درختکشی با نور
تابهحال گذرتان به خیابانهای شبرنگی افتاده؟ خیابانهایی با درختهای بنفش، قرمز، آبی! خیابانهای چشمکزن!
میدانستید که شب درخت هم به خواب میرود و نور چرخه زیستیاش را مختل میکند و پرندههای درختنشین را هم فراری میدهد؟
حتی وقتی خوانندهای میخواند «تهران شب از تو دور است/ تهران همیشه نور است» (تهران/ امیر کریمی) این وضعیت زیبا نیست.
تاریکی آخرین پناهگاه آدمی بود، که با همه زیباییهایش دارد از دست میرود.
محمدعلی مومنی
نورهای ظلمتزا
کمتر ایرانیای را میتوانید سراغ بگیرید که مدام حسرت روزها و چیزها و موقعیتهایی را که از دست رفته، نخورد! عجیب نیست؟ خودمان نابود میکنیم و بعد یک دل سیر برای آن گریه میکنیم و آه میکشیم.
یکی از تکراریترین خاطرهها، گذشته پر دار و درخت است. خاطره شهرها و روستاهایی که پر از درخت بودند. جویهای آب جاری بودند. پرندهها در لابهلای شاخه درختان میخواندند. شب سکوت بود و آسمان شب پر از ستاره، که این خود داستانی بلند بود و هست. از شمردن ستارهها و خیالپردازی تا دیدن شهابسنگها و به خواب رفتن.
آسمان روستاها و شهرها پر بود از همهمه ستارهها. از خرده روایتهایی که با روایت هر کدام میشد شبی را به صبح رسانید. حالا نور شهر، قاهر و مستبد، چنان صدایش را بلند کرده که دیگر همهمه روایتهای ستارهها به گوش نمیرسد. نور شهر، خیالانگیزی روایتهای سوسو زنِ شبها را از ما گرفت. این گندهروایت، خردهروایت را بلعید.
شب در ادبیات، همواره استعارهای از ظلمت بود. اما این نورهای طبیعتکش، عین ظلمتاند.
این نورها نه روشنایی، که بالاتر از سیاهی شباند.
از روستاهایی که تبدیل به شهر شدند و شهرهای کوچکی که بیآنکه توانمندتر شوند، فقط هیکل گنده کردند و بزک شدند!
چه کسی چنین بلایی سرمان آورد؟! اگر بگوییم دیگران، جهان سرمایهداری، مسئولان ناآگاه و… احتمالا به توهم توطئه و جهانبیزاری متهم شویم. نه از روی ناچاری که از روی آگاهی باید انگشت اتهام را به سوی خودمان هم بگیریم.
با همه ابزارهای آگاهیرسانی، رشد سواد عمومی و تخصصی، چه شد؟ پدیدهها، جوها و شیوههای جهانی همه را تسخیر کردند. آدمی وا داد و تسلیم شد.
مخصوصا در دهههای اخیر که جهان نمایشی شد. این یکی ضربهای کاری بود برای تخریب هر آنچه در راه «خوشگلیزاسیون» بود. مخصوصا در کشورهای جهان سوم که زیبایی مدرن را، بر اساس آنچه در غرب میبینند، تعریف میکنند. میخواهند حتی اگر در عمل مدرن نیستند، اما شبیه مدرنها باشند.
فریفته و مدهوش تبلیغات رسانهای میشوند که یک صورت واحد از رستگاری را نشان میدهند؛ «شهرهای پر از رنگ و نور، پر از بزرگراه و خیابان، پر از ساختمانهای بلند نورپردازی شده». این صورت واحد چنان به باور عمومی تبدیل میشود که گویی از ابتدا همین بوده و غیر از این چیزی در کار نبوده و جز این نمیشود شهر را تعریف کرد.
شاید بهترین بازتاب این ضربالمثل پارسی، در همین قرن باشد که «کلاغ رو رنگ میکنن و به نام قناری قالب میکنن!»
حالا شهری که اکسیژن ندارد، وسایل حملونقل جمعی تسهیلکننده ندارد، راهی برای وزیدن باد ندارد، برای انسان جا ندارد و جای خالی هم ندارد، تا دلتان بخواهد، نور دارد. چنانکه قوانین ساده هم نقض میشود. تابلوهای شهری پرنور و رقصنده با پیام «احتیاط در رانندگی و احترام به قانون»، به چشم رانندهها میتابد!
سهم ما از این وضعیت چیست؟ ذوقزدگی و همراهی با رنگکنندههای کلاغ!
شهر در عوض همه نداشتهها، رنگورو دارد و ما هم راضی هستیم که خوشگل شده! عکس میگیریم و در اینستاگرام منتشر میکنیم. اما بهترین هشتگ برای این عکسها #پوپولیسم_شهری است.
عکس با درختهایی که از ساعت خوابشان گذشته و خمیازه میکشند؛ اما نور به صورتشان میتابد و صدا گوششان را پر کرده.
این جملهها انتزاعی و شاعرانه نیستند. خود واقعیتاند.
با همین دیدگاه در شهرستانها با آمدن یک شهردار جدید شهر پر از چراغهای رقصان میشود و مردم هم میگویند «خوب کار کرد»، اما کمکم این چراغها نیمسوز میشوند و با همان وضعیت نیمسوختگی به تن درختها و شهر باقی میمانند. بیآنکه سازوکار انسانی برای زیستن در شهر در نظر گرفته باشیم و شهر را بر اساس آن ساخته باشیم.
وقتی به نیازهای بنیادین بیتوجهیم که خوشگل شدن شهر را ببینیم، پوپولیستها و دغلکاران سر میرسند.
ناراحتکنندهتر این است که بدانیم «شهر، شهر فرنگ است؛ از همه رنگ است!» اما رضایت بدهیم. با این توجیه که «اتفاق درست درمونی که نمیافته. لااقل دلمون خوشه که شهرمون خوشگل شده!»
راستی اساسا هدف از نورپردازی درخت چیست؟! زیباسازی؟ به نقاشیهای وهمانگیز نگاه کنید که وجود درختان در سیاهی شب چقدر زیبا نقاشی شده. درخت که خود یکی از شاخصههای تعریف تناسب و زیبایی است، چرا باید مورد «خوشگلسازی شهری» قرار بگیرد؟
زیبایی در شب و روز دو جلوه متفاوت دارد. خوشگلسازان در پی یکسانسازی زیباییاند.
انسان همچنان احساس استقلال از طبیعت و محیط زیست میکند که دیگر به آن به عنوان منبع تامین نیازهای حیاتی نگاه نمیکند. این یا تاثیر قدرت گرفتن است، یا فراموشی! درخت برای او اهمیت زیستی ندارد. وقتی میشود رنگش کرد، میشود کارهای دیگر هم کرد. یکی است از همه آن اشیا و ابزاری که گرد خود میبیند و هر گاه که بخواهد چیدمان آن را تغییر میدهد. درخت در چیدمان شهری میتواند برداشته شود یا جابهجا شود!
مثل خانهای که هر از گاهی چیدمانش تغییر میکند. اشیایی بیرون انداخته میشوند، اشیای نو جایگزین میشوند و بعضی هم که ماندگارند، جابهجا میشوند.
به این میگویند نقض مفاهیم ثابت که مثلا در این جمله هم بیان شده: «اگر از جایی که ایستادهاید، راضی نیستید، جابهجا شوید. شما که درخت نیستید!» حالا خود درخت را هم جابهجا میکنند.
با این نگاه درخت چیزی جز یک کالا و شیء در اختیار نیست که ما تعیین میکنیم به چه رنگ باشد و حالش چگونه باشد!
در همه گذشته چند هزار سالهمان، ما همیشه سمت نور ایستادیم و تاریکی نشان مرگ و نیستی بود. در زمانه مرگ اصالت، و سر بر آوردن نورهای جعلی، اینبار سمت تاریکی میایستیم. سمت اصالت تاریکی.
نور همیشه روشنایی نیست!
گفتوگو محمد علی مومنی با حامد میرزاخلیلی، پژوهنده آلودگیهای نوری
هر چیز وقتی زیاد تکرار و همهگیر میشود، درست یا غلط، در دسته بدیهیها جا میگیرد. خودآگاه ما دیگر کاری با آن ندارد. آن را رها میکند و میفرستد به پسِ پشتِ ذهن که ناخودآگاه ماست و عادتهای ما را میچرخاند. حالا اگر کسی به آن امر بدیهی و فراگیر نقدی کند و بخواهد مردم دست از آن بردارند، کارش احتمالا از کار در معدن هم سختتر باشد.
حامد میرزا خلیلی چند سال است که در همین موقعیت ایستاده، که بگوید: این شدت از تابش نور، زیبایی و روشنایی نیست. آلودگی است!
قدیمها خیلی میشنیدیم که یک گذر تاریک است و از مسئولان میخواستند برای روشناییاش اقدام کنند. الان دیگر نمیشنویم. روشنایی تامین شده، اما این اندازه از نور طبیعی است؟
در فرهنگ مردم کشورهای خاورمیانه و شرق آسیا، مثل فیلیپین، کره جنوبی، ژاپن، بعضی از شهرهای بزرگ چین و فرهنگ خودمان نور مقدس بوده است. در باور عمومی هر کجا که نور باشد، امنیت دارد. اما باید مطالعه شود که چقدر جرمخیزی جاهای پرنور کمتر شده؟ برای خود من مشکل سرقت در روز پیش آمده!
تازه این اندازه از نور در شهرها عموما برای «تامین روشنایی» بوده. وای به روزی که بخواهند برای «زیباسازی»، مستقیم سراغ نورپردازی درخت بروند و از الایدیهای رنگ و وارنگ استفاده کنند، که مدام رنگ عوض میکند و آسیبی برای درخت است. درخت تا میخواهد خودش را به یک طیف نوری عادت بدهد، رنگ نور عوض میشود. پرندهای هم که در شاخههای بالا لانه دارد، در معرض تهدید است.
درختهای خیابانهای اصلی که وضعیت خوبی ندارند. در بوستانها هم در سالهای گذشته اتفاق بدی افتاد. پایه چراغهای سه متری به ۹ و ۱۲ متری تبدیل شد. این یعنی که پروژکتورها بالای تاج درخت قرار گرفتند. همه شب درخت زیر نور است و پرندگان هم جایی برای لانهسازی ندارند.
در واقع ضعیفترین اکوسیستم در شهرها هم در حال از بین رفتناند. من رشته پرندهشناسی نخواندهام و روی پرندهنگری تمرکز ندارم. اما از دوستان میشنوم که پرندهها به حاشیههای شهر مهاجرت کردهاند.
الان فقط گونههای مقاوم پرندهها در شهر زندگی میکنند. کلاغ زیاد میبینید و یاکریم. جمعیت گنجشک بهشدت کم شده، بلبل خرما (که در شمیران بود)، طوطی و پرندههای دیگر را نمیبینیم.
در معماری غلط شهرهای بزرگی مثل تهران دیگر زیرشیروانی و لایه شکاف هم نداریم. جایی که پرندهها در گذشته آنجا لانه میساختند.
نمیشود هم روشنایی باشد و هم به حریم درختان و پرندهها وارد نشویم؟!
من روی بوستانی در نزدیکی رصدخانه مرکز علوم و ستارهشناسی شهرداری تهران در نیاوران مطالعه میکنم. با لوکسمتر SQM نور کف گذر و آسمان را اندازهگیری کردم. با بیشتر شدن ارتفاع پایههای چراغ، نقاطی تاریکتر از قبل شده! بدون مطالعه، نتیجه برعکس میشود.
شیلی یک فلات مرتفع است و آسمان پرستارهای دارد. کشورهایی آنجا فضایی اجاره میکنند، یا مالیات میدهند و رصدخانه میسازند.
آنها از آسمان پرستاره و کیفیتشان نگهداری میکنند. فکر میکنند کسب درآمد از ساحلهای توریستی بیشتر است یا رصدخانهها؟! در یکی از شهرهای نزدیک رصدخانه بدون مطالعه زاویه و رنگ چراغها را تغییر دادند. دیدند آلودگی نوری بیشتر شده. کارشناس میداند که طیف نور سفید نور را بیشتر منعکس میکند و گسترش میدهد. انعکاس از کف بیشتر شد، از حالتی که چراغی نامناسب نورش را به سمت آسمان میدهد.
این اتفاق دارد در تهران و شهرهای دیگر میافتد. بودجه مطالعه نورپردازی ندارند. فقط بودجه اجرا دارند.
کسانی، مخصوصا در شهرستانها، معترض میشدند که «شهرمان با این نورها خوشگل شده! چه کار داری؟» در بین جوانها این رضایت وجود دارد.
از چند هزار سال پیش که انسان قطعه زمینی در دست گرفت، زراعت کرد و بحث مالکیت را در پیش گرفت، آرام آرام از آرامش به سمت آسایش رفت.
روی زمین فقط انسان زندگی نمیکند. باید کل موجودات را در نظر بگیریم. اگر روزی عرصه بر زندگی انسان تنگ شود، زیست در کره زمین از بین نمیرود. نهایتا انسان یکی از گونههای پستانداران است که از بین میرود. حیات میکروبی، همانطور که میلیاردها سال پیش شکل گرفت و به این اندازه از تنوع گونههای جانوری رسیدهایم، ادامه دارد. چهار میلیارد سال از عمر خورشید میگذرد و برای چهار میلیارد سال دیگر سوخت دارد. تا وقتی خورشید نور بدهد، حیات در زمین ادامه دارد. مگر اینکه اتفاق خاصی بیفتد. درنتیجه ما نیستیم که محیط زیست را حفظ میکنیم. محیط زیست است که حیات انسان را تضمین میکند.
پس برای محیط زیست نگرانی معنا ندارد؟ همین بحث نور یک نگرانی است دیگر!
اگر بخواهیم عمر زندگی کره زمین را کوتاه کنیم و هر چند هزار سال، یک دقیقه باشه، عصر الکترونیک و صنعت چهار دقیقه است. و ما در این چهار دقیقه ضربهای مهلک به محیط زیست وارد کردیم.
تاریکی آسمان از آخرین سنگرهای محیط زیست است که داریم از دست میدهیم؛ «طبیعت فراموششده آسمان شب». از حدود ۱۰۸ سال قبل که ادیسون لامپ را اختراع کرد، رفته رفته این وجهه از طبیعت را فراموش کردیم. در گذشته وقتی پا از خانه به حیاط میگذاشتید، بزرگترین ساختار عالم، یعنی کهکشان راه شیری، در بالای سر خودنمایی میکرد.
ما زمانی در فرهنگمان بهارخوابها و روی بام خوابیدن را داشتیم. شهاب میدیدیم، ستاره میشمردیم و به خواب میرفتیم. بعد از اختراع لامپ، وقتی میخواهیم به طبیعت برویم، روز میرویم. اگر شب باشد، خودمان را به سرپناه میرسانیم. چون احساس تاریکی و ناامنی میکنیم. مردم فکر میکنند در شب چیزی برای لذت بردن نیست. ما بخشی از شب را از دست دادهایم.
باور به لذت بردن از طبیعت در شب مرده است.
زمانهای است که درباره چیستی مفهوم شب حرف میزنند. یعنی که از بین رفته و مثل بعضی از کلمههای غزلهای حافظ نامانوس شده.
آسمان دیگر آن درجه از کیفیت را ندارد. پدر و مادرهای ما یادشان میآید که چه سرگرمیهایی در شب داشتند. فقط که در شب یلدا نبوده.
طبیعت انسان در طول میلیونها سال اینچنین بوده که با طلوع خورشید بیدار میشدند و با غروب آن میخوابیدند. هورمونهایی در ساعتهای شب ترشح میکند که ساعت بیولوژیک بدن را تنظیم و حال بدن را خوب میکند. متاسفانه شهرهای کوچک چشمشان به تهران است که چه کار میکند.
شهردار قبلی خلبان بود. میگفت وقتی به سفر میرفتند «از ۶۰ مایلی نور شهرها در شب معلوم بود. اما تهران از ۳۰ مایلی هم معلوم نبود. پس تهران شهر تاریکی است». شاید از آن زمان آلودگی نوری تهران حاد شد. از یک سالی دیگر ادارت برق سهم زیادی در تولید آلودگی نوری نداشتند. شهرداری بود که با نورپردازی و نورآراییهای غیرکارشناسانه حجم زیادی از آلودگی نوری را در تهران ایجاد کرد و برای شهرهای دیگر الگویی شد که برای زیباسازی یک موجود زنده را نورپردازی میکنند.
مثل آن است که یک سگ یا آهو را بگذاری روی بلندی و الایدیهای رنگارنگ به آن بتابانی. اصلا برای خودتان چه اتفاقی میافتد؟ میتوانید در یک اتاق روشن بخوابید؟ بعد از گذشت سه چهار شب رنگتان رو به تیرگی میرود و رنگپریده میشوید. بدنتان خشک میشود و آب بدن از دست میرود. افسرده میشوید و تمرکز فکرتان از بین میرود. این اتفاق دارد برای درختهای شهر میافتد.
خوشبختانه بعد از آمدن دکتر نجفی به شهرداری این نورها در خیابان ولیصر خاموش شد. ولی در تهران خیابانهای دیگر هم درخت دارند. بلوار کشاورز که درختان گرد دارد و نورپردازیشان سخت است. خیابان پیروزی و بوستان اندیشه نورپردازیاش به شکلی عجیب و غریب فانتزی است.
این نوع از نورپردازی کارکرد خاص دارد. مثلا برای جشنواره نور و روشنایی فرانسه، آن هم برای چند روز.
برای شهر دودزده ما که آخرین نفسهای اکسیژنش دارد تمام میشود، درختها ارزشمندند.
سال گذشته وقتی در تهران برف بارید، شاخه درختان را میدیدم که میشکستند. درختان در وضعیت زیستی ناگواری هستند. وقتی یک شاخه میشکند، چقدر حجم تولید اکسیژن کم میشود؟
از گذشته هم به درختها ریسه لامپ میبستند.
بد و بدتر دارد. ریسهها برای یکی دو شب جشن بوده. ولی الان ریسههای سفیدی از چین وارد شده که آبشاری و بارشی است که القای بارش میکند و نور سفید زیادی دارد و لای شاخههاست. حالا پرندهها کجا میخواهند خانه بسازند؟ چرخه فتوسنتز، فصل شکوفهزایی و برگریزان درختها دچار اختلال میشود. در اواخر آبان انتظار داری برگی به درخت نمانده باشد. اما در خیابانهایی که نورپردازی شده، هنوز برگ سبز دارد. نیاز نیست که به مرور ضعیف شوند و بمیرند. یک شب در یک اتفاق درختتان را از دست میدهید.
سال ۹۰ در ماه آبان برف آمد، درخت مساحت بیشتری برف جمع کرد، سنگین شد، شکست یا واژگون شد.
چراغ خیابانی که بازه پنج متری دارد، رو به پایین میتابد و پایین دو متر را با نور زرد روشن میکند، که کمترین آسیب را برای درخت دارد. در مقایسه با الایدی با نور آبی و بنفش که در فیلمهای ترسناک پیدا میکنی و یک حاشیه خالی و تاریک هم در درخت باقی نمیگذارد. میل به میل نور پاشیده شده. در روانشناسی، رنگ آبی و بنفش، رنگ ظن و پیری، ترس و اضطراب است. این رنگ چه حالی را میخواهد برای شهروندان ایجاد کند؟ حالا این رنگها مدام تغییر هم میکنند.
در اکثر خیابانها پایههای هشت ضلعی بلندی نصب کردهاند. چه ضرورتی داشته؟ قبلا با پایههای کوتاه هم روشنایی بود.
باید فضای شهر را تقسیم و روی آن مطالعه کرد. کاری که اروپاییهایی هم انجام دادند. برای نورپردازی به نقشه جامع نورپردازی شهر نیاز دارید. اینجا مرکز شهر و توریستی است. چند مکان دیدنی، موزه، کاخ و پل داریم. باید چگونه نورپردازی شود؟
یک جا بوستان است. درجه یک و دو و سه داریم. چقدر درخت دارد؟ حالت باغ دارد یا چمنزار است؟ باغ نهجالبلاغه یک دانه درخت هم ندارد! من به آن میگویم «پارک لامپ». بوستان امیرکبیر، ملت و ساعی درختهای زیادی دارند. پارک شهر و ساعی گونههای پرشماری پرنده دارند. تقسیم کنید و بعد تصمیم بگیرید که نورپردازی چگونه باشد.
شهرداری سر بعضی از کوچهها پارکی کوچک درست کرده. اما تا توانسته الایدیهای سفید روشن کرده که اتفاقا سر به آسمان دارند. تابلوهای تبلیغاتی هم درخشندگی زیادی دارند.
برای نورپردازی مجسمههای میدانها حواسشان به رانندهای که وارد میدان میشود، نیست. رمپ وسط اتوبانها را نورپردازی میکنند. آن هم با الایدیهای سفید که دید را محدود و خیرگی ایجاد میکند و خطر تصادف را بالا میبرد.
از کجا معلوم کجا آلودگی نوری دارد؟
اندازهگیری کردهاند که طیف مختلفی از لامپها، مثل مهتابی، تنگستن، الایدی سپید، شمع و حتی یک نور قرمز تکرنگ که برای چراغ خواب استفاده میکنید، چقدر طول میکشد که ۵۰ درصد ترشح ملاتونین مغز متوقف شود؟ نور سفید الایدی ۱۲ دقیقه، نور شمع ۶۶ دقیقه و نور قرمز ۴۰۳ ساعت. یعنی بهتر است در یک فضای تاریک که چراغها و نمایشگر لپتاپ و تلفن همراه خاموش است، حتی پرده جلوی پنجرهها را بکشید، بخوابید و بگذارید پنج دقیقه چشمتان به تاریکی عادت کند. بعد دستتان را باز کنید و ببینید آیا انگشتهای دست را میبینید یا نه؟! اگر میبینید، آلودگی نوری دارید.
ترشح ملاتونین در شما دچار اختلال است. درنتیجه وقتی صبح از خواب بیدار میشوید، خواب عمیقی نداشتید و خستگیتان بیرون نرفته. اگر شدتش بیشتر باشد، کاهش تمرکز فکر دارید و…
حالا شما به روستایی سفر میکنید. آنجا خوابی عمیق دارید. چون آلودگی نوری آنجا کمتر است.
در تهران و اصفهان نه فقط میشود انگشتها را دید، بلکه میتوانید رنگ را هم تشخیص دهید! چون پنجره احتمالا نزدیک پارک است.
یک نکته دقیقتر بگویم. وقتی هوا در شب ابری است، ببینید آسمان چه رنگی است؟ متوجه میشوید ابری است؟ چون نور به ابرها میخورد، باید دیده شود. مقایسه کنید با آسمان روستا که ابر دیده نمیشود. ما شهریها از وقتی چشم باز کردهایم، در نور بودهایم، وقتی میخواهیم نقاشی از شب بکشیم، ابر را هم میکشیم! در صورتی که اگر آلودگی نور نباشد، نمیشود ابر را دید. فقط وقتی ستارهها را نمیبینید، میفهمید هوا ابری است!
۷۶۵