درباره فیلم آباجان ساخته هاتف علیمردانی
فاضل ترکمن
هاتف علیمردانی کارگردان عجیبی است. تجربههای سینمایی او در یک خط مشخص تعریف نمیشود. او هر بار با یک زوایه دید، سراغ فیلم تازهاش میرود. گاهی فکر میکنی تنها دغدغه گیشه دارد و گاهی فیلمهایی میسازد که معلوم است دنبال تجربههای نو بوده و بعضا موفق هم میشود. مثلا تجربههایی مثل «بهخاطر پونه» و «کوچه بینام» که هیچ ارتباطی به فیلمهای ضعیفی مثل «مُردن به وقت شهریور» و بدتر از آن «هفتماهگی» ندارد. این وسط «راز دشت تاران» و «یک فراری از بگبو» معلوم نیست کجای کارنامه او قرار میگیرند! تماشاگری که «بهخاطر پونه» ـ که از نظر من بهترین فیلم اوست ـ را از این کارگردان دیده باشد، چطور میتواند باور کند که چهار فیلم ضعیف نامبرده هم در کارنامه همین کارگردان وجود دارد؟!
وضعیت فیلم «آباجان» اما کاملا متفاوت است؛ فیلمی در ارتباط با جنگ و پسامدهای خانوادگی و اجتماعی بعد از آن. «آباجان» فیلم گیشه نیست و بدون دغدغه ساخته نشده است و با توجه به اینکه تهیهکننده اثر نیز خود کارگردان بوده، فارغ از مضمونی که دارد، نشان میدهد که نه به سفارش ارگانهای دولتی، بلکه به سفارش دل نویسنده و کارگردان اثر ساخته شده است.
«آباجان» سوژه نسبتا تازه و جذابی دارد و هرچه فیلم جلوتر میرود، ملتهبتر میشود و آخر قصه نیز غافلگیری خوب و بجایی دارد. آنچه فیلم «آباجان» را از یکدستی و انسجام خارج میکند، تعدد کاراکترهاست. کاراکترهایی که اغلب در سطح باقی ماندهاند و بیشترشان نهتنها از یک شخصیتپردازی صحیح برخوردار نیستند، بلکه در حد تیپ هم باقی نمیمانند. نمونه بارزش نقشی که محمدرضا غفاری بازی میکند. نقشی که فارغ از دیالوگهای محدود و اکتهای کمی که دارد، نه تبدیل به شخصیت میشود و نه حتی تیپ. همچنین در مختصات رفتاری خود نیز دچار تضاد است. اعلامیههای یک حزب سیاسی مخالف جمهوری اسلامی که البته معلوم نیست کدام حزب(!) را در خانه پنهان و لابد پخش میکند، اما از طرفی چنین آدم ایدئولوژیکی سرتاسر اتاقش را با پوستر بازیگران سینمای قبل از انقلاب پُر کرده است و چشمش مدام دنبال دختر شمسی است. سروته قضیه هم تنها با یک دیالوگ عجولانه بسته میشود. دیالوگی که او در مواجهه با خلیل که احتمال شهادتش میرود و واکنش آباجان و خانوادهاش با این تراژدی گفته میشود: «این جماعت مردهپرست!»
کاراکترهای دیگری نیز در فیلم دچار ضعف شخصیتپردازی هستند، اما ممکن است شدت ضعف آنها کمتر باشد. مثلا کاراکتری که ملیسا ذاکری بازی میکند، یا کاراکترهایی که محمود نظرعلیان، سعید آقاخانی و فریبا متخصص دارند. از طرفی بازیها هم یکدست نیست. سعید آقاخانی نه از پس لهجهاش برآمده و نه بازی خوبی ارائه داده، حتی در بعضی از سکانسها زیادی از فیلم بیرون زده است.
درباره بازی فاطمه معتمدآریا نه اعتقاد مسعود فراستی را دارم که بدترین بازی کارنامهاش را داشته و نه معتقد هستم بازی آباجان در حد و اندازههای توانایی بیبدیل او در بازیگری و ایفای نقشهای متفاوت است. حرکت لبهای او برای ادای لهجه ترکی ضربه زیادی به میمیک چهرهاش زده، طوری که تماشاگر متوجه تلاش زیاد او برای ادای لهجه زنجانی میشود. یک سکانس خیلی ضعیف نیز در بازی او وجود دارد. وقتی که از تلویزیون خبر اسارت خلیل را پخش میکنند و او با زمزمه علیعلی به لهجه ترکی برای اینکه خبر زنده بودن خلیل را به مابقی خانواده برساند به حیاط میرود، نهتنها مخاطب را متاثر نمیکند، بلکه بابت اغراقی که در اجرا وجود دارد، ممکن است باعث خنده مخاطب شود.
در مقابل اما بازی شبنم مقدمی و لهجهاش از مابقی بازیگران قویتر است. شبنم مقدمی دیگر ثابت کرده از پس هر نقش و هر لهجهای برمیآید؛ شکارچی مهمترین نقشهای مکمل که اخیرا ایفای نقش او در فیلم «نفس» نرگس آبیار خیرهکننده بود. غیر از شبنم مقدمی، بازی حمیدرضا آذرنگ نیز از استاندارد قابل توجهی برخوردار است. هرچند که باید مراقب باشد در ادای اینگونه از نقشهای منفی به تکرار نرسد.
کاراکتر آباجان در فیلمنامه چندان دچار اوج و فرود نمیشود. رازآلود نیست و زیادی خنثی و بیخیال است. هرچند که این انفعال در برابر هووی او بیشتر نمود پیدا میکند که لابد تاکید فیلمساز به نوع برخورد بومی با هوو در دهههای اخیر و پذیرش آن توسط زنان بهعنوان یک حقیقت تلخ بوده. آباجان اما در پذیرش شهادت پسرش واکنشهای متناسبی با کاراکترش دارد. مرد زندگیاش را بهنوعی با آمدن هوویی جوانتر از خودش سالها پیش از دست داده. مرد حالا در بستر بیماری است و زمینگیر شده. از دختران و شوهرهایشان چندان رضایت ندارد و تنها دلخوشیاش در زندگی پسرش خلیل است که به جبهه رفته و دامادش کاظم به دروغ خبر شهادت او را آورده تا از این طریق بهعنوان همرزم خلیل و خانواده شهید، صاحب سمت شود. آباجان اما به هیچ قیمتی حتی با شعارهایی مثل «خون او که رنگینتر از مابقی جوانان نیست»، تن به از دست دادن فرزندش نمیدهد. انگار از ابتدا هم به رفتن او رضایت نداشته. حتی دوست ندارد نام کوچه بنفشه را به شهید خلیل دورانی تغییر بدهند و از این زندگی، تنها و تنها پسرش را میخواهد؛ تنها حقش از این زندگی سخت و ملالآوری که داشته است. یکی از نکات تازه فیلم «آباجان» همین است. اینجا با مادری مواجه هستیم که برخلاف روال رایج سینمای دفاع مقدس، با شهادت فرزندش بههیچوجه کنار نمیآید.
برگ برنده فیلم «آباجان» و جذابترین کاراکتر فیلمنامه اما کاظم (حمیدرضا آذرنگ) است. از آن شخصیتهای منفی چندوجهی که به دنبال نان و آبی از طریق نام شهدا برای خودشان هستند. پایان فیلم نیز نظیر ندارد و باز هم کلیشه معنویزده سینمای ایران را میشکند. حالا نهتنها خبر زنده ماندن و اسارت خلیل به خانه میرسد، بلکه کاظم که با دروغ شهادت برادر خانمش قصد سوءاستفاده داشته، خود قربانی موشکباران مدرسهای میشود که در آن تدریس میکند. حتی پسرش جان سالم به در میبرد. اما او با همان نیات و خلقوخوی منفی زیر آوار جان میدهد و لابد چیزی که بعدا او را تلقی میکنند…!
«آباجان» با درنظر گرفتن تمامی نقاط قوت و ضعفش فیلمی نیست که تو را اذیت کند. آن هم در میان فیلمهای ضعیف جشنواره پارسال. بههرحال قصهای دارد و آغاز و پایانی که دلزدهات نمیکند. حتی میشد در چند بخش نیز نامزد جشنواره شود، اما کسی چه میداند. شاید چون فیلم متملقی در زمینه سینمای جنگ نبود، این اتفاق برایش نیفتاد.
تیتر: نام مجموعه داستانی از احمد دهقان با موضوع جنگ ایران و عراق است که توسط نشر «افق» منتشر شده.
شماره ۷۰۳
[…] هفته نامه چلچراغ – فاضل ترکمن: هاتف علیمردانی کارگردان عجیبی است. تجربههای سینمایی او در یک خط مشخص تعریف نمیشود. او هر بار با یک زوایه دید، سراغ فیلم تازهاش میرود. گاهی فکر میکنی تنها دغدغه گیشه دارد و گاهی فیلمهایی میسازد که معلوم است دنبال تجربههای نو بوده و بعضا موفق هم میشود. مثلا تجربههایی مثل «بهخاطر پونه» و «کوچه بینام» که هیچ ارتباطی به فیلمهای ضعیفی مثل «مُردن به وقت شهریور» و بدتر از آن «هفتماهگی» ندارد. […]
[…] هر بار با یک زوایه دید، سراغ فیلم تازهاش میرود. هفته نامه چلچراغ – فاضل ترکمن: هاتف علیمردانی کارگردان عجیبی است. […]
[…] هفته نامه چلچراغ – فاضل ترکمن: هاتف علیمردانی کارگردان عجیبی است. تجربههای سینمایی او در یک خط مشخص تعریف نمیشود. او هر بار با یک زوایه دید، سراغ فیلم تازهاش میرود. گاهی فکر میکنی تنها دغدغه گیشه دارد و گاهی فیلمهایی میسازد که معلوم است دنبال تجربههای نو بوده و بعضا موفق هم میشود. مثلا تجربههایی مثل «بهخاطر پونه» و «کوچه بینام» که هیچ ارتباطی به فیلمهای ضعیفی مثل «مُردن به وقت شهریور» و بدتر از آن «هفتماهگی» ندارد. […]
[…] هفته نامه چلچراغ – فاضل ترکمن: هاتف علیمردانی کارگردان عجیبی است. تجربههای سینمایی او در یک خط مشخص تعریف نمیشود. او هر بار با یک زوایه دید، سراغ فیلم تازهاش میرود. گاهی فکر میکنی تنها دغدغه گیشه دارد و گاهی فیلمهایی میسازد که معلوم است دنبال تجربههای نو بوده و بعضا موفق هم میشود. مثلا تجربههایی مثل «بهخاطر پونه» و «کوچه بینام» که هیچ ارتباطی به فیلمهای ضعیفی مثل «مُردن به وقت شهریور» و بدتر از آن «هفتماهگی» ندارد. […]
[…] تجربههای نو بوده و بعضا موفق هم میشود. مثلا …> هفته نامه چلچراغ – فاضل ترکمن: هاتف علیمردانی کارگردان عجیبی است. […]
[…] هفته نامه چلچراغ – فاضل ترکمن: هاتف علیمردانی کارگردان عجیبی است. تجربههای سینمایی او در یک خط مشخص تعریف نمیشود. او هر بار با یک زوایه دید، سراغ فیلم تازهاش میرود. گاهی فکر میکنی تنها دغدغه گیشه دارد و گاهی فیلمهایی میسازد که معلوم است دنبال تجربههای نو بوده و بعضا موفق هم میشود. مثلا تجربههایی مثل «بهخاطر پونه» و «کوچه بینام» که هیچ ارتباطی به فیلمهای ضعیفی مثل «مُردن به وقت شهریور» و بدتر از آن «هفتماهگی» ندارد. […]
[…] لینک منبع […]
[…] – توسط admin هفته نامه چلچراغ – فاضل ترکمن: هاتف علیمردانی کارگردان عجیبی است. […]
دیگه چی داری اینجا؟
پرش بهسوی سکو
طلاق عاطفی را با رسم شکل تعریف کنید
سپیددندان
هم نامهربونه، هم آفت جونه هم با دیگرونه، هم قدرم ندونه!
گوشکردن به صدای مشکوک ایرانیها…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به مجله 40چراغ است و هر گونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی وب سایت و بهینه سازی وب سایت دنیای وب