حداد عادل: اصلاحطلبان از ما میترسند!
محمد علی مومنی
اتراق در سرزمین اموات!
شنوندگان رادیو چل
در دو برنامه گذشته، ما سری به عالم اموات زدیم و از مشکلات آنها باخبر شدیم. در این برنامه هم به مناسبت افتخارآفرینی عباس جدیدی، سری به دیار باقی میزنیم.
ما مقصر نیستیم که برنامهمان شده ویژه اموات. تعداد اموات زیاد شده و ما باید به مشکلات آنها هم توجه کنیم. مشکلاتشان هم کم نیست که.
فکر میکردیم فقط ما زندهها مشکل داریم. بعد فهمیدیم مشکلات اموات از ما بیشتر است. بااینحال از همه کسانی که قصد دارند جلو مترو بپرند، از پل عابر پیاده خودشان را پرت کنند روی سروکله مردم، قرص بخورند و از اینجور قرتیبازیها دربیاورند، خواهش میکنیم در آستانه انتخابات ریاست جمهوری خودشان را نکشند. بعد از انتخابات در خدمتشان هستیم.
شاعری قصد ریاست میکرد!
دکتر حداد عادل بار دیگر به میدان آمد و حماسه آفرید. ایشان گفته «اصلاحطلبان از ما اصولگراها میترسند!»
هرچه فکر کردم، به نتیجه نرسیدم که از چه چیز آقا حداد باید بترسند. ولی خب کار است دیگر. اگر یک وقت ایشان با ۶۳ درصد آرا رئیسجمهور شد، از چه چیز ایشان باید ترسید؟!
ایشان رئیسجمهور هم که بشود، ولکن فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی که نیست. حتی دبیرکل سازمان ملل هم بشود، باز ولکن نیست. همانجا چند تا کلمه میسازد و برایش قطعنامه شورای امنیت هم میگیرد که همه دنیا «فارسی بگویند، فارسی بیندیشند».
اگر رئیسجمهور هم بشود، با قوت و قدرت بیشتری همین بساط است. یکی از ترسها شاید همین باشد. ما از فردا مصوبات آقا حداد را میگوییم. ولی یک روز میآید توی تلویزیون به کسی که از مصوبات کشلقمهای و درازآویزی فرهنگستان استفاده کرده، آبدار میزند.
اگر به سبک دوره گلادیاتورها هم باشد، کار به نبرد تن به تن میکشد که در این مورد هم ترسی از آقا حداد نمیشود داشت. اتفاقا خیلی هم باید مراعات کنیم که ایشان نشکند. بنابراین از بیمه محترم خواهش میکنم همانطور که حنجره سالار عقیلی و دیگر نقاط دیگر هنرمندان (بهخصوص در خارج) را بیمه میکند، یک بیمه فلهای هم برای آقای حداد در نظر بگیرد!
شاید هم بیمه برای اصلاحطلبها لازم باشد. بههرحال یک چیزی مثل «بیمه انتخابات» یا «بیمه سیاسی» برای ما خیلی لازم است. در هر انتخابات معمولا یکسری از نیروهای سیاسی بهسان تیم مالدیو میشوند. یا شکست ناجور میخورند و افرادشان در قعر جدول برای بقا در رقابتهای لیگ برتر تلاش میکنند و پس میافتند. یا اینکه پس نمیافتند و با ۶۳ درصد آرا پیروز میشوند که دیگر خیلی بیشتر به یک بیمه درست و درمان نیاز است!
با این اوصاف، با توجه به اینکه ۳۰ نفر اول لیست انتخابات مجلس هنوز از بیمارستان برنگشتهاند، از آقای دکتر درخواست میکنیم اجازه بدهند آنها که از شما ترسیدند، از بیمارستان برگردند، بعد شروع کنید!
وحشی به غاز میچسبد!
چشم آدم بعضی وقتها فرمان نمیبرد. این غلطنویسیهای عمدی شبکههای اجتماعی هم کلا باعث قاطی کردن چشم و چار ما شده.
در خبرها خواندم «قتلعام شبانه غازهای وحشی در مازندران» ولی چشمم دچار اختلال شده بود و خواندم «قتل عام وحشیانه غازهای مازندران».
بعد که دقت کردم و فهمیدم صفت وحشی برای غازهاست، خیالم راحت شد!
لطفا خبرهای محیط زیست را همینجوری با دقت بخوانید که هی نگرانیهای بیمورد محیط زیستیتان نزند بالا، کمپین و دارودسته راه بیندازید!
وزیر اطلاعات تو دل برو
ندیده بودیم که دیدیم!
وزیر اطلاعات به نمایشگاه مطبوعات رفته یک نقاشی قشنگی کشیده که میتواند الگوی مناسبی باشد برای… نه برای نقاشان کشور که نه. حالا درست که ما از نقاشی کشیدن آقای وزیر خوشمان آمده. ولی نه اینقدر که الگوی نقاشان کشور بشود. الگوی پرسنلش هم بشود، ما کیف میکنیم.
ما همیشه پلیس هم که میبینیم، میرویم از آن طرف خیابان. وزیر اطلاعات که جای خود دارد. ولی وزیر اطلاعات آقای روحانی، به از وزیر اطلاعات اصلاحات نباشد، خیلی تو دل بروست. مخصوصا از وقتی که در راستای ارائه خدمات وزارت اطلاعات به منتقدان، آقای وزیر گفت که «لبهای منتقدان را میبوسم!»
آقای وزیر حالا کار را از سطح پایه شروع کرده. در نمایشگاه مطبوعات همگام با کودکان یک نقاشی کشیده که آدم نگاه میکند فکر میکند این را وزیر فرهنگ و ارشاد کشیده. یا حتی پیکاسو و ونگوگ.
محمود جان!
(از اتاق فرمان اشاره میکنند که جنبه داشته باش. حالا وزیر اطلاعات وعده بوسه داد، تو باید با اسم کوچک صدایش بزنی؟)
اصلا همین که آدم از وزیر اطلاعات فرار نکند، بلکه بهعنوان منتقد خیالش راحت باشد که با بوسه و نقاشی روبهرو میشود، خیلی دستاورد است.
راستش را هم بخواهید، اطلاعات یعنی آمار و اطلاعات کشور. قرار هم نیست ترسناک باشد. مثل این است که الان از مامور ثبت آمار کشور بترسید و آمار غلط بگذارید کف دستشان.
ما از آقای وزیر تشکر میکنیم. با همین فرمان که بروید جلو، لااقل داغِ از دست رفتن فرهنگ و کنسرت و خراسان و اینجور چیزها کمی سبک میشود!
سفر آسان به دیار باقی با عباس جدیدی!
قضیه عباس جدیدی از آنجا شروع شد که برای آزادی تتلو تلاش کرد. بعد که تتلو آزاد شد، عباس جدیدی فکر کرد که واقعا کارش خیلی درست است. فکر کرد حالا که میتواند اینقدر برش داشته باشد و حرفش خریدار دارد، درباره مرگ چهرههای مشهور هم بتواند با عزراییل رایزنی بکند. تا پیش از این وزیر بهداشت این مسئولیت خطیر را برعهده داشت. آقای وزیر قبلا گفته بود که اگر من نرفته بودم بالای سر کیارستمی، همان شب به دیار باقی شتافته بود، ولی من جلو شتافتنش را گرفتم.
بعد از آن آقای وزیر با بسیاری از چهرههای مشهور که روی تخت دراز به دراز افتاده بودند، ملاقات کرد و شخصا با عزراییل وارد مذاکره شد.
عباس جدیدی وقتی میبیند اینجوریهاست، در ادامه کارهای خیرش، خواست که وارد این مقوله بشود. اما هنوز وارد مقوله نشده بود که دادستان خبر داد یک خواننده زیرزمینی به حبس و شلاق محکوم شده.
همزمان منصور پورحیدری به دیار باقی شتافت و عباس جدیدی هم با آن اندام ورزشی نتوانست جلودار شتافتنش بشود.
عکسی که عباس گرفت هم عکس پیروزی بود. یعنی قرار نبود اینجوری بشود. چه میدانست که آن خواننده زیرزمینی به حبس و شلاق محکوم میشود؟
عباس کلا به فکر قبر و قیامت مردم است. یک کتاب هم در همین راستا منتشر کرده که هر کس میخواهد به دیار باقی بشتابد، آن را بخواند، خیالش راحت بشود.
یک پیشنهاد خیلی سازنده هم داد که مردم بتوانند در ازای خانهشان دو متر قبر بگیرند.
با این اوصاف شما از ابتدا تا انتهای ماجرای دیار باقی را میتوانید با عباس جدیدی همراه باشید.
ابتدا کتابش را بخوانید. دوم اینکه بروید خانهتان را تقدیم کنید و قبر بخرید. (قابل انتقال به پرلاشز فرانسه) و سوم اینکه پیش از مرگ آخرین عکس سلفی را هم با عباس بگیرید و با خیال راحت به دیار باقی بشتابید.
بااینحال دچار خطای نشانهشناسی نشوید که هر جا عباس جدیدی را دیدید، فکر کنید الان یک چیزی میمیرد یا خراب میشود. ایشان چند سال است که به شورای شهر میرود و آب از آب تکان نخورده. یعنی ما که نفهمیدیم حضور ایشان چه تاثیری داشته. یعنی نه اینکه تاثیری نداشته. بهتر است بگوییم خطری نداشته.
این عباس جدیدی بود که ما دیدیم. به امید دیدن محمود جدیدی، حداد عادل جدیدی، فراستی جدیدی و…
مداوای اسکارگیری به طبابت مسعود
مسعود فراستی دنده عقب گرفته روی سینمای ایران و دارد همینجور میرود عقب. فعلا رسیده به فیلم «مادر» علی حاتمی و گفته «علاقه علی حاتمی نوستالژی است و بدترین نوستالژی علی حاتمی مادر است. مادر ضد مادر است و انتقام فیلمساز از مادرش است!»
تحلیل کارشناسان این است که فراستی دارد ماجرای اسکار گرفتن اصغر فرهادی را ریشهیابی میکند و از اینجاها سر در آورده. چون قبلا گفته بود که سینمای ایران از دوره آقای بهشتی بد ریلگذاری شد و نتیجهاش همین شد که ما اسکار گرفتیم!
در همین راستا مسعود فراستی با مسعود دهنمکی تماس گرفت:
فراستی: الو مسعود!
– شما؟!
فراستی: من مسعودم!
– ببخشید کدوم مسعود؟!
فراستی: مگه ما توی سینمای ایران چند تا مسعود سرشناس داریم؟!
– یه دونه! مسعود دهنمکی!
فراستی: با اینکه دهنمکی هستی، اما خیلی نمکنشناسی. من رو باش که میخواستم بگم بیای سینمای ایران رو بر اساس نظرهای من روتوش کنی.
– الان کار چی داری؟ من دارم پول پارو میکنم، وقت ندارم!
– این فیلم مادر علی حاتمی رو میتونی درستش کنی؟!
– اون که مادر سینمای ایرانه.
– خب همون. بیا مادر سینمای ایران رو درستش کن.
– الان باید چیکار کنم؟!
– علی حاتمی با این فیلم از مادرش انتقام گرفته. تو بیا یه جوری این رو دوباره تدوینش کن که انتقام مادرش رو ازش بگیری!
– نون داره توش؟!
– بهخاطر سینمای ایران بیا. چقدر این اصغر باید بره اسکار بگیره؟ تو بیا همین ریلگذاری رو اصلاح کن، بلکه خودت بگیری. افق نوبل و اسکار روشنهها. فعلا رسیدیم به باب دیلن. یکی دو دهه صبر کنی، به تو هم اسکار و نوبل میدن!
ناپدید شدن بدون خطای
پزشکی و عکس سلفی
همسر رهبر کره شمالی بدون اینکه عباس جدیدی فرصت بکند برود عکسی با او بگیرد، ناپدید شد!
حالا شما هی گیر بدهید به پزشکان که یک نفر با خطای پزشکی مرحوم میشود. در کره نه فقط از نعمت خطای پزشکی بیبهرهاند، بلکه کلا معلوم نیست برای چه ناپدید میشوند.
چند هفته پیش بود که معاون نخست وزیر کره به دلیل ظاهر یأسآور و سرخورده در یک مراسم رسمی با حضور مسئولان اعدام شد.
اگر فعلا مسئولان کره سوزنشان گیر کرده باشد روی ریخت و قیافه جماعت، بعید نیست که همسر رهبر کره هم به دلیل ظاهری ناپدید شده باشد.
مخصوصا که پای خواهر رهبر کره هم در میان است. من واقعا از آقای کیمجونگاون تشکر میکنم که در راستای کوچکسازی دولتش دارد حرکت میکند و همین گیرهای سهپیچ را هم واگذار کرده.
تا چند روز پیش همه گیرها را خود کیم میداد، ولی حالا تفویض اختیار کرده و در این مورد گویا خواهر رهبر کره با ظاهر زن داداشش حال نکرده.
شاهدان میگویند که اتفاقا همسر رهبر کره خیلی هم خوشتپپ و خوشگل بوده. اما چه دلیلی بدتر از همین خوشگلی و خوشتیپی که خواهر کیمجونگاون دچار یأس و سرخوردگی بشود؟!
با توجه به اینکه قرار است آمار کسانی که در کره ظاهر یأسآور دارند بالا باشد، ما اعلام آمادگی میکنیم که عباس جدیدی را به آن کشور فرستاده که بتواند صنعت عکس سلفی گرفتن پیش از مرگ را به یکی از سنتهای کرهای تبدیل کند و برگردد. یعنی قول بدهند که برش گردانند. به سرنوشت شوهر عمه آقای کیم دچار نشود. لازمش داریم! شما چه کار به سروشکلش دارید؟! به این امیدآوری و جذابی!
شماره ۶۸۵