکل فیلم و فیلمنامه به قبل از اینها بازمیگردد. به عدم شخصیتپردازی کامل و صحیح دو کاراکتر اصلی فیلم. ما چه چیزی درباره زن و مرد جوان توی فیلم میدانیم که با آنها همراه شویم یا همراه نشویم؟! این مرد از کجا آمده؟! این زن چی؟! کاروبار و زندگیشان چیست؟! رابطهشان چطور؟! رابطه بین دو جوان فیلم هم انگار مثل خود فیلم شوخی است! با چند تا دیالوگ سطحی که رابطه درنمیآید! اصلا معلوم نیست این رابطه سطحی است یا عمیق! وسط دعوا، زن گیر میدهد که چرا خانم همسایه را صدا کردی بیاید نجاتمان بدهد؟! یعنی دیگر اینقدر؟!
بعد چرا پولدارهای توی فیلم در این حد و اندازه حماقت دارند. از حماقت هم گذشته، انگار یاکریم توی مغزشان لانه کرده است! زن پولداری که فقط و فقط مشغول بازی کردن و رد کردن مراحل بازی توی موبایلش است! بهسادگی هم خودش و شوهرش همهچیز را باور میکنند. مثل زن و مرد مسنی که متولدین ۶۵ هوار میشوند خانهشان! آنها هم همینطور احمق هستند! همهچیز را باور میکنند! یعنی پولدارها اگر اینقدر احمق بودند، اینقدر پولدار میشدند؟! فکر کنید که دزد اصلی دوست و همکار خود پیرمرد متمول است و تازه آقای متولد ۶۵ در عرض سهسوت از توی موبایلش میفهمد که شریک کلاهبردار کیست! اما خود پیرمرد و پیرزن هنوز دنبال کلاهبردار هستند و بهجای دوست خودشان که دزد است، متولدین ۶۵ را خفت میکنند! یعنی منطق در تمام فیلم گم شده است! از روایت غیرمنطقی و داستان غیرمنطقی بگیرید تا کاراکترهای غیرمنطقی و پندار و کردار و رفتار غیرمنطقی شخصیتهای توی فیلم! با یک پایان عجیب و غریب! یک آنا نعمتی نچسبتر از همیشه که معلوم نیست از کجا پیدایش میشود. خیلی هندی و بالیوودی. روی ویلچر! تصور نویسنده و کارگردان از متولدین ۶۵ هم شد این! شد سرکار گذاشتن پولدارها! آخرش هم دخترک بگوید: «وای! وای! چی کار کنم! دیرم شد و داداشم پدرمو درمیاره!» نه درامی شکل میگیرد، نه ملودرامی! کمدیهای توی فیلم هم که ناخواسته است! درواقع «متولد ۶۵» یک کمدی ناخواسته از آبدرآمده که بیشتر از اینکه بحران بسازد، درگیری ایجاد کند، یا اختلاف طبقاتی را نشان بدهد، همهچیز را سرسری میگیرد. بگذریم از اینکه فیلم از داشتن ابتداییترین اعضای تشکیلدهندهاش محروم است! نه یک دکوپاژ درست و حسابی و نه حتی یک زاویه دید متمرکز که نگاه ثابت یک کارگردان پشت آن باشد. جمیله دارالشفایی، نویسنده فیلم، باید میگذاشت نوشتههایش را فعلا توی کتابش بخوانیم. یا لااقل داستان دیگری برای سینمایی شدن انتخاب میکرد. یا نه اصلا دنبال کارگردان دیگری بود!
از «متولد ۶۵» چه چیزی در ذهن باقی میماند؟! فیلم مثل یک لطیفه کوتاه است. یک شوخی که یکجاهایی آزاردهنده میشود. نمیگویم پنج سال بعد، همین که از سالن سینما که بیرون میآیی، از چه عمقی، چه داستانی، چه حرفی، چه بازی درخشانی و کدام مورد بهیادماندنی کارگردان حرف میزنی؟! این فیلم متولد ناتوانیهای فراوانی است که نباید بهزور بالقوهاش کرد!
شماره ۶۸۶