(پرونده: میل مبهم اشتهار)
گزارشی درباره شیوع تب تند شهرت در میان هنرمندان نسل جدید
مریم عربی
مایکل جکسون زمانی درباره شهرت گفته بود: «همه میخواهند از خون ما باشند، اما هیچکس دردهای ما را نمیخواهد.» تصور کنید هر روز در یک مکان خاص و لوکس از خواب بیدار شوید. روز خود را در حالی بگذرانید که تقریبا هر پنج ثانیه یک بار اسم خودتان را از زبان یکی از اطرافیان یا در رسانهها یا فضای مجازی میشنوید؛ حالا ممکن است از شما تعریف و تمجید کنند یا بدگویی. بههرحال روزانه با حجم زیادی از قضاوتها و حرف و حدیثها درباره خودتان مواجه هستید که یک لحظه شما را به عرش میرساند و لحظهای دیگر تا حد جنون عصبانیتان میکند. به همین دلیل است که میگویند شهرت مثل یک ماده مخدر است که اگر گرفتارش شوی، سخت میتوانی از آن جان سالم به در ببری. شهرت بالا و پایینهایی دارد که هر کسی از پس مدیریت آن برنمیآید. همین وضعیت شکننده و حساس است که باعث شده کرت کوبین، رهبر گروه موسیقی نیروانا، بعد از موفقیت چشمگیر آلبوم «نورمایند» در سال ۱۹۹۱ و در اوج شهرت و محبوبیت اینچنین از وضعیتی که در آن قرار گرفته، گلایه کند: «احساس میکنم ۲۴ ساعته زیر ذرهبین هستم. عضویت در یک گروه موسیقی کار سختی است که به تحسینها و تشویقهایش نمیارزد؛ مگر اینکه واقعا عاشق موسیقی باشی.» با تمام این اوصاف و با وجود همه مصایب و گله و شکایتها، هنر مدرن از نظر بسیاری هنرمندان امروزی چیزی نیست جز ابزاری برای رسیدن به شهرت. همه چیز کنار هم چیده شده تا در سریعترین زمان ممکن از هنرمند نامی بزرگ بسازد و آوازهای جهانی. اینگونه است که تفکر «هنر برای هنر» و «هنر برای مردم» بهتدریج جای خود را به تفکر پرطرفداری میدهد به نام «هنر برای هنرمند.»
جامعه هنری در تسخیر کیم کارداشیانها
پژوهشهایی که روی جوامع مختلف آماری با ویژگیهای شخصیتی مختلف و دارای موقعیت اجتماعی متفاوت انجام شده، نشان میدهد که اغلب آدمهای امروزی آرزوی شهرت را در سر میپرورانند. جوامع امروزی پر از کیم کارداشیانهایی شده که در تلاشاند از طریق اینستاگرام، عشق و ارادت مردم را نصیب خود کنند و هر روز از روز قبل مشهورتر و محبوبتر شوند. این عطش شهرت این روزها به اغلب هنرمندان جوان هم سرایت کرده و اغلب آنها را به فکر تجربه فضاهای هنری مضحکی انداخته که گاه تا مرز حماقت پیش میرود، اما بهشدت طرفدار دارد. تا زمانی که عطش شهرتطلبی به انتشار عکسهای عجیب و غریب و اظهارنظرهای خلاف واقع در دنیای مجازی خلاصه شود، شاید بتوان از آن چشمپوشی کرد، اما وقتی کار به جایی میرسد که هنر و اثر هنری فقط و فقط به دستاویزی برای شهرتطلبی هنرمند تبدیل میشود، آن زمان است که زنگ خطر برای جامعه هنری به صدا درمیآید.
چند وقت پیش در شهر نیویورک که شاید مهد اصلی هنرمندانی باشد که برای شهرت دستوپا میزنند، نمایشگاه سلف پرترهای برپا شد از یک عکاس نیویورکی؛ عکاسی که برای گرفتن عکسهایی از خودش نزدیک به ۴۰ کیلو وزن کم کرده بود و به اسکلت زندهای تبدیل شده بود با دست و پاها و صورت دراز و هیبتی غیرانسانی که جان میداد برای جلب توجه. نمایشگاه هزاران بازدیدکننده داشت و عکاس ازجانگذشته هزاران هواخواه و فالوئر پیدا کرد. این فقط نمونه کوچکی از وضعیت رقتانگیزی است که هنرمندان امروزی حاضرند برای شهرت به آن تن بدهند، وقتی میبینند با هنرشان نمیتوانند کاری از پیش ببرند. اما سوال اینجاست که چرا میل به شهرت بیش از هر دوره دیگری در میان هنرمندان حوزههای مختلف بیداد میکند؟
سیر غیرتکاملی دانشجویان هنری
جان سید، مدرس تاریخ هنر، در توصیف نسل جدید دانشجویان رشتههای هنری در هافینگتونپست نوشته: «دانشجویان من فرزندان جوامع رسانهای هستند. آنها ۳۵ سال از من جوانترند و دنیا را متفاوتتر از من میبینند. اعتقاد دارند که تنها راه پیشرفت برایشان این است که مشهور شوند. برای نسلی از دانشجویان که من به آنها درس میدهم، شهرت الگوهای ثابتی دارد؛ یک پروفایل فیسبوک، یک بلاگ پرطرفدار و قرار گرفتن آثار نهچندان قدرتمندشان در سایتهای هنری پربازدید. آنها هنوز یاد نگرفتهاند که در جهانی که در آن همه خاص هستند، هیچکس خاص نیست. این نسل به هر قیمتی دنبال شهرت است، حتی اگر فقط ۱۵ دقیقه دوام داشته باشد؛ شهرتی که به فروش آثار هنریشان منجر شود.»
این مدرس دانشگاه دلایل این شهرتطلبی نسل جدید را اینطور توصیف کرده: «دانشجویان امروزی در دورهای زندگی میکنند که ماتریالیسم و بیثباتی اقتصادی در آن وارد فاز جدیدی شده است. از طرفی فعالیت در رشتههای هنری کفاف پرداخت هزینههای زندگی را برای اغلب هنرمندان نمیدهد. به همین دلیل از نگاه آنها شهرت همان دستورالعمل جادویی است که اجازه میدهد صورتحسابهایشان را تحت هر شرایطی پرداخت کنند. در کارگاهها و کلاسهای تاریخ هنر و درک هنر من، دانشجویان همیشه شیفته هنرمندانی هستند که به چهرههای رسانهای و سلبریتیهای مجازی تبدیل شدهاند و بهآسانی میتوانند از طریق این شهرت کسب درآمد کنند.»
وقتی آرتیست – سلبریتیها جریانسازی میکنند
به گزارش هافینگتون پست، اغلب هنرمندانی که در شاخههای مختلف هنری از بیشترین سطح درآمدی برخوردارند، آثارشان ارزش هنری قابل قبولی ندارد. هنر بخش قابل توجهی از هنرمندان پردرآمد امروزی، هنر سطحی و عامهپسندی است که از نظر اساتید هنر بیکیفیت ارزیابی میشود. هنرمندانی که به رسانههای جمعی و شبکههای تلویزیونی دعوت میشوند، اغلب نه شاخصترین هنرمندان، بلکه کسانی هستند که از هنر جلب توجه عامه مردم و حفظ هواداری آنها برخوردارند. آنها آرتیست-سلبریتیهایی هستند که شهرت، قیمت آثارشان را به شکلی کاذب بالا برده است. این سعادتی است که نصیب اغلب هنرمندان بزرگ تاریخ نشده و ارزش آثارشان اغلب بعد از مرگ آنها درک شده است. شهرت هنرمندان امروزی همچنین باعث شده که آثارشان کمتر مورد انتقاد قرار بگیرد و همین مسئله الگوی نامناسبی را برای هنرمندان نسل جوان ایجاد کرده و سطح آثار هنری را در بسیاری از شاخهها بهویژه هنرهای تجسمی تا حد چشمگیری کاهش داده است.
بازگشت فرعونها!
در سالهای اخیر، بسیاری از شاخههای هنری در اکثر کشورهای دنیا به صنایعی درآمدزا تبدیل شدهاند که بازیگران اصلی این صنعتها که از قضا بهطور معمول مشهورترین و عوامفریبترین هنرمندان هستند، برای هنرمندان تازهوارد خط مشی تعیین میکنند. جان سید از این دسته از هنرمندان با عنوان «فرعونهای جامعه هنری معاصر» یاد کرده است. در نتیجه حکمرانی بلامنازع این افراد، ارزش استعداد و سختکوشی کمرنگ شده و رقابت در عرصه هنر، به رقابتی نفسگیر برای جلب توجه و کسب شهرت تبدیل شده است؛ اینگونه است که یکی چندین کیلو وزن کم میکند و از خودش عکسهای منزجرکننده میگیرد، دیگری به بهانه اجرای پرفورمنس آرت خودش را مقابل چشم عموم شکنجه میکند و هنرمندنمایی دیگر ترجیح میدهد پیج اینستاگرامش را به محفلی گرم برای فحاشی و بدگویی از آرتیستهای بزرگ تبدیل کند و در ذهن عامه مردم نام خود را همسطح نام آنها قرار دهد.
جان سید در اینباره میگوید: «تا وقتی فرعونها بر جوامع هنری حکومت میکنند و سلیقه عامه مردم را رقم میزنند، دیگر نیازی به برگزاری کلاسهای هنری و فضاهای آکادمیک نیست. بهتر است همه مزخرفات آکادمیک را دور بریزیم و به کارگاههای عجیب و غریب هنرمندان پوپولیست بسنده کنیم؛ دورههایی مثل «چگونه دیگران را وادار کنیم به جای ما نقاشی بکشند!» در این شرایط آموزش رشتههای هنری هم میتواند به چین برونسپاری شود و دانشجویان از طریق اسکایپ سر کلاسهای درسی حاضر شوند. در این دوره و زمانه من فقط میتوانم به دانشجویانم یاد بدهم که چطور رنگها را با هم ترکیب کنند و با سایه روشن به کار خود فرم بدهند، اما نمیتوانم آنها را برای شهرت مهیا کنم و به آنها یاد بدهم اگر مشهور شدند، چطور باید رفتار کنند. یعنی هیچکس قادر نیست برای هنرمندان نسل جدید این کار را بکند. همانطور که چارلی شین گفته، شهرت به افراد قدرت و اختیار میدهد. اشتباه ما این است که گمان میکنیم به شکل غریزی از پس مدیریت آن برمیآییم، اما هیچ دستورالعمل و دوره آموزشی در این زمینه وجود ندارد.»
شکست تاریخی
به نظر میرسد مهمترین معضل فعلی جوامع هنری که اغلب منتقدان هنری از آن گلایه دارند، همین هنر عوامفریبانه و گسترش عطش شهرتطلبی در میان هنرمندان معاصر باشد. این مسئله در برخی حوزهها مثل هنرهای تجسمی بیشتر خودنمایی میکند و در برخی دیگر مثل سینما کمتر. اما این آفت در حال حاضر در همه حوزهها کم و بیش حضور دارد. مارک اکانل، منتقد مشهور، وضعیت جامعه هنری معاصر را یک شکست تاریخی توصیف کرده. دوره فعلی از نظر او دوره هنر سخیف، شهرت وایرال و زمان خودنمایی بدترین آثار تاریخ هنر است.
به باور بسیاری از کارشناسان، حاکمیت اینترنت و شبکههای اجتماعی در هر زمینهای که مفید بوده، اما برای جوامع هنری گران تمام شده است. اینترنت علاقه بیمارگونهای را به هنر سطحی و مبتذل در عامه مردم ایجاد کرده که بر مسیر هنر معاصر اثر گذاشته است. اکانل در اینباره گفته: اغلب مردم دیگر هیچ درکی از زیبایی آثار هنری ندارند. چیزهایی که حالا بهعنوان پرطرفدارترین آثار شناخته میشود، بیشتر به یک شوخی مبتذل میماند. باید به حال هنر معاصر گریست. ما شکست خوردیم، یک شکست تاریخی!»
اکانل ریشه این کجسلیقگی را در اوایل قرن بیستم جستوجو کرده؛ زمانی که گرایش به هنر عامهپسند کمکم در میان هنرمندان جا باز کرده و در زمان فعلی به اوج خود رسیده است. از نگاه اغلب منتقدان هنری زیباییشناسی ما حالا دگرگون شده؛ از چیزهایی لذت میبریم که لذتبخش نیست، به چیزهایی میخندیم که خندهدار نیست، بابت آثار هنریای هزینه میکنیم که ارزش هنری ندارد و به چیزهایی بیاعتنا هستیم که فقط بعد از مرگ خالقشان ممکن است به زیبایی آنها پی ببریم؛ آن هم اگر هیاهوی تمامنشدنی شبکههای اجتماعی اجازه بدهد. هنرمندان واقعی حالا شاید بیش از هر زمان دیگری در تاریخ، مهجور و ازیادرفته باشند. این هنرمندان زیر سایه هنرمندنمایانی روزگار میگذرانند که به فرمول جادویی شهرت دست پیدا کردهاند و طعم شیرینش آنقدر زیر زبانشان مزه کرده که حاضر نیستند از آن دست بکشند. شاید تاریخنویسها بعدها به حرف اکانل برسند و با صدای بلند تکرار کنند: «آنها شکست خوردند، یک شکست تاریخی!»
شماره ۶۹۷