نگاهی به فیلم «خوک»
شکیب شیخی
برهوت. این چیزی است که مانی حقیقی تمام هم و غمش را معطوف به آن کرده. در «پذیرایی ساده» سعی کرد این برهوت را در جادههای کوهستانی ناشناخته برای ما تصویر کند و در «اژدها وارد میشود» به میانجی وارد کردن یک اژدها به تاریخ معاصر ایران مخاطب را در سالن سینما به حال خود رها کرد. اینکه هر یک از آن دو تجربه چقدر در کار خود موفق بودند، اینجا مورد بحث نیست، بلکه سیری مهم است که حقیقی را به «خوک»ی رساند که در آن شکافی عظیم در دل ایران امروز شکل گرفته و آن را به برهوتی جدید تبدیل میکند.
با همه این تفاسیر شاید «خوک» را باید به فال نیک گرفت که در فضای فیلمهای اخلاقیِ به اصطلاح اجتماعی و فیلمهای عاطفیِ به اصطلاح خانوادگی و فیلمهای مبتذل به اصطلاح کمدی –و البته تا یادمان نرفته این بازسازیهای متاخر و گرانقیمت اکشنهای هالیوودی- نگاهی ویژه به خود سینما دارد و نیاز نمیبیند که از اینجا و آنجا وام بگیرد و کف و سوت بخرد.
سینمای جنایی
سرعت و سرراستی مانی حقیقی در این فیلم خیرهکننده است. فکر میکنم هنوز ۲۰ دقیقه از فیلم نگذشته که میفهمیم مسئله فیلم اصلا پیدا کردن قاتل نیست. از مجلس ختم که خارج میشوند، تکلیف مخاطب روشن است و این روشن بودن تکلیف پاسخ خود را در انتها میگیرد که اصلا معلوم نمیشود آن شخص دقیقا کیست.
گفتن این جمله که «فلان چیز مسئله فیلم نیست» همیشه خطری را پدید میآورد و آن از دست رفتن تعینات فیلم است. حال که مسئله جنایی نیست، چگونه میتوان فیلم را به مسیری کشاند که نه از انعطاف آن کاسته شود و نه یک جنس تکبعدی غیرقابل تحمل به دست مخاطب برسد؟ اینجا دیگر نمیتوان گفت مسئله فیلم «جنایی» نیست و تنها بر چیزی شبیه «خودمحوری» و «خودخواهی» و «انزوای» قهرمان تکیه دارد. بله. همچین چیزی صحیح است. اما آیا آن «جنایت» کاملا پاک شده و دیگر به جذابیت فیلم نمیافزاید؟ ابدا اینطور نیست. بازی مانی حقیقی با سرهای بریدهشده و کلمه «خوک» روی پیشانی آنها دقیقا همین خلأ را پر میکند. مطمئن باشید حقیقی اگر روی پیشانیها «گلابی» هم مینوشت، همین کارکرد را داشت؛ درگیری نگه داشتن و جذب ذهن مخاطب.
سینمای اجتماعی
آنچه را در مورد سینمای جنایی-کارآگاهی گفته شد، میتوان به اجتماعی بودن فیلم هم نسبت داد. اساسا اجتماع و جامعهای در این فیلم وجود ندارد. تنها چیزی که به چشم میخورد، رابطه سلبریتی-طرفدار است که آن هم به تیپیکالترین و حتی کاریکاتوریزهترین شکل ممکن ارائه میشود. این تیپیکال کردن روابط ابدا از سر نابلدی نیست و اتفاقا به صورت ضروری و با آگاهی انجام میشود تا فضای تنفس را از فیلم نگیرد.
مسائل دیگری که باعث میشوند ذهن مخاطب درگیر بعد اجتماعی بماند، یکی نامهای کارگردانانِ بهقتلرسیده است و دیگری ممنوع بودن فعالیت سینمایی خود حسن کسمایی. با اینکه کارگردانان با ترکیب خوبی انتخاب شدهاند و به قول آن خبرنگار خارجی ربطی به هم ندارند، اما نام این کارگردانان به خودی خود مهم نیست، مانند آن کلمه «خوک» که به خودی خود مهم نبود، بلکه تنها نقشی فرمالیته را ایفا میکند و تنها کافی است اسامی مشخص و برای مخاطب آشنا باشند تا ذهنش را به هزار آدرس مختلف بفرستد، مانند همان کلمه «خوک» که با تشخص خود ذهن مخاطب را به سمت یک قاتل زنجیرهای فرستاده بود که عقاید فرقهای دارد و شاید این کارگردانان را کثیف و نجس میداند.
سینمای روانی
در اینجا به مهمترین بخش قضیه میرسیم. عجالتا منظورم از سینمای روانی، فیلمی است که بر روی حالات روانی شخصیت اصلی خود که تنها مرکز فیلم است، تمرکز دارد. مسئله این فیلم وضعیت روانی حسن کسمایی هم نمیتواند باشد و در این مورد آخر نمیتوانم با قاطعیت بگویم که همه چیز از سر آگاهی و تعمد بوده.
زمانی که حسن بدون توجه به اطرافش فقط به فکر کشته شدن یا کینهتوزی از شیوا بود و خطر قاتل را حس نمیکرد، باید این خطرِ نادیده گرفتهشده به مخاطب القا شود. به عبارت بهتر، وقتی حسن حواسش به جهان اطراف نباشد، این مخاطب است که باید استرس کشته شدن ناگهانی او را بکشد. چنین اتفاقی نیفتاد و مخاطب در اینجا ذهنش بیش از حد درگیر خندیدن به بخشهای واقعا خندهدار فیلم شده بود.
از سوی دیگر احساس حسن از ابتدا تا انتهای فیلم هیچ تغییری نکرد و تصمیم نهاییاش برای رفتن به ساختمان نیمهکاره هم ناشی از یک فشار و واقعیت بیرونی بود.
پس چه؟
مانی حقیقی قصد داشت که همزمان با تمرکززدایی از هسته قاعدهمندی برای فیلمش به سمت یک چرخش در جهان اطراف قهرمان فیلم برود و سمپاتی و آنتیپاتی مخاطب را مدام به بازی بگیرد و تغییر دهد. مشکل از اینجا بود که این فیلم در سطح حسی هم دچار تمرکززدایی شده و مخاطب بیشتر گیج میماند که الان باید بخندد یا گریه کند و این به معنای تمرکززدایی نوسان سمپاتی نیست، بلکه ناشی از تصویر مخدوش فیلم است و این همان جایی است که بین «خوک» و مثلا «روانی» هیچکاک اختلاف میافتد؛ اختلافی که فیلم هیچکاک را به یک شاهکار و فیلم حقیقی را به تجربهای ارزشمند و دیدنی بدل میکند.
Shakib Sheikhi