گفتگو با ساتیار امامی و پیگیری رد دوربین کنجکاوش
سهیلا عابدینی
بهانه این گفتوگو خیلی چیزها میتوانست باشد، چون ساتیار امامی چهره غریبه و نامِ ناشناختهای نیست، ولی دلیل اصلی، گپ درباره عکاسی خبری، بهویژه در حوزه سیاسی بود که این روزها اخبار و تصاویر این حوزه را در فضای واقعی جامعه و فضاهای مجازی میبینیم. ساتیار امامی از شناختهشدههای این گرایش عکاسی است. چند وقت پیش هم تعدادی از عکسهای شخصیتهای سیاسی را که قبلترها عکاسی کرده بود، در صفحه اینستاگرامش منتشر کرد که حواشیهایی ایجاد شد. با او درباره عکسهایش از حوزه سیاست و کارهای دیگرش در حوزه عکاسی و فیلمهایش گفتوگویی تلفنی داشتیم که خواندنی است.
این روزها، به قول معروف در این برهه حساس کنونی، برای عکاسی از نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری پیشنهادی داشتید؟
نه. من مدتی است که تهران نیستم. وقتی هم در تهران نباشی، قطعا در گزینه عکاسی نخواهید بود. از نامزدهای انتخاباتی قبلا مواردی داشتم، هم ریاستجمهوری داشتم، هم شورای شهر داشتم، چپ و راست و اصلاحطلب و اصولگرا مراجعه میکردند و من هم عکاسی میکردم. نگاه ایدئولوژیکی به سوژههایم نداشتم هیچوقت که از چپ عکس نگیرم، از راست عکس بگیرم، از اصولگرا عکس نگیرم، فقط از اصلاحطلب عکس بگیرم. هر کسی که احساس میکرد من از جنبه تصویری میتوانم کمکی بکنم، سراغم میآمد. من هیچوقت نه گاردی داشتم، نه اینکه بخواهم مقاومت بکنم و عکاسی نکنم. اگر احمدینژاد هم پیشنهاد میداد، عکس او را هم میگرفتم.
چند وقت پیش عکسهایی از آقای محسن رضایی را در اینستاگرامتان گذاشتید. از چه کسان دیگری از نامزدهای انتخاباتی عکاسی کردید؟
من زیاد عکاسی کردم. از قالیباف عکاسی کردم، محسن رضایی، نمایندگان مجلس، از لیست اصلاحطلبهای مجلس قبلی کامل عکاسی کردم. لیست برخی از اصولگرایان هم همینطور. دوستان و رفقا زنگ میزدند برای هماهنگی این عکاسیها. بیشتر بحث رفاقت بوده. مثلا یکی از دوستان در جبهه اصلاحطلبها بوده تماس میگرفت که میخواهیم لیست را عکاسی بکنیم، میشود بیاییم دفترتان، یا شما بیایید دفتر ما. خب من هیچوقت جواب رد نمیدادم، چون نگاه من هیچوقت در حرفه خودم نگاه سیاسی نبوده.
چطور شد رفتید سراغ عکاسی خبری، بهویژه حوزه سیاسی!
ببینید، عکاسی کلا سخت است، حتی طبیعت هم سختیهای خاص خودش را دارد. سیاسی هم بخواهی کار کنی، بهمراتب سختیهای بیشتر و خاصتری دارد. یکجاهایی میتوانی سوژه را کنترل کنی، ولی یکجاهایی باید حضور خودت کنترلشده باشد. محدودیتهای زمانی و پروتکلهایی که برای رسانه در نظر میگیرند، محدودیت جا، محدودیت حضور، همه اینها یک مقداری برای تولید و کار سخت است. خیلی وقتِ فکر کردن برای اینکه کجا بایستی و کجا حضور داشته باشی، نداری، چون یک لحظه یک اتفاق خاصی میافتد، اگر در آن موقعیت قرار گرفتی، میتوانی آن عکس را ثبت کنی. خیلی از مواقع ما اصلا نتوانستیم عکاسی کنیم، یا بعضی مواقع زاویه و جایگاه ما انتخاب شده، یعنی ما حق انتخاب نداشتیم. در عکاسی مستند اجتماعی دست خودت است اینکه تصمیم بگیری در چه ساعتی، چه روزی، چه لحظهای و چه زاویهای قرار بگیری. ولی کار خبری و حوزه سیاست خیلی خیلی کار سختی است، بهخصوص عکاسی از شخصیتها، چهرهها یا برنامههای خاص سیاسی که همیشه رسانه و عکاس را بهخصوص عکاسها را بیشتر کنترل میکنند که خداینکرده عکس معناداری از آن محفل یا آن برنامه منتشر نشود. متاسفانه همیشه هم عکسهای ما بد معنی میشده. ما بد عکاسی نمیکردیم، عکسهایمان بد قرائت میشده. معناداری هم بستگی به خوانش عکس دارد از طرف مخاطب، یا مخاطب خاص که میتواند از عکس تو علیه یک جریان دیگر استفاده کند. در مقام عکاس تو رسمت این نیست عکسی بگیری که علیه کسی استفاده شود. حتی در ژانر هنری هم یک عکس میتواند بهانهای باشد برای مثلا تخریب یک چهره فرهنگی. اینها هیچکدام ارتباطی به عکاس ندارد. به نظرم قدرت عکس است که دوستان و دشمنان میتوانند یا علیه هم یا در موافقت و تایید هم استفاده کنند. ولی همیشه مجرم ماییم که آن عکس را گرفتیم. بعضی مواقع به ما گفتند چرا این عکس را گرفتی؟ خب، عکاس وظیفهاش این است که پوشش بدهد، وظیفهاش این است که ثبت کند. حالا نمیتوانم بگویم کار عکاس بدون شناخت یا شناخت حداقلی از روابط و بهخصوص در عرصه سیاسی بوده، چون باید بداند آن دو نفری که کنار هم نشستند، یا از کنار هم رد شدند، این رد شدنشان، نشستنشان، همه اینها میتواند تبعاتی به همراه داشته باشد. هیچوقت دوربین من به نفع یک جریان خاصی نبوده. بیشتر عکاسان مستقل ما همینجوریاند، یعنی دوربینشان در خدمت یک جریان خاص سیاسی یا فرهنگی یا اجتماعی نبوده. ما سعی کردیم که مستقل باشیم، ولی استفاده شده از ما، سوءاستفاده هم شده از ما.
برای علاقهمندان و کسانی که میخواهند وارد عرصه عکاسی شوند، بگویید که چطور میشود در عکاسی خبری و مخصوصا در حوزه سیاسی، جهتدار نبود؟
میشود که جهتدار کار نکرد. ما خودمان مستقلیم، یعنی ادعای استقلال داریم، ولی رسانه مستقل که نداریم دو طرف جریان را بخواهد قضاوت کند، یا پوشش دهد. بههرحال هر جایی هر عکاسی، چه عکاس جوان، چه عکاس پیشکسوت، به خاطر آن ذات حرفهای که دارد دنبال میکند، باید جذب یک رسانهای باشد. حالا این رسانه میتواند یکبخشیاش وابستگی سیاسی داشته باشد، یا وابستگی نظامی، یا وابستگی فرهنگی. در وهله اول استقلالت این است که هرچه را که میبینی، ثبت میکنی. یک بخشیاش ذائقه خود عکاس است، یک بخشیاش هم آن تیپ برنامه و عنوان برنامه میتواند اهمیت داشته باشد. هر دو طرف را سعی میکنی به طور مساوی ثبت کنی. یعنی وزن بیشترش برمیگردد به آن علاقهای که خودت بهش داری. عکسی هم که تولید میشود، یا استفاده میشود، یا میرود در آرشیو. بالاخره یک روزی آن عکس شاید یک استفادهای بشود و از آرشیو بیاید بیرون.
خودتان تجربهای در این زمینه داشتید؟
ببینید، من مدتی با رسانه اصولگرا کار کردم. اگر عکسی میگرفتم که آن عکس درز میکرده، علیه جریان اصولگرایی بوده. خب بیشتر مواقع آن عکس که حذف نمیشده، بلکه عکس منتشر نمیشد. ما حق عکاسی داریم، ولی حق نشر و استفادهاش با ما نیست. مثلا فرض کنید من با چلچراغ دارم کار میکنم، الان اگر به من سفارش کار بدهد، خب چلچراغ قطعا یک رویکرد سیاسی دارد و یک رویکرد فرهنگی. بنا به مناسبات خودش دارد یکسری برنامهها و موضوعاتی را منتشر میکند. منِ عکاس هم که در اختیار مجله باشم، از یک برنامه حتی فرهنگی شاید عکسی بگیرم که مغایر باشد با آن خواسته اصلی چلچراغ و آن رسالتی که به عهدهاش هست. حالا آن عکس شاید استفاده نشود، ولی بههرحال مال چلچراغ بوده. امروز شاید مدیریت چلچراغ تصمیم بگیرد آن عکس استفاده نشود و همان مدیریت دو سال بعد تصمیم بگیرد از آن عکس استفاده کند. اینها ربطی به عکاس ندارد.
یعنی اینکه علاوه بر عکاس و سوای عکاس، یک رسانه با توجه به زمان استفاده، عکس را میتواند جهتدار کند؟
بله، بله. هزاران بار اتفاق افتاده. یک مثال عینی بزنم برای شما. بعد از سال ۸۸ من یک عکسی گرفتم. خب آن موقع نمیتوانستم خیلی ورود کنم به حوزههای سیاسی. یک عکس خیلی خیلی معمولی از تمرین تئاتر استاد محمد رحمانیان. عکس حضور هدیه تهرانی و رحیم مشاعی در کنار هم و در این سالن تمرین تئاتر بود. من به واسطه آفیشی که داشتم از یک مجلهای باید تمرین آن تئاتر را ثبت میکردم. هدیه تهرانی در آن زمان نمایشگاهی داشت در خانه هنرمندان که رحیم مشاعی هم قرار بود از آن بازدید کند. آن موقع آقای مشاعی رئیس سازمان میراث فرهنگی بود به گمانم. حالا به دلایلی هدیه تهرانی و رحیم مشاعی در داخل نمایشگاه قرار نمیگذارند و شاید با پیشنهاد آقای رحمانیان میآیند داخل سالنی که آقای رحمانیان و گروهش تمرین داشتند. آن تئاتر هیچوقت هم روی صحنه نرفت. من آنجا داشتم عکاسی میکردم، همه هم داشتند مرا میدیدند. قطعا آن روز هم آنها محدودیتی نداشتند. آمده بودند تمرین را ببینند و بروند. وقتی عکسهای من از آن دو نفر منتشر شد، این آفیشی که من با مجله داشتم، مشکلی نداشت و در حد یک باکس آن عکس در آن رسانه چاپ شد و هیچ واکنشی نشان داده نشد. بعد از یک هفته یک مجله دیگر آن عکس را خواست و در اندازه خیلی بزرگ چاپ کرد. خب ببینید، من نه قصدم تخریب هدیه تهرانی بوده نه رحیم مشاعی، همان حرفی که اول زدم، از آن جریان میتوانند علیه هم استفاده کنند. تعدادی از آن عکس علیه هدیه تهرانی استفاده کردند، تعداد زیادتری هم علیه رحیم مشاعی. حالا این وسط من و شمای عکاس مجرمیم؟ ما که به قصد تخریب عکاسی نکردیم. یک چهره سیاسی و یک چهره فرهنگی بودند که هر دو هم یک مقدار اسمورسم داشتند و حاشیه درست شد برای آن عکس.
یکوقتهایی هم یکجورهایی شلوغکاری و هیاهو پیرامون عکس درست میشود و بعد هم تمام میشود.
اینطور مسائل زیاد پیش میآید. عکس محسن رضایی هم که گفتید، من این عکس را دو دوره قبل که آمدند دفترم، عکاسی کردم. چند وقت پیش در اینستاگرامم منتشر کردم، چون فکر کردم پشتصحنه هم برای مخاطب شاید جذاب باشد. خب شما الان صداوسیما هم بخواهید بروید، همینجوری شما را جلوی دوربین نمیبرند. حتما باید گریم بشوید که مثلا رفلکسهای روی پوست را بگیرند. این طبیعی است. شما عکس سه در چهار هم که میگیرید، انتظار دارید روتوش شود. حالا محسن رضایی و کمپینش تصمیم گرفتند این کار را بکنند، البته به واسطه رفقای آقای اسکندری. فکر کردم شاید از این زوایایی که عکس دارم، برای مخاطب جذاب باشد. از این عکسها هم زیاد دارم، ولی ترس دارم که منتشر کنم. این شلوغکاری باعث شده که بگویم بیخیال. بگذار اینها در آرشیو بماند. یک روزی جایش پیدا میشود. الان میترسم اگر منتشر شود، تهدید شوم. تهدید هم شدم البته.
به نظر میآید عکاسی در این حوزه درآمد خوبی داشته باشد. احیانا بدقولی یا بدحسابی در این حوزه هست؟
تا دلتان بخواهد بدقولیها وجود داشته. ببینید، خیلی دمدستی میبینند قضیه را. میگویند خب میرویم ساتیار امامی عکس میگیرد رفیقمان است، با ما راه میآید. در این ۲۰ و چند سالی که در این کار هستم، کنار آمدم. برای اقتصادم اگر دوربینم بهانهای بود که با این دوستان ارتباطی داشته باشم، قطعا اقتصاد بهتری میداشتم. ما یک عکاس سادهایم با یک زندگی معمولی و درآمد اندک. خیلی اقتصاد عجیبی نداریم که حالا از چهرههای سیاسی عکاسی کردیم و فلان. شاید اگر دیگران این فرصتها برایشان پیش بیاید، فرقی بین ما و آنها باشد. آفیش و حقالزحمه اینجا فرق میکند. اصلا شاید بهانهای باشد که از رانتی که هست، استفاده کنند. ما عکاس آفیشی بودیم و با آفیشهایمان زندگیمان میچرخید.
عکاسی و خبرنگاری در حوزه سیاسی نهتنها در ایران، که در سطح جهان هم همیشه حواشی زیادی با خودش داشته، مثلا پیت سوزا که هشت سال عکاس خبری در کاخ سفید بود، بعد از آن دوره به عنوان عکاس خبرنگار خیلی دیگر مطرح نیست. از طرف طرفداران ترامپ هم مورد انتقاد قرار گرفت.
ببینید، بههرحال جهتدار بودن به نظر من اصلا چیز بدی نیست. تو باید یکجهتی داشته باشی. بیجهت که نمیتوانی کار بکنی. ولی باید در نظر داشته باشی اگر مثلا شدی عکاس آقای روحانی، نمیتوانی علیه روحانی عکس بگیری. به واسطه آن ستاد یا آن کمپین باید نگاهت و عکست و آثارت در خدمت آنها باشد. از طرف دیگر، این موضوع هم هست که هرچقدر هم تلاش بکنی که عکست در خدمت کمپین باشد، عکس این هویت را دارد که میتواند قرائت شود. مثلا همان عکسی که کمپین انتخاب کرده برای معرفی شخصیتش، دیگران علیهش استفاده کنند. اصلا تو هرچقدر هم بخواهی رعایت بکنی در شخص یا آرمان آن شخص و شخصیت و رئیسجمهور و نماینده مجلس و هرچه باشد، هر چقدر هم که بخواهی احتیاط بکنی، هستند افراد و گروههایی که از آن عکس سوءاستفاده کنند. به نظرم این دیگر راز عکاسی است، راز تصویر است. هر کسی میتواند یک برداشتی داشته باشد. درحالیکه در همان عکسِ من آقای اسکندری یک هنرمند و یک آدم باوقاری است. من قصد تخریب استاد اسکندری و حتی تخریب محسن رضایی را نداشتم که این عکس را منتشر کنم.
بگذریم از این حوزه سیاست… درباره پروژه قابل ستایش «تاریخ شفاهی عکاسی مطبوعاتی ایران» بگویید که این کارتان در چه مرحلهای است؟ کار سنگینی باید باشد به عنوان تهیهکننده و کارگردان.
حالا کارگردان خیلی جدی نیست، تهیهکننده هم خیلی جدی نیست. نمیدانم شما فیلم «شرح یک عکس» را دیدید یا ندیدید؟
بله، اتفاقا یک سوالم همین بود که آیا شرح عکس دیگری چشمتان را نگرفته؟ در همین گفتوگو هم از خوانشهای مختلف یک عکس زیاد گفتیم. بههرحال مبحث مهم تابآوری عکاسان خبری در حوادث و فاجعههای شهری و… را نشان میدهد.
بله، یکچیزی که همیشه و همیشه دغدغه من بوده، این بود که چرا ما از عکاسانمان تصویر خوب، تصویر صحنهای خوب و گفتوگوی شفاهی نداریم. امروزه به مدد دیجیتال هم راحت شده و هزینه آنچنانی نباید بکنی که بخواهی ثبت خاطرات بکنی تا برای نسل بعد بماند. بااینحال، هنوز و مخصوصا تاریخ عکاسی ما یکجورهایی مهجور مانده. از بهمن جلالی، از کاوه گلستان، از حسین پرتوی چقدر دیتا داریم! از همینهایی که الان هستند، از محمد صیاد، محسن شاندیز چقدر دیتا هست! اینها دغدغه من شده بود. برای من این سوال بود که چرا نیست، پس من میتوانم این کار را انجام بدهم هم شد شروع این کار. گفتم حداقل چهار، پنج نفر را بیاورم جلوی دوربین. کار به حاشیه هم ندارم، چون پشت سر هر کدام از این استادان حرف هست. بههرحال اینها کار کردند، عکاسی کردند. شاید از روی جنازه هم رد شدند، ولی در این سالها تصاویری خلق کردند و ثبت کردند که دیگران استفاده کردند یا سوءاستفاده کردند. عکس حسین پرتوی نماد انقلاب شده بود، ولی خب زندگی بسیار سختی داشته. آدم درستی بوده، آدم سالمی بوده سعی نکرده که سوءاستفاده بکند از عکسهایی که گرفته شد. خب، چقدر ما روی اینجور آدمها کار کردیم، صحبت کردیم، معرفیشان کردیم. هیچ!
تا الان چند نفر از عکاسان را کار کردید؟
ا چهار، پنج نفر فعلا گفتوگوهای پراکندهای گرفتم. یکی از پروژههایی که خیلی دوست داشتم کار بکنم، عکس محمد فرنود است، آن عکس رژه. جسته و گریخته الان دارم یک کارهایی رویش انجام میدهم. آن دیگر بحث تاریخ شفاهی نیست.
مثل همان «شرح یک عکس» دیگر؟
له، میتواند شرح آن عکس باشد. آن سه نفری که در آن عکس بودند، هر سه نفرشان که شهید شدند، داستان دارند. حالا یکیشان خیلی معروف است، خیلی رویش حرفی زده نشده. پیرامون این عکس سفری داشته. اگر بخواهم بروم در این ماجرا و خیلی بخواهم مستقل باشم، شاید اصلا عکاس محکوم بشود به خاطر حرفهایی که درباره این عکس زده شده. من کار به این چیزها ندارم که دیگران چه میگویند و چه تخریبی میخواهند ایجاد بکنند علیه این تصمیم یا عکس. میگویم از این عکس استفاده شده، من باید بدانم، یا نسل جدید باید بداند که پشت این عکس چه بوده و در چه شرایطی گرفته شده. روایت داستان این عکس را میخواهم داشته باشم. روایت همان دکمه است که میخواهم برایش کت بدوزم. خیلی چیز سادهای است تصویری که هزاران بار استفاده شده، ولی خب، میتواند دستمایه یک کار تصویری مستند باشد. اگر بدانی که اصلا چه آدمهایی پشت این عکس بودهاند…
در واقع یک پژوهشی برای این روایت داستان این عکس صورت میگیرد!
بله، بله. یک پژوهش مصور است. برای این کار هم یکسری مصاحبههای پراکنده گرفتم با یکسری از شخصیتها که از این عکس چیزی میدانند و اطلاعاتی دارند. خود آقای فرنود کمک کند. دو سه بار باهاش گفتوگو گرفتم. فعلا هم متاسفانه خودم در جغرافیای کیش هستم. میخواستم اگر برگشتم، همین را ادامه دهم.
یک سوال کنجکاوانه اینکه شما عکاس پولداری هستید؟ این عکسهای بینظیر هوایی و هلیشات و کوادکوپتر و… تجهیزات شخصی است دیگر!
اینها مال قبل از این است که دلار برود بالا. الان ما همه عکاسها فقیرترینم. یکسری ابزاری داریم که دیگر نمیتوانیم جبرانش کنیم. نه، پولدار نیستم. عکاس مایهدارم. (میخندد)
ببینید، پولدار نیستم. پول که دستم باشد، اینقدر ذوق عکاسی دارم که احساس میکنم کم میآورم برای کارم. به همین دلیل به هر چیزی که فکر کنم میتواند کمک کند به کار من، به نگاه من، بهسختی هم شده، سعی میکنم جورش کنم. پولدار نیستم که یکدفعه تصمیم بگیرم بروم هلیشات بخرم. شاید مثلا دو سال روش فکر کنم. در آن دو سال هم کارهایی انجام میدهم که پولی بیاید دستم که بروم آن وسیله را بگیرم. اینجوری نیست که همین الان تصمیم بگیرم که فلان وسیله را میخواهم و برای من مهیا شود. من عکاس پولداری نبودم و نیستم. عکاسیام که دغدغه دارم. عکاسی هستم که زمانی که دانشجو بودم، مسعود امامی یکی از استادانی که خیلی برای من تلاش کرد، ماهی دو بار از گرگان با اتوبوس برای من دوربین میفرستاد که بروم کار دانشگاهیام را انجام دهم. دانشجو بودم، ولی دوربین عکاسی نداشتم.
اصولا نباید خبرگزاریها و آژانسها امکانات روز و ابزارهای پیشرفته در اختیار نیروها بگذارند؟
اصلا مسئلهشان نیست، چون ما رسانه مستقل که نداریم. همین الان سوال من این است که همین مجله چلچراغ، آقای عموزادهخلیلی شده در طول این همه سال فعالیت رسانهایشان بیاید بگوید ساتیار امامی فلان دوربین آمده. به دردت میخورد ما بخریم بروی کار کنی! اینکه دیگر رفیقمان است. کدام رسانه ما، کدام مدیر رسانه ما، در این بازار تولیدات و تجهیزات میروند یا از نمایشگاه لوازم این حرفه بازدید میکنند که ببینند برای سرویس عکس یا بخش تصویری چه ابزاری نیاز دارند. با خودشان بگویند بچههای ما که دارند در رسانه کار میکنند، دغدغه لوازم نداشته باشند. دغدغه تولید داشته باشند. در ایران صفر بوده. اصلا زیر صفر بوده. من در طول این همه سال فعالیت هیچ جایی هیچ گروه عکسی مجهز نبوده که من بروم فعالیت کنم، یا بروم دبیری کنم. برای هر جایی که من دبیر عکس بودم، حمالی کردم، از خودم از حقوق خودم کَندم تا برای همکاران خودم یک فضایی ایجاد کنم که بتوانند خوب کار کنند. چه آن زمانی که با مجید سعیدی در فارس بودیم، چه زمانی که من دبیر عکس جامجم بودم، چه زمانی که دبیر عکس همشهری بودم. با اعتبار شخصی خودم توانستم مدیر را مجاب کنم و تهدید کنم که اگر تو این کار را نکنی، من در این روزنامه نمیمانم. یعنی واقعا با تهدیدهای خودمان توانستیم فضا را ایجاد کنیم. خیلی از همکاران من این تلاشها را داشتند در هر رسانهای که بودند. ما آرزویمان بوده که یک روز یک مدیرعاملی، یک مدیرمسئولی بیاید بگوید ما این بودجه را برای شما در نظر گرفتیم، چه امکاناتی میخواهید. اصلا سوال نکنند، بروند از مشاور بپرسند. مدیران رسانهای که این همه مشاور دارند. یک مشاوری در حوزه تجسمی پیدا کنند که بچههای گرافیک ما، صفحهبندی ما، عکاسی ما، چندرسانهای ما، اینها برای تصویرشان، برای ارزیابیشان، برای ارتقای سطح علمی و کاریشان نیاز به چی دارند که ما تجهیز بکنیم. عکاسان ایرانی که با رسانه خارجی فعالیت داشتند، دغدغه ابزار نداشتند. رسانه هر شش ماه برایشان تجهیزات جدید ارسال میکرده. ما اینجا هم دغدغه نان داشتیم، هم دغدغه ابزار. من همه تجهیزاتم در هر رسانهای که بودم، برای خودم بوده. اگر هم در یک رسانهای بودم که از نظر فکری یا سیاسی مثلا یک مقداری باهاشان متفاوت بودم، باز با ابزار خودم کار میکردم، یا میگفتم به من وام بدهید تجهیزات بگیرم، از حقوقم کم کنید. بههرحال من مولف هستم، من دارم تولید میکنم، سردبیر من، مدیرمسئول من، خبرنگار من، دبیر سرویس من، در هیچ حوزه خبری همراه عکاسیای که من میکردم، نبودند. دوست داشتم آثار مال خودم باشد، حالا به واسطه حضور من، به واسطه آفیش من، آن عکسها در آن رسانه منتشر میشد، ولی مالک من بودم. این حق را برای خودم قائل بودم.
تابهحال ابزار کارتان در حین کار صدمه دیده، یا خودتان آسیب دیدید؟ مثل اتفاق ناراحتکنندهای که اخیرا برای محمد دلکش افتاد!
بله، یکی دو بار لنزم صدمه دیده. یک سفر خارجی با آقای احمدینژاد رفته بودم و تجهیزات خبرگزاری فارس بود. در یک برنامهای لنزم از دستم افتاد. لنز مهمم بود که باید با آن واید کار میکردم. سفر اندونزی بود فکر کنم. زنگ زدم خبرگزاری که لنزم از دستم افتاد تو شلوغیها و شکست. نمیتوانم کار کنم، فقط یک لنز تله دارم که آن هم فایده ندارد. گفتم یک کاری بکنید برایم، آنقدرها پول همراهم نیست. گفتند مهم نیست، بچرخ همانجا. گفتم سفر رئیسجمهور مملکت است، بچرخ یعنی چه! من آمدم اینجا، شما هزینه دارید میکنید. مگر میشود که من عکس نداشته باشم! خیلی اذیت شدم آنموقع نسبت به رفتار سردبیر وقت آن خبرگزاری. آخرسر یکی از خبرنگارهای خارجی که دید من بیکار نشستم و پکر هستم، آمد پرسید چی شده. گفتم لنزم افتاده شکسته و نمیتوانم کار کنم. گفت خب برو یکی بخر دیگر. گفتم پول نمیدهند به ما که. باید ۱۵۰۰ دلار داشته باشم که لنز واید را بخرم. از جیبش ۱۵۰۰ دلار درآورد به من داد و گفت برو لنزت را بخر تا کارت متوقف نشود. هر روزی توانستی، به من بده، مشکلی نیست. من هم رفتم لنز را خریدم و کارم را با یک روز تاخیر شروع کردم. خبرگزاری اینور میگفت تو این عکسها را چه جوری داری میگیری، با چی داری میگیری. شاید ما هم پسفردا مدیر رسانه شویم، نسبت به گذشته خودمان همین رفتار را داشته باشیم. قاعدتا اینجوری نخواهد بود.
احیانا تجهیزات عکاسیتان را به عکاسان جوان قرض هم میدهید، یا دادهاید؟
تا دلتان بخواهد. همین الان هم یکسری از وسیلههایم دست این و آن است. یا نمیدانم به کی دادم، یا میدانم و میگویم که وسیلهها را بیاورید، شاید چند نفر دیگر هم لازمشان بشود و کارشان راه بیفتد. من همیشه چه دفترم، چه ابزارم، هر کسی نیاز داشته، کوتاهی نمیکردم. حتی بوده آدمی که با من مشکل داشته و با من کار کرده بود، دوربینش خراب شده بود، برای اینکه کارش عقب نیفتد و بیکار نماند، حتی دوربین شخصی خودم را بهشان دادم کار کردند. از این کارها زیاد کردم.
چلچراغ۸۱۸