پانیذ میلانی
«دنیا به زنهای مقاوم نیاز دارد، زنهایی که بیتوجه به محیط پیرامونشان، مشتاق، سرزنده و پرانرژی هستند، زنهایی که از گفتن حقیقت یا بیان اعتقاداتشان نمیترسند.» این جمله را ماری فرلئو گفته. خیلی از ما در اطرافیان خود زنان قویای را میشناسیم که بیتوجه به کلیشهها و موانع، برای زندگی خود تصمیم میگیرند. از زنان سرپرست خانوار و مادران تنها تا زنانی که ترجیح دادند به جای دایره امن خود تمام سختیها را به جان بخرند و بیتوجه به نیش و کنایه اطرافیان، وارد شغلهای پرخطری شوند که فکر میکنند برای آن ساخته شدهاند.
معضلاتی که کلیشههای جنسیتی برای زنان به وجود میآورند، در کنار مشقت ذاتی برای مشاغل، سختی کار را برای آنان دو چندان میکند. یکی از مشاغلی که همه ما آن را به عنوان یکی از پراسترسترین و خطرناکترین شغلها میشناسیم، آتشنشانی است. شغلی که با جان و مال مردم سروکار دارد و بارها اخبار فداکاری و از جانگذشتگی آتشنشانها را به گوشمان خورده است. حال تصور کنید زنی بخواهد شغلی چنین سخت با این همه مخاطره را برای خود برگزیند و در آن کنار مشکلات و موانع کلیشههای جنسیتی و دستکم گرفتن توانایی زنان را هم تحمل کند.
فروزان ثالثی، یکی از همان زنانی است که ترجیح داده وارد شغلی شود که فکر میکند برای آن است که پا به جهان گذاشته است. او خیلی از موانع را پشت سر گذاشت و سعی کرد به موانعی که گاه و بیگاه برایش ایجاد میکردند، بیاعتنا باشد و در عوض به کاری که به آن عشق میورزد مشغول شود. این زن آتشنشان تصمیم گرفت در کنار تمام سختیها برای کاری که از انجام دادنش لذت میبرد، بجنگد. او که مسئولیت خودش در این جهان را امدادرسانی و خیررسانی به همنوعانش میداند، آتشنشانی را شغلی میداند که به آن عشق میورزد. شرح داستان ورود خانم ثالثی به آتشنشانی و مبارزه با سختیهایی که بهخاطر جنسیتش تحمل کرده، موضوع گفتوگویی است که ما با او داشتهایم.
چه شد که وارد حرفه آتشنشانی شدید؟ اولین بار کی به فکر وارد شدن به این شغل افتادید؟
قبل از استخدام در آتشنشانی مشغول به فعالیتهای اجتماعی بودم، از امدادگر گرفته تا امور خیریه، و ورزشی و طبیعتگردی و… در کنار آن کارهای مقطعی و موقتی هم انجام میدادم، اما شغلی که همزمان پاسخگوی نیاز روحی و مادی من باشد، آتشنشانی بود. از طریق یکی از بستگانم (خاله) که از علایق و شخصیت من خبر داشت، مطلع شدم که برای جذب آتشنشان زن، آزمون استخدامی برگزار میشود. خودم باور نداشتم، اما خالهام به من گفت این شغل مناسب توست و به اصرار خالهام ثبتنام کردم و با عبور از هفتخوان گزینش استخدام شدم.
چه شرایطی برای وارد شدن به شغل آتشنشانی لازم است و شما برای استخدام از چه مراحلی عبور کردید؟
بعد از آزمون عمومی استخدامی، احراز شرایطی مثل عدم سوءپیشینه و التزامات لازم انجام شد، و بعد از آن باید برای تست کامل سلامتی از نظر جسمی و روحی روانی تایید میشدیم. حتی ضعف چشم و داشتن سابقه شکستگی استخوان، یا مشکلات جزئی تنفسی، وزن بالا… که در مشاغل دیگر مهم نیست، اینجا سبب رد افراد از مصاحبه استخدامی میشد. بعد از ما تست ورزشی میگرفتند و در آن مواردی مثل استقامت، انعطاف، سرعت و چابکی افراد مورد بررسی قرار میگرفت تا معیارهای مورد نظر برای ورود به این رشته را داشته باشیم. البته بعد از استخدام یکسری کلاسهای آموزشی برای ما برگزار شد. مثل مامایی تا اگر در حین عملیات به مورد اضطراری برخوردیم، آمادگی هر اتفاقی را داشته باشیم.
سابقه فعالیتهای ورزشی و خیرخواهانه که داشتید، برای ورود به این رشته چقدر به شما کمک کرد؟
داشتن سابقه ورزشی برای ورود به این شغل بسیار تاثیرگذار است، چراکه بدون آمادگی جسمانی عملا هیچکاری از یک امدادگر ساخته نیست و خود من در ورزشهای کوهنوردی و صخرهنوردی مهارت داشتم. همه ایستگاههای آتشنشانی دو نوبت در روز ورزش اجباری دارند. ممکن است افرادی که هیچ اطلاعی از کارهای ما ندارند، فکر کنند ما در حال بازی و سرگرمی هستیم. بارها این جملات را از مردم شنیدم که به خاطر وقتگذرانی بازی میکنیم، اما در واقع در حال ورزش کردن برای آماده شدن برای عملیاتها هستیم. در مورد فعالیتهای خیرخواهانه سازمان اطلاعی از این فعالیتها نداشت، اما از وقتی خودم را شناختم، علاقه به فعالیتهای خیرخواهانه در وجودم بود و یقین دارم هدف از خلقت من کمک کردن به دیگران است.
رفتار شخصی که با شما برای استخدام مصاحبه میکرد، به عنوان یک خانمی که قصد ورود به آتشنشانی را دارد، چطور بود؟
مصاحبهکننده قاعدتا فرد باتجربهای است که به سبب همین تجربه، یاد گرفته احساسات خود را بروز ندهد، ولی اطلاع دارم که هیچکس در مورد ورود خانمها به آتشنشانی نظر مساعدی نداشت. نگاهها دلگرمکننده نبود، و صدالبته افرادی بودند که برای اثبات نظر خودشان که زن مناسب این کار نیست، دائم در حال مانعتراشی و شیطنت بودند. بههرحال از جایی که خودم از شکستن هر بت و تابو لذت میبرم و ذاتا سنتشکن هستم، از کارم راضی بودم و نگاه دیگران برایم مهم نبود. البته سنت به طور کلی چیز بدی به نظر نمیآید، اما ممکن است گاهی مواقع عواقب نامطلوبی داشته باشد که اگر مانع آن نشویم، باعث به وجود آمدن جریانات فرهنگی منحرف میشود.
به خاطر جنسیتتان چه موانعی برایتان ایجاد شد؟ چه مشکلاتی بود که تنها به صرف جنسیت برای شما ایجاد شدند؟
نمیخواهم از نگاه فمینیستی به قضیه بپردازم، یا متهم به زنگرایی شوم، ولی چرا صرف جنسیت زن را بهانهای برای ممانعت از پیشرفت در جامعه قرار میدهند که همین یکی از نشانههای ذهن بیمار چنین افرادی است. موضوعاتی وجود دارند که از تکرارشان و گفتن صدبارهشان خسته شدهایم، اما مشکلات هنوز حل نشدهاند.
مثلا جاهایی ضعیف بودن زن را بهانه و مانع میکنند تا جلوی پیشرفت زنان را بگیرند. مثلا زنان نباید حین عملیات آتشسوزیها اطفاگر باشند، چون برایشان خطرناک است، یا صحنه تصادف برای روحیه لطیف زنان ضرر دارد، یا حمل مصدوم برای جسم ظریف زنان ضرر دارد، در صورتی که خود من اصلا اینطور نبودم و معتقدم در حین عملیات امدادرسانی ترس و احساس و رغبت معنا ندارد.
دردسرهایی که اصلا از پایه و اساس بیمورد و وقت تلف کردن بود. در واقع روابط پیچیده و گیجکننده بود و هر رفتاری میتوانست باعث دردسر شود، مثلا من صبحها که وارد محوطه میشدم، سلام صبح بهخیر میگفتم، و خبر نداشتم این کار ممنوع است. این مورد ممنوع بودن صحبت با آقایان حتی باعث بروز مشاجرات بعد از عملیات میشد. مثلا در یک عملیات رهاسازی انگشت از انگشتر، خانم امدادگری که مشغول کار برش بود، دچار اشتباه شد، یکی از آقایان همکار که متخصص این کار بود، از دور تذکر داد، خانمها با او برخورد کردند که حق دخالت نداری، و بعد هم به مدیرعامل گزارش داده شد، آن آقای همکار بعد از سرزنش و اخطار مجبور به عذرخواهی شد. ما با آقایان دو ایستگاه مجزا داشتیم و با یک رابط صحبتهای ضروری را به اطلاع میرساندیم. به همین دلیل هم عملا فقط در برخی مناطق مجاز به فعالیت بودیم.
یکی دیگر از معضلات ما تهیه لباس کار بود که داستان جالبی هم داشت. اینکه لباس باید گشاد، راحت و مناسب شئونات باشد و تمام بدن را بپوشاند. حتی با مانتو شلوار اداری نمیشد کار کرد، اجازه پوشیدن لباس کار نمیدادند. یا اینکه شستن ماشینها وظیفه ما بود، اما اجازه ورود به محوطه را نمیدادند و میگفتند ماشین شستن کار زنانه نیست.
در حین عملیات چه مشکلاتی برایتان ایجاد میشد؟
اصلا خانمها را به این صحنهها راه نمیدادند و ما اجازه رفتن به این عملیات را نداشتیم. البته عدهای از خانمها هم بیتقصیر نبودند، به خاطر یک خراش کوچک گریه میکردند که زیبایی من توی این کار لطمه میبیند، یا همسرانشان میآمدند در محوطه سازمان سروصدا میکردند و میگفتند حق ندارید زن من را به عملیات بفرستید. آقایان اکثر عملیات سخت را انجام میدادند، چون خانمها اصلا قابل اعتماد نبودند. من برای نجات یک خانم که در چاه سقوط کرده بود، رفتم. اجازه ورود به چاه را به من ندادند، درحالیکه میتوانستم و توانایی رفتن به چاه را داشتم، آقایان به داخل چاه رفتند و مصدوم را بیرون آوردند. من تا آمبولانس با مصدوم رفتم، اما این کار اصلا امداد نیست. خانمها را به عملیاتی که خیلی خطرناک باشد، نمیبرند. حضور ذهن ندارم، اما شاید بتوان از یک تصادف سرویس بچههای دبستانی که همگی کشته شدند، یاد کرد.
یعنی میتوان گفت عدم اعتمادبهنفس و ضعیف بودن بعضی خانمها هم به این قضیه دامن میزند و باعث عدم پیشرفت آنها میشود؟
کاملا همینطور است. امکان ندارد زن به موضع ضعف کشیده شود و خودش خواسته یا ناخواسته در این جریان دخیل نباشد. زن ترسو و خودخواه تقصیرات و کمکاریهای خود را پشت داستانهایی مردسالارانه پنهان میکند و خودش به جامعه زنها ظلم میکند. زنی که نگران زیباییاش است، باید وارد مشاغلی شود که هدفش را تامین کند، نه تهدید. اولویت زنان برای انتخاب اهدافشان باید مشخص باشد و با توجه به آن، هدف خود را انتخاب کنند.
شخصیت مبارز و سختکوش شما از کودکی به سبب تربیت خانوادگیتان همراهتان بود، یا به مرور زمان ساخته شد؟
یکسری اتفاقات سخت و تحولات باعث شد منطقی شوم. البته هیچ صحنهای را که نشانگر آزار جسمی باشد، تحمل نمیکنم، ولی اگر پای نجات جان انسان در میان باشد، از دلخراشترین صحنه عبور میکنم. دیدن فیلمهای مربوط به حوادث و جنایات را بهشدت نهی میکنم، و معتقدم باعث بیماریهای سخت روانی و خسارات جبرانناپذیر روحی میشود، اما روحیه نجاتبخشی هیچ شباهتی به بیرحمی و قساوت ندارد و متاسفانه خیلی از افراد قائل به تشخیص مرز این دو نیستند. از کودکی خیلی به حرفههای مرتبط به امداد علاقه داشتم و در ذهنم فقط پزشکی و پرستاری و اورژانس برای امدادرسانی تعریف شده بود و آتشنشانی هیچگاه به ذهنم خطور نمیکرد. از همان دوره کودکی عاشق فلورانس نایتینگل بودم.
این موانع از کجا نشئت میگرفت؟ فکر میکنید راهحل چیست؟
مشکلات سازمانی، بوروکراسی، لابیبازی، فسادها، تبعیضها و… باعث بروز چنین معضلاتی میشود. مدیریتها علمی نیست و سلیقهای است. مدیر امروز بدون درنظر گرفتن ظرفیتها روشی را مطرح میکند که ممکن است به ضرر افراد یا به ضرر سازمان باشد. متاسفانه زیاد شاهد رپورتاژسازی این مدیران هستیم. در صحنه اجتماع در هر کار و شغلی باید بدون در نظر داشتن جنسیت افراد و به صرف شخصیت به آنان بنگرد. چراکه همه انسان هستند، زن و مرد برای یک رابطه شخصی تعریف میشود و نه روابط اجتماعی.
الان از سازمان خارج شدید؟ برای ادامه فعالیتهایتان برنامهای دارید؟
سال ۸۵ وارد سازمان شدم و ۱۰ سال با عشق به این حرفه مشغول بودم. الان به عنوان کارشناس املاک شهرداری کار میکنم. متاسفانه شرایط طوری شد که فاصله گرفتن را برخلاف میلم ترجیح دادم و زندگی عادی برای من خیلی عذابآور است. کمترین خسارت زندگی عادی برای من افسردگی است، به انزوا رفتم. الان آرزوی من پیوستن به گروه امدادگران یا خیرین بینالمللی است. اگر از یک برکه جدا شدم، امید رسیدن به دریا را دارم.
درود بر چنین زنان شجاع و ارزشمند که مایه افتخار ایران هستند.
درود بر چنین زنان شجاع و ارزشمند که مایه افتخار ایران هستند. امید اینکه همه جای کشور شایسته سالاری جای لابی گری را بگیرد.
امیدواریم.
دیگه چی داری اینجا؟
درباره کتاب «اتاقی از آن خود»، ترجمه و ویراستاری آن
مجله ۴۰چراغ این هفته منتشر نمیشود
چلچراغ ۸۱۵
چلچراغ۸۱۳
عبور از مناطق «ورود آقایان ممنوع»