گفتوگو با مجید توکلی درباره اولین فیلم بلندش، «متولد ۶۵»
عسل آذر پور
عکس: سید جواد جلالی
مجید توکلی بعد از یک فهرست فیلم کوتاه و مستند و یک تلهفیلم، اولین فیلم بلند سینمایی خود را میسازد. اولین فیلمی که با توجه به فروشی که در گیشه سینما داشته به نظر قابل قبول میرسد. اتفاقی که خود او نیز درخصوص مقبولیت فیلم به آن اشاره میکند. توکلی معتقد است فیلم اولش نمره قبولی را دریافت کرده، هرچند به گفته خودش «او بیشتر از هرکسی دیگر به نقاط ضعف و قوت این فیلم واقف است و اگر بخواهد بار دیگر متولد ۶۵ را بسازد حتما نقاط ضعفش را تقویت میکند و فیلم بهتری را ارائه میکند.» فیلم اول آنقدر به کارگردان انرژی داده که او ایده فیلم سینمایی دوم را در ذهن میپروراند، مستندی به زودی کلید میزند و حتی به ساخت یک سریال فکر میکند. او با فضای سینمای ایران آشناست، سینمایی که به این زودی و حتی با ساخت اولین فیلم کمهزینه به سودآوری برای کارگردان نمیرسد پس برای مهیا کردن شرایط ساخت فیلم بعدی باید کارهایی کرد. کارهایی که تا پیش از این نیز توکلی انجام میداده است. ساختن تیزر و کارگردانی مراسمها منبع درآمدهایی است که بعضی کارگردانها روی آن حساب میکنند؛ اما توکلی بیش از هرچیزی به وفاداری بر اصول و قواعد فکری خود در فیلمسازی پایبند است. قواعدی که از مستند و فیلم کوتاه تا آثار سینمایی ادامهدار میشود. حتی وقتی از ساختن یک سریال برای تلویزیون صحبت میکند، دوست دارد سریالی بسازد که برگرفته از دغدغه و تفکر خودش باشد نه هرآن چیزی که با سفارش یا صرفا برای دیده شدن تولید میشود. گفتوگو در مورد فیلمی که معرف نسل توست از آخرین سوال گفتوگوهای معمولی شروع میشود تا به سوال آغازین برسی و تفکرات کارگردانی را بشناسی که با یک ایده دو خطی، با نخستین تجربه فیلمنامهنویسی جمیله دارالشفایی، نخستین تجربه کارگردانی سینمایی بلند خود را تولید کرد.
چرا اسم فیلم «متولد ۶۵» شد؟
به نظر من انتخاب اسم فیلم یکی از مهمترین فاکتورهاست چون هم باید حال و هوای فیلم را نشان دهد و هم بعد تجاری را به دوش بکشد. این اتفاق در همه جای دنیا رعایت میشود و در سینمای ایران لزومش بیشتر است تا به واسطه نام یک فیلم بتوانی مخاطب را به سینما بکشانی. نام فیلم یکی از گرههای داستان است و از طرف دیگر هم فاکتور جذابیت را مدنظر قرار دادیم. اسم «متولد ۶۵» پیش از ساخت و حتی نوشتن فیلمنامه و با همان طرح دو خطی اولیه انتخاب شد. اما اینکه چرا ۶۵ نه هیچ عددی دیگر؛ دلیلش این بود که به هر صورت کاراکترهای اصلی فیلم باید سنی میداشتند. علاوه بر این خود من متعلق به این نسل هستم و نسبت به این نسل شناخت دارم و سال میانی را انتخاب کردم چراکه نسبت به متولدان سال ۶۵ قضاوت کمتری وجود دارد. متولدان پیش و پس از این سال بیشتر مورد قضاوت قرار میگیرند و حتی با متولدان دهه ۵۰ و ۷۰ شناخته میشوند.
این درست است که دهه شصت به دو نیمه تقسیم میشود و نیمه اول با دهه ۵۰ و نیمه دوم با دهه ۷۰ مورد قضاوت قرار میگیرند. اما مشخصا متولدان این دهه نیز خصیصههای مشخصی دارند که با آن شناخته میشوند. نخستین ایدهای که نام فیلم به ذهن میآورد تاکید بر همین خصیصه است. چه ویژگیای در مورد این نسل توی ذهنتان هست؟
مهمترین نکته این است که فیلم مانیفست دهه شصتیها نیست و حتی قرار نیست فیلم درخصوص این دهه و اتفاقاتی که برایشان افتاده حرف بزند. نمیخواستیم با این فیلم اعلام کنیم که دهه شصتیها این ویژگیها را دارند. نکته این است که دو کاراکتر اصلی فیلم متولد سالی هستند، اما برخی جزئیات در واکنش این دو کاراکتر نسبت به شرایط اقتصادی و اجتماعی جامعه به نسلشان مرتبط است.
با این وجود اولین تصوری که از فیلم میآید، مانیفستی از این دهه و یا حتی متولدان این سال مشخص است.
منظورم این است که از ابتدا قصد نداشتم گروهی از زادگان دهه شصت را با این فیلم معرفی و یا از بقیه جدا کنم. همانقدر که قطعی نمیتوان گفت این اخلاق یک دهه شصتی است یا اخلاق دهه هفتاد؛ در هر دو نسل میتوان این خصیصه را پیدا کرد؛ پس قاعدهای وجود ندارد. از نظر من کاری که کاراکترهای اصلی انجام میدهند آنقدر جذاب است که هرکسی با هر سنی انجام دهد و به شناسنامهاش هم نگاه نکند. البته این را هم گویم چون معتقدم که بچههای دهه شصتی خیلی کودکی نکردند و حتی دختران این دهه به خاطر بایدها و نبایدهای زیادی که داشتند خیلی دخترانگی نکردند، پس بیشتر از بقیه دوست دارند بازی کنند و یا کودکی داشته باشند.
پس قبول داری که به هرحال این فیلم معرف این نسل خواهد بود؟
این بخشی از شیطنت انتخاب اسم بود و درعین حال از یکی از گرههای اصلی فیلمنامه میآید. شاید کمی بیرحمانه باشد که به ماجرای اسم بتازیم، چون اگر به فیلم دقت کنیم ارتباط معنایی اسم را با فیلمنامه و داستان پیدا خواهیم کرد. دروغ سن در یک رابطه چیزی است که بسیار برای متولدان این نسل قابل درک است چراکه همه خاطرهای از این دروغ که فاکتور مهمی برایشان بود داشتند. اتفاقی که شاید برای نسل بعدی قابل درک نباشد، چون اهمیتی برای این مسئله قائل نیستند.
طرح دو خطی که تبدیل به فیلمنامه شد چه بود؟
دختر و پسری که یک روز تصمیم میگیرند نقش یک زوج پولدار را بازی کنند و بروند خانه ببینند.
این دغدغه مهمی برای این نسل بود؟
این واکنش این نسل است. طرح اولیه را با جامعهشناسها هم مطرح کردم و به این نتیجه رسیدیم که این رفتار واکنشی نسبت به شرایط نابهسامان اقتصادی کشور است. اینکه آدمها با فاکتورهایی به غیر از فاکتور تلاش پولدار میشوند این سوال را نسبت به فاصله طبقاتی ایجاد میکند که چرا من نه؟ این اختلاف طبقاتی واکنشهای مختلفی را ایجاد میکند که برای این دو شخص تبدیل به بازی میشود.
نخستین فیلم بلند سینمایی مخصوصا اگر در ژانر اجتماعی ساخته شود، نشانگر نگاه و جهانبینی فیلمساز است. این مهمترین دغدغهای بود که به فیلم بلند تبدیل شد یا جذابترین ایدهای بود که برای فیلم اول انتخاب شد؟
واقعیت این است که جذابیت ایده بیش از دغدغه برایم اهمیت داشت، اما زمان ساخت دغدغه برایم مهمتر شد. آن ایده دو خطی برایم به قدر کافی بود، اما وقتی وارد اجرا شدیم تازه متوجه شدم که وقتی میشنیدم فیلمسازی میگوید این قصه دغدغه من است چه معنایی دارد؛ و همین مسئله برای من هم اتفاق افتاد و ایده تبدیل به یک دغدغه شد. حتی در کار بعدی که در همین مرحله ایده دوخطی است ناخودآگاه فهمیدم که در ادامه متولد ۶۵ پیش میروم و به این نتیجه رسیدم که گویا در مسیری پیش میروم که از یک نگاه مورد علاقه و دغدغهمند میآید.
چرا فیلمنامه را خودت ننوشتی؟
چون نوشتن فیلمنامه یک تخصص است. من این تخصص را ندارم و معتقدم یکی از ارکانهای بسیار مهم فیلم است که نیاز دارد با یک تخصص اتفاق بیفتد.
موقع نوشتن یا بازنویسی کمک کردی؟
چرا کمک کردم. جمیله دارالشفایی بسیار همراه بود و من بیشتر در بخش ایده کمک میکردم.
داستان تغییر تهیهکننده چه بود؟
من در یکی از جشنوارههای فیلم کوتاه، فیلم داشتم و رضا میرکریمی داور بود. بعد از جشنواره آقای میرکریمی به من گفتند که نمیخواهی فیلم بلند بسازی و من گفتم که اتفاقا به این مسئله فکر کردهام. ایده دو خطی را مطرح کردم و ایشان بسیار از آن استقبال کردند. قرار گذاشتم ایده را بپرورانیم و در این خصوص هم بارها جلسه گذاشتیم و گپ زدیم، اما از یک جا ایشان به خاطر درگیریای که درخصوص پروژه تازهشان به وجود آمد نتوانستند همراهمان باشند. خودشان محمدمهدی عسگرپور را پیشنهاد دادند. این اتفاق خوبی برای من بود چراکه من برای نخستین کارم باید با پشتوانه کسی میآمدم که در این بازار رقابتی حمایتم کند. قرار گرفتن نام این دو نفر بسیار برای من خوشایند بود.
محمدمهدی عسگرپور گرچه نگاهی به نسل جوان دارد، اما فضای فکریاش با این فضا سنخیت ندارد، در طول کار با چیزی مخالفت نشد یا تغییری حاصل نشد؟
بله فضای فکری آقای عسگرپور از این فیلم بسیار فاصله دارد و چیزی که برایم بسیار عجیب است که هرکدام از این دو نفر قرار بود متولد ۶۵ را بسازند فضا کاملا متفاوت و بنا به رویکرد خودشان میساختند، اما هردوی آنها از ساخت این فیلم با همین نگاه حمایت کردند و دستم را کاملا باز گذاشتند. البته تغییرات زیادی هم به خصوص در فیلمنامه داشتیم. با این وجود هر دو بیشتر حمایت کردند تا دخالت کنند.
بسیاری از فیلمسازانی که کارشان را با فیلم کوتاه آغاز میکنند، معتقدند که این سینما مرحلهای برای ورود به سینمای بلند است. از قضا مجید توکلی با فیلم کوتاه و مستند آغاز میکند و حالا وارد سینمای بلند شده؛ نگاه او هم به سینمای کوتاه اینطور بوده است؟
این جریان ناگزیر سینمای ایران است که وقتی میخواهی وارد سینمای بلند شوید باید فیلم کوتاه ساخته باشید، اما واقعیت این است که از نظر من فیلم کوتاه جریان مهمتری از سینمای بلند است که حتی ارزش بیشتری از سینمای بلند دارد. به همین خاطر به آن بهعنوان سکوی پرتاب نگاه نکردم، اما شرایطی که برای پروانه ساخت وجود دارد ناگزیر شما را به این سمت میبرد که چنین نگاهی پیدا کنید. هرچند دستیاری حسن فتحی برای من به مراتب نسبت به ساخت فیلم کوتاه موثرتر بود و مثل دانشگاه عمل کرد.
الان که وارد این جریان شدید به فیلم کوتاه برمیگردید؟
همین حالا که صحبت میکنیم قصدم این است که کار بعدیام ساخت یک مستند باشد، در مورد کوتاه خیلی مطمئن نیستم اما اطمینان دارم که مستند برایم خیلی مهم است و ورود به سینمای بلند باعث نمیشود که سراغش نروم. ضمن اینکه روحیه ژورنالیستی همیشه باعث شده که مستندسازی مهم باشد و اتفاق بیفتد.
این روحیه ژورنالیستی در متولد ۶۵ هم بود؟
شاید خیلی نامحسوس، جوریدن آدمها و کنکاش در زندگی و روابطشان به نوعی از همان روحیه میآید. این فیلم بیشتر به قواعد و اصول اصلی سینمای جریان اصلی، داستان، قصه، خرده پیرنگ و… پایبند است و کمتر سراغ آن روحیه میرود.
در این فیلم هیچ داستان فرعیای طرح نمیشود و شکل نمیگیرد. خط اصلی داستان آنقدر جذاب بود که سراغ داستان فرعی نروید؟
مگر کسی گفته که باید داشته باشیم؟ حتی در قاعده این نوع سینما هم لزومی به وجود داستان فرعی نیست، بلکه باید قصهای آغاز شود پرورش پیدا کند، درام را شکل دهند و گره فیلم جایی باز شود و درجایی تمام شود. این اتفاق در متولد ۶۵ میافتد، اما اگر درخصوص این جزئیات بحث باشد میتوانیم در موردش حرف بزنیم. اینکه شخصیت پردازی الکن بوده یا فضای کلی کامل شکل نگرفته است. اما درخصوص داستان فرعی معتقد بودم که قصه اصلی آنقدر جذاب هست که که داستان فرعی کمکی به ما نمیکرد.
جایی میگویی که قصهگویی و ریتم تند برایت بسیار مهم بود. به نظرت روایت یک داستان از پس کشش قصه گویی و ریتم تند برآمده و یا اگر داستان فرعی، مثل داستانی زندگی زن و شوهر پولداری که بازی موبایل دغدغهشان هست وارد میشد این ریتم و قصهگویی درستتر پیش نمیرفت.
اقتضای قصه این فیلم روایت همین یک داستان بود. خیلی درخصوص این فیلم و داستان صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که متولد ۶۵ نیازی به خرده داستان و قصه فرعی ندارد بلکه اگر قرار باشد دوباره ساخته شود نیاز به قوام بیشتر قصه اصلیاش دارد، چراکه این داستان به اندازه و کافی است.
این قوام یافتن به کجای قصه برمیگردد، پرداخت به کاراکترها؟
چفت و بست درام نیاز به قوام بیشتر داشت. قصه از آنجایی که در روی زوج جوان قفل میشود و آنها دیگر نمیتوانند بیرون بروند باید دوباره بازنگری میشد، وگرنه کاراکترهای اصلی ما به اندازه کافی معرفی و پرداخته میشوند. همه اطلاعات آنها اینکه کی هستند، چه خانوادهای دارند، چه ارتباطی با یکدیگر دارند و چرا همچین تصمیمی گرفتند را در طول قصه میشنویم. شاید ماجرای درام باید چکشکاری شود.
به جز دو کاراکتر اصلی، شاید باید درخصوص کاراکترهای دیگر هم کمی این بازنگری اتفاق میافتاد. مثلا کاراکتر فرشته که در سکانس پایانی وارد میشود و در فضایی مبهم از پیشنهاش که بازهم تلاش شده در دیالوگ بیان شود، تلاش بینتیجهای را برای دلیل حضورش ایجاد میکند.
یعنی در فیلم مشخص نیست که فرشته معشوقه ابک است؟
معشوقهاش هست و این را در یک دیالوگ میگوید، اما چرا به همچین سرنوشتی دچار شده، سوالی که مطرح میشود و بیجواب میماند. شاید اگر بازیگر این کاراکتر آنا نعمتی نبود، این حساسیت به وجود نمیآمد، اما حضور یک بازیگر چهره توقع را بالاتر هم میبرد.
میشود به این شخصیت بیشتر پرداخت، اما ما احساس میکردیم که ورود چنین خانومی با این سن و سال مشخص میکند که معشوقه اوست، اما جزئیاتی که میگویی دقیقا همان چیزهایی است که از نظر من هم باید بیشتر قوام پیدا میکرد. اینکه شاید باید چند دیالوگ بیشتر برای شناخت بیشتر این کاراکتر قرار داده میشد.
دیالوگ عنصر اصلی فیلم در معرفی شخصیتهاست اما این اگرچه در مورد دو کاراکتر اصلی کامل پیش میرود، اما درخصوص سایر کاراکترها ناموفق میشود.
موافقم. اگر به عقب برگردم متولد ۶۵ را بهعنوان فیلم اول خودم در مقام کارگردان و با اولین تجربه فیلمنامهنویس نخواهم ساخت. این فیلم سختی بود که باید بهعنوان تجربه سوم یا چهارم من ساخته میشد. فیلمی که ۷۰درصد آن در یک لوکیشین اتفاق میافتد اصولا یک فیلم سخت است که کارگردانها در تجربیات چندمشان سراغش میروند. قطعا ایراداتی که در کارگردانی و فیلمنامه است نیز به همین ماجرا بازمیگردد که من تجربه تک لوکیشن را نداشتم. اما معتقدم اگر به فیلم بیرحمانه نگاه نکنیم و با توجه به این موضوع که این اولین تجربه کارگردان و فیلمنامهنویس است و در یک لوکیشن اتفاق میافتد آن را بررسی کنیم بدون شک متولد ۶۵ نمره قبولی میگیرد.
خودت هم نمره قبولی میدهی؟
تا همین میزان فروشی که فیلم در اکران گروه آزاد با سانسهای پراکنده داشته نشاندهنده مقبولیت فیلمی قصهگوست. همانطور که در نگاهی به فیلمهای پرفروش امسال میبینیم که همگی فیلمهای قصهگو بودند و مخاطب هم چنین آثاری را انتخاب کرده است. وقتی نقد منتقدان بزرگ را میخوانی که فیلم را دوست داشتند، نشان میدهد این فیلم بهعنوان نخستین تجربه از تو پذیرفته شده؛ وقتی در میان کاندیداهای جشنواره فیلم فجر قرار میگیری همه بیانگر همان نمره قبولی است. اما این پوسته ظاهری است، اما من انتظار بیشتری از خودم داشتم که کار بهتری باشد. هرچند بازهم معتقدم فیلم اول که با هزینه کم ساخته شده و از یک گروه جوان استفاده کرده و با دو بازیگر کمتر دیده شده روی پرده رفته و تاکنون فروش یک میلیارد را طی کرده، پس این فیلم نمونه موفقی برای سینمای ایران است.
بر انتخاب بازیگران کمتردیده شده برای دو کاراکتر اصلی تاکید میکنی چرا همه بازیگران را بر این مبنا انتخاب نکردی؟
دوست داشتم بازیگری باشد که حضورش به فیلم وزن بیشتری بدهد و حضوری افتخاری داشته باشد. این اتفاق درخصوص آنا نعمتی و براساس رفاقتی که با ایشان داشتم رخ داد.
این فاکتوری برای جذب مخاطب بود؟
نه. دلیلش این بود که زمان نوشتن فیلم همه اعتقاد داشتیم که کاراکتر فرشته را یک بازیگر چهره ایفا کند چون قرار بود گره اصلی داستان به دست او باز شود.
گزینه دیگری نبود؟
چرا به گزینههای دیگر هم فکر کردیم.
هزینه تولید فیلم ۶۰۰ میلیون بود، چرا انقدر کم؟
حدود ۶۰۰ میلیون. من به شخصه معتقدم که فیلم باید با کمترین هزینه تولید شود تا به سوددهی برسد. سینمای ایران در شرایطی وجود دارد که باید به سوددهی فکر کنیم. شاید حتی این نگاه به ما میگفت که باید مثل خیلی از فیلمسازان سراغ بازیگرانی چهره برویم اما فیلمنامه این کار چنین چیزی را نمیخواست. ما نیاز به بازیگران کمتر دیده شدهای داشتیم که قدرت بازیگری داشته باشد. همین مسائل از هزینههای یک فیلم کم میکند، اما خارج از داستان متولد ۶۵ معتقدم فیلم باید با هزینهای تولید شود که در اکران به سوددهی برسد تا بتوانی دوباره کار کنی. همین اتفاق باعث شد که این فیلم در کنار فیلمهایی که با هزینه سه میلیاردی ساخته شدند قرار بگیرد و به سوددهی برسد.
این نگاه شخصی است، نه تهیهکننده؟
اصلا، کما اینکه اگر قرار بود نگاه تهیهکننده را وارد کنیم باید چیدمان دیگری درخصوص بازیگران و استفاده از چهرههای مشهور قرار میدادیم. هرچند آقای عسگرپور هم با حضور چهرههای کمتر دیده شده و درعین حال توانمند موافقتر بود.
یکی از نقدهایی که به فیلم وارد است نشان دادن اختلاف نسلهاست که شاید بیش از حد واقعی پیش رفته و حتی نمایندگان یک نسل را به آدمهای سادهلوح تبدیل کرده است.
بزرگترین مشکلی که ما در شخصیتپردازی فیلمنامه داشتیم، درنیامدن کاراکتر احسان امانی بود. از روز اول قرار بود این کاراکتر بیماری پانارویا دارد که اگر این ماجرا درمیآمد، دیگر هیچکدام از این سوالات درخصوص کاراکترها پیش نمیآمد که متاسفانه در کار درنیامد. اما فاصله نسلها از نظر من به همین اندازه بسیار زیاد است که این ربطی به نگاه شخصی من ندارد، برگرفته از جریان و فضای حاکم برجهان است.
صاحبخانه مرد بیماریاش درنیامده اما زن صاحبخانه در میان قصه دچار یک تحولی میشود که معقولیتش تبدیل به یک پیروی بیمنطق از یک فرضیه میشود.
شاید تنها دلیلش این است که کاراکتر افشار خوب دروغ میگوید.
نه آن زودباوری و نه این اعتقاد به یک تصور از نمایندگان آن نسل به نظر بعید است، ضمن اینکه آنها دختری دارند متعلق به همین نسل. پس خیلی با فضای تفکرات و شاید حتی بازیهای دهه شصتیها بیگانه نیستند.
گرچه این واکنش به ضربه بزرگی که این دو در زندگی خوردهاند برمیگردد، اما درنهایت قبول دارم که شاید یکی از نقاط ضعف پرداخت کم به این شخصیتها بود. شاید اگر معرفی بیشتر اتفاقی میافتد این ناهمگونی پیش نمیآمد. اینکه چرا نشد به موضوعات مختلفی برمیگردد. شاید تمرکز بیش از اندازهمان روی شخصیتپردازی دو کاراکتر اصلی قصه، فورس زمانی برای رسیدن فیلم به جشنواره داشتیم که باعث شد در شش ماه فیلمنامه نوشته و در ۳۸ جلسه فیلمبرداری شد. البته این توضیح را بدهم که شرایط برای ساخت فیلم اول در سینمای ایران آنقدر به سامان نیست که تو در فرصت کافی کارت را پیش ببری. پس وقتی این فرصت پیش آمد ما از کمترین فرصت استفاده کردیم ضمن اینکه قضیه جشنواره هم پیش رو بود و تعجیلمان را بیشتر کرد. به همین خاطر برخی جزئیات درست پرداخت نشد؛ مثل قرص خوردن کاراکتر امانی که قرار بود نشانه همین بیماری باشد. شما این را در فیلم میبینید، اما نمیدانید این قرص نشانه آن بیماری است یا یک اتفاق عادی این نسل.
به جای پوستر از موشنگرافی استفاده میکنی، اینها همه تلاش برای کار جدید است؟
این از همان ماجرای تبلیغات نشئت میگیرد که از اسم میآید و به پوستر میرسد. به نظرم پوستر اصلیترین وظیفهاش این است که تماشاگر را به سینما بکشاند. بزرگمهر حسینپور و پیمان قاسمخانی که در ایده اولیه فیلم به ما کمک کردند در جلسات مشورتی ما برای پوستر هم حضور داشت و ایده موشنگرافی را هم حسینپور مطرح کرد و سهیل نوری که از بچههای سابق چلچراغ هم هست این طرح را قوام داد و این پوستر را خلق کرد. به نظرم این ایده که برای اولینبار در سینمای ایران رقم خورده میتواند بدعتی برای ایجاد تفاوت در فضای تبلیغاتی و نگاه به پوستر شود.
اتفاقهای نویی را در این فیلم رقم زدی، حالا بعد چقدر برای فیلم بعد توقعات نسبت به تو بالا رفته؟
حقیقتش این است که در همان زمان جشنواره فیلم فجر وقتی نام کاندیداها را دیدم بیشتر از اینکه خوشحال باشم نگران بودم چراکه میدانستم چنین اتفاقی برای کار اول توقعات را خیلی از تو بالا میبرد. البته تلاش کردم که این نگاه را از خودم دور کنم چراکه متولد ۶۵ را خیلی دلی و با حال و هوای خودم ساختم و ترجیحم این است که نگاهم به این شکل ادامه پیدا کند. به همین خاطر تصمیم این است که فیلم بعدی با حال و هوای فیلم اولم ساخته شود. فکر نمیکنم که لزومی داشته باشد سراغ قصه یا فضایی بروم که نمیشناسم یا بلد نیستم، من این فضا را میشناسم و از آن میتوانم حرف بزنم، ضمن اینکه فیلم اولم نشانم داد مسیر فیلمسازیام باید به چه سمتی برود.
شماره ۶۸۷
خرید نسخه الکترونیک