به مناسبت چهلم شهدای حمله تروریستی به مجلس
گزارش چلچراغ از چهارشنبه تروریستی در میدان بهارستان
صادق سخاوتی
از موتور پیاده میشوم و سعی میکنم جایی پیدا کنم که زنجیرش را به آن ببندم. ازدحام است، اما کسی در حال فرار کردن نیست. مهم نیست، فرمان را قفل میکنم و راه میافتم. هوا گرم است. صدای تیراندازی از فاصله خیلی نزدیک شنیده میشود. قرار است همه متعجب باشند، قرار است همه ترسیده باشیم. اما نیستند. نیستیم. بیشتر انگار دوست داریم فقط بدانیم ناامنی تروریستی یعنی چه. اینجا میدان بهارستان است. قلب تهران. جایی که هر روز صدها نماینده در آن تردد میکنند. جایی که امروز صدها نماینده در آن تردد کردند، به اضافه صدها نیروی امنیتی و چند تروریست.
مردم ایستادهاند. جالب است که وقتی صدای تیراندازی از ۲۰۰ متر آنطرفتر شنیده میشود، هیچکس از جایش تکان نمیخورد. صدای بلند کلاشنیکف، که برای تمام سربازیرفتهها آشناست. این ازدحام آشناست. آخرین بار در پلاسکو بود که شبیهش را دیده بودم. اما اینبار فرق میکرد، نه ساختمانی ریخته بود و نه آتشی به جان دیوارها افتاده. خبر چیز دیگری است. حیرتآور و ترسناک: چند تروریست به مجلس شورای اسلامی ایران حمله کردهاند. این جمله میتواند خیلی ترسناک باشد. اما اینجا، درست در فاصله ۲۰۰ متری ساختمان مجلس، انگار ترسها افتادهاند و نگاهها برقرار. مردم در پیادهرو و خیابانی که با راهبندان پلیس بسته شده است، ایستادهاند. چند پلیس یا صورت خیس از عرق و مضطرب در حال عقب راندن مردم هستند. بروید عقب، بروید عقب، برو عقب برادر من، خانم جان برو عقب، ای بابا دعوا که نشده جمع شدهاید اینجا، تروریست آنجاست.
کمدی جالبی در این عقب راندن است. براساس آموزههای نظامی بسیار محتمل است که فشنگ کلاشنیکف بر اثر کمانه زدن، یک نفر را تا فاصله ۲۵۰ متری دچار زخم عمیق کند. این را همه میدانند، اما کسی توجهی نمیکند. یکی از پلیسها بلند میگوید آقا پلاسکو را فراموش کردهاید؟ بروید عقب دیگر. دوست دارم حرفش اثرگذار باشد، اما نیست.
موتورسیکلت را در گوشهای از پارک ضلع غربی میدان بهارستان پارک کردهام و دارم از پارک میگذرم. ماموران امنیتی مردم را به بیرون از بوستان هدایت میکنند. صدای تیراندازی از داخل و محوطه ساختمان بهارستان شنیده میشود. سعی میکنم شبیه خبرنگارها نباشم. پیراهنم روی شلوار است و چون خودم را با عجله به اینجا رساندهام، بیشباهت به بسیاری از لباسشخصیها نیستم. میبینم که خبرنگارها و عکاسان جلوی پارک، پشت یکی از درختها پناه گرفتهاند. نزدیک آنها نمیشوم، کارت خبرنگاری چلچراغ چیزی نیست که در محل واقعه تروریستی برش داشته باشد. بچههای صداوسیما و تسنیم و مهر را میبینم و از آنها فاصله میگیرم. نزدیکترم به بحران.
همه میدانند در این شرایط یکی از بزرگترین آفات شایعات است. در همین جمع هفت، هشت، ده نفره که کنارم ایستادهاند و تکاپو میکنند کمتر از ۵۰ متر با ساختمان مجلس فاصله دارد، هر کسی دارد یک چیزی میگوید و به نظر میآید هر کسی هم دارد با تلفنش برای یک نفر دیگر روایت خودش را تعریف میکند. فکر میکنم به اینکه این اخبار ضدونقیض قرار است تا چند دقیقه دیگر سر از فکر نگران چند میلیون ایرانی دربیاورد.
ساعت ۱۱ است. آفتاب کمکم عمود میشود. ایستادهام در زاویه شمالی-غربی میدان و نزدیک به ساختمان. میبینم که مردم به اندازه کافی از موقعیت بحران عقب رانده شدهاند. در شعاع ۶۰ تا ۷۰ متری، تقریبا پشت هر درخت تنومند پیادهرو چند نفر ایستادهاند. پرسیدهام. از ضلع شمالی خیابان منتهی به میدان چند نفر با سرعت میدوند به سمت ضلع غربی. اسلحههاشان را میبینم. چند متری ما میایستند و یکی از شش نفر به افراد دستوراتی میدهد. سه نفرشان دراگانف دارند، همان قناصه. اسلحه روسی که یکی از سادهترین و بهینهترین ضدنفرهای دورزن است. ظاهرا از یگان ویژه ناجا هستند. ساعتم را نگاه میکنم. دارد از ۱۲ میگذرد. افراد میروند به طرف ساختمانهای وزارت ارشاد و سازمان برنامه، تا موضع بگیرند.
موبایلم را زیاد از جیب بیرون نمیآورم، چون نمیخواهم کسی فکر کند دارم فیلم میگیرم. تا وقتی میتوانم اینجا بمانم که کسی متوجه نشود خبرنگارم. تمام خبرنگارها را فرستادهاند عقب، به پشت گیتهای امنیتی. فقط من هستم، و چند نفر از صداوسیما و دو سه عکاس، فکر میکنم از تسنیم و مهر. مردی که کنارم ایستاده، میگوید منتظر نیروهای ویژه هستیم.
میخواهم بپرسم به نظرش چند تیم از نیروهای ویژه به محل اعزام خواهند شد که ناگهان صدای خیلی بلند انفجار میشنویم. شیشه اولین پنجره در قسمت غربی ضلع شمالی ساختمان عمومی مجلس، در طبقه چهارم، با شدت میترکد و به بیرون میپاشد. همهمه آرامی بهوجود میآید. میبینم که هیچکس تلاش خاصی برای پناه گرفتن نمیکند. چند دقیقه قبل با یکی از مامورین صحبت همین بود که قرار نیست هیچکس از بچههای امنیتی از نارنجک استفاده کند تا مبادا کسی از شهروندان داخل ساختمان آسیب ببیند. انفجار از نارنجک خودی که نبود، پس حدس میزنیم باید انتحاری بوده باشد.
انتحاری. خبر این است: سه مهاجم مسلح وارد سالن مراجعات مردمی مجلس شده و به روی شهروندان عادی و مراجعان آتش گشودهاند. حدسمان تایید میشود. انتحاری بوده است. یک نفر در همان اتاق در منتهاالیه غربی ضلع شمالی ساختمان کمربند انفجاریاش را به کار انداخت. هر یکی دو دقیقه دو سه مامور با لباس شخصی یا لباس ناجا میدوند به سمت دیوارهای محوطه مجلس و موضع میگیرند.
از اینجا بیشتر از این چیزی دستگیرم نمیشود. فکر میکنم به اینکه چطور باید خودم را به قسمت شمالی میدان برسانم که نزدیکتر به موقعیت است. نگاه میکنم امنیتیها را. یک وانت سفیدرنگ میبینم که آنسوی خیابان ایستاد و هفت، هشت نفر با یونیفرم سیاه و کاملا مجهز از آن پیاده شدند. نیروی ویژه. صدای موتور یک ماشین دیگر را هم میشنوم، از پشت سرم. میبینم که پشت پارک ضلع غربی خیابان هم یک وانت به همان رنگ پارک میکند. از پشت این یکی هفت، هشت نفر مامور اما به همان اندازه مجهز پیاده میشوند. از همهمه مختصری که بهخاطر رسیدن نیروهای ویژه در ماموران افتاده استفاده میکنم و خیلی خونسرد از عرض خیابان میگذرم و خودم را به ضلع شمالی میرسانم، درست روبهروی ساختمان مجلس.
تمام سه ساعت اخیر، صدای گلوله از فاصلههای نزدیک توی سرم بوده است. میرسم به جلوی ساختمان دبیرخانه مجلس. در همین پیادهرو هم چند نفر نیروی امنیتی پشت درختها پناه گرفتهاند. از داخل مجموعه روزنامه جمهوری اسلامی و از کنارم، دو سه نفر با اسلحه و با سرعت به طرف ساختمان مجلس میدوند. صدای شلیک شدیدتر میشود. جایی را که از آن آمده بودم، نگاه میکنم. به نظر میآید نیروهای ویژه خود را به مواضعشان رساندهاند.
نزدیکم به ساختمان. پرده سفید همان اتاقی را که تروریست در آن خود را منفجر کرد، میبینم که با حرکت باد تکان میخورد. صدای شلیک تقریبا دو برابر شده است. معلوم است تلاش میکنند قضیه را جمع کنند. بعد از رسیدن نیروهای ویژه سپاه، وضعیت مشخصا فرق کرده است. تیراندازیها دوبرابر شدهاند.
موبایلم را درمیآورم و اخبار را سریع میخوانم. نشستهام پشت بوته در پیادهرو. صداها خیلی نزدیکاند. در خبرها نوشته شده هفت نفر از شهروندان کشته شدهاند. ساعت از سه گذشته است. یک نفر در نزدیکیام نهچندان بلند، میگوید یا حسین. میپرسم. انگار تمام شده است.
ماشین اکیپ بررسی صحنه جرم را میبینم. میدانم که وقتی این ماشین میآید، یعنی موقعیت برای نیروهای غیرمسلح انتظامی هیچ خطری ندارد. میدانم که این یعنی بحران تمام شده است.
۱. تا شب اخبار ضدونقیض است. درنهایت آمار اعلام میشود. ۱۷ شهید دادیم. در یکی از شبکههای تلویزیونی فیلم دوربینهای مداربسته مجموعه مجلس را پخش میکنند. با خودم فکر میکنم وقتی مهاجمان از محوطه ورودی اسلحههایشان را درمیآورند و مسلح میکنند، چطور مسئول اتاق مانیتورینگ متوجه چیزی نشد و گزارشی نداد. از یکی از رفقا میپرسم، گفت گویا موقع ورود تعدادی مردم درمورد موضوع موسسه کاسپین تجمع کرده و بیشتر توجه دوربینها و اتاق مانیتورینگ را معطوف به خود کرده بودند.
۲. بیشترین فداکاریها در مدیریت بحران مجلس را همان یگان حفاظت مجلس انجام دادند. شهید جواد تیموری و جانباز یوسفی، جزو همین یگان بودند. جانباز یوسفی با اینکه دو گلوله خورده بود، اما خود را به موضع بعدی رساند و خبر حمله را به باقی ماموران داد. جواد تیموری هم که در یکی از گیتهای اولیه به شهادت رسید.
۳. بعد از اتفاق تلخی که در موقعیت مجلس شورای اسلامی افتاد، با وجود ناتوانی تروریستها در نفوذ به صحن علنی مجلس، مسئولان امنیتی وعده دادهاند که با نگاه تخصصی به واقعه تروریستی مجلس، بازنگری جدی در امر حفظ و تشدید حفاظت از اماکن خاص انجام خواهد شد.
شماره ۷۱۰