مروری انتقادی بر خیزش اقتصاد اشتراکی و مصرف جمعی
نسیم بنایی
ریسههای رنگارنگِ چراغانی از داخل کارتن چشمک میزدند؛ فرشها خیلی شلخته لوله شده بودند؛ صندلیها داخل هم چفتشده در انتظار کسی بودند که آنها را کرایه کند، ظرفهای ملامین همیشه گوشه مغازه جا خوش کرده بود. روز عقد داییقاسم بالاخره راز آن ظرفها و فرشها و ریسههای داخل مغازه برای بچهها کشف شد؛ با ریسهها حیاط را چراغانی کرده بودند، با همان فرشها کاشیهای حیاط را پوشانده بودند و داخل همان ظرفها به مهمانها شام عقدکنان دادند. مغازه کرایه ظروف و لوازم مهمانی بود. همیشه سر کوچه مامانبزرگ بود و رونق داشت، اما این روزها ریسهها و فرشها و ظروف ملامینش خاک میخورند. این مغازه ابتداییترین شکلِ اقتصاد اشتراکی بود. زمانی که هنوز خبری از کامپیوتر در خانه کسی نبود، اینترنت وجود نداشت و کسی نمیدانست موبایل به چه کار میآید، مغازههایی بودند که قواعد مصرف را در بازار به هم میزدند. البته این فقط مغازههای کرایهای نبودند، کتابخانهها هم بودند؛ کتاب به امانت میدادند، ویدیوکلوپهایی هم بودند که شناسنامه میگرفتند و در ازای مبلغ کمی پول، فیلم برای یک یا دو شب کرایه میدادند و به جای دیرکردِ آن هم جریمه میگرفتند. حالا خیلی از اینها از مد افتاده، اما شکلهای مدرنی مد شده؛ کرایههای اینترنتی. هر روز استارتآپها و اپلیکیشنها و سایتهای جدیدی روی کار میآیند که افراد از طریق آنها هر چه دارند، به اشتراک میگذارند. چند سالی است که موج اقتصاد اشتراکی به راه افتاده و سونامی مصرفِ جمعی، عصر مصرفگرایی را با خود میبرد. اما در میانه نگاههای خوشبینانه به پدیده مصرف جمعی، عدهای هستند که تلاش میکنند سطح ماجرا را بخراشند و به عمق بروند، به آنجایی که پدیده بهاشتراکگذاری وسیلهای میشود برای ارضای میلِ مصرفگراییِ آنها که توانایی مالکیت شخصیِ هر چیزی را ندارند. در نگاه آنها، دل خوش کردن به چند سایت که چیزهایی را برای مصرف به اشتراک میگذارند و مصرفگرایی را کاهش میدهند، پوچ و بیمعناست. بشر در عصر مصرفگرایی، با پدیدهای متناقض مواجه شده که از یک سو نشان میدهد او را از چنگال مصرفزده شدن نجات داده و از سوی دیگر گرفتارش کرده؛ انسانِ عصر مدرن، اسیر اقتصاد اشتراکی شده است.
اینجا همهچیز موجود است
سال ۱۹۹۰ میلادی است؛ اینترنت تازه به میدان آمده؛ خیلی وقت است که مردم از وسایل ارتباط جمعی استفاده میکنند. موسیقی گوش میدهند، اما باید آلبوم آن را از فروشگاه خریداری کنند؛ فیلم میبینند، اما باید به سینما بروند؛ کتاب میخوانند، اما در خوشبینانهترین حالت اگر نه به کتابفروشی لااقل باید سری به کتابخانه بزنند. سال ۱۹۹۰ است؛ اینترنت به میدان آمده، چیزِ کمی نیست؛ چرا فروشگاه؟ چرا سینما؟ یک کلیک کافی است؛ فایلهای فشرده موسیقی و فیلم و ایبوک به راحتیِ آب خوردن از آمریکا به آفریقا و از اروپا به آسیا فرستاده میشود. نه فقط موسیقی و فیلم و کتاب، بلکه نرمافزارها و برنامهها هم بهراحتی به اشتراک گذاشته میشوند. نیازی به خرید نیست؛ نیازی نیست مالک آلبوم موسیقی باشد، با چند کلیک میتواند کاملترین آرشیو موسیقی دنیا را داشته باشد. سال ۱۹۹۰ است؛ اینترنت کانونِ ماجراست. کمتر کسی خبر دارد که قرار است چه تحولات بزرگی در دنیا رخ بدهد. پیشبینی میکنند که اتفاقاتی بیفتد، اما نمیدانند چه ایدههایی قرار است از دل همین اینترنت متولد شود؛ ایدهای نظیرِ «مصرف جمعی». اینترنت و توسعه فناوری در کانونِ ظهور مصرف جمعی قرار دارد. خودِ مهندسهای نرمافزار و سختافزارِ کامپیوتری هم نمیدانستند وقتی از دنیای فیبرهای نوری، کدها را با یکدیگر ردوبدل میکنند، روزی میآید که اتاق و کاناپه و جواهرات از همین طریق ردوبدل میشود. حالا این اتفاق افتاده و بازار رنگوبوی دیگری گرفته است. فروشگاهها اینترنتی شدهاند و هر چیزی برای کرایه در اینترنت موجود است. اما این تحولاتی که در دنیای مجازی رخ داده، بیشترین اثر را در دنیای حقیقی بر جای گذاشته است. بازار کسبوکار از اینرو به آنرو شده است. دنیای اقتصاد متحول شده و مفهوم اقتصاد اشتراکی را به میان آورده است.
جامه نو بر تن رفتارهای سنتی
پدیده تازهای نیست؛ سالهاست که مردم بر محور اقتصاد اشتراکی حرکت میکنند، اما تازگیها از آن باخبر شدهاند. نخستین بار در سال ۲۰۰۸ بهعنوان یک اصطلاح بر سر زبانها افتاد: «نوعی مصرف جمعی که از طریق فعالیتهایی مثل به اشتراکگذاری، معاوضه و کرایه منابع بدون مالکیتِ کالا انجام میشود.» همان رفتار بازاری که در قالب سنتی در مغازههای کرایه ظروف رواج داشت، حالا از طریق فناوری و اینترنت انجام میشود. پس چیز جدیدی نیست، انسانهای امروزی، لباس نو بر تن آن رفتار بازاریِ سنتی کردهاند و همه اینها از صدقه سرِ اینترنت است. اقتصاد اشتراکی درحقیقت بخشی از مصرف جمعی به شمار میآید و همراه با خود مدلهای جدید کسبوکار را به میدان آورده است؛ کسبوکارهایی که اغلب در قالب استارتآپهای جذاب خودنمایی میکنند. در این سیستم جدید، مصرفکننده از طریق واسطه با مصرفکنندهای دیگر در ارتباط است و نیازهای خود را برای منابع و خدمات برطرف میکند. البته این سیستم همیشه حاکم بوده و در عصر فناوری اطلاعات تنها تقویت شده است. شبکههای اجتماعی هم در این بین جزو بازیگران نقش اول هستند. اقتصاد اشتراکی شباهت بسیاری به فروش اینترنتی و آنلاین دارد. حتی نگرانیهایی که مردم در رابطه با آن دارند، از جنس همان نگرانیها در رابطه با فروشگاههای آنلاین است. همانطور که مردم از امنیت خرید در آمازون میترسیدند، اما حالا آمازون روی دست والمارت زده، میتوان انتظار داشت استارتآپهایی مثل ایربیانبی که خانه و اتاق کرایه میدهند هم تا چند وقت دیگر دنیا را تسخیر کنند. با همین خوشبینیهاست که عدهای دَم از پایان عصر مصرفگرایی همزمان با اوجگیریِ اقتصاد اشتراکی میزنند.
آنچه برای من است، از آنِ توست
رمانتیکترین تصویر ممکن را ارائه داده است؛ حتی عنوانی که انتخاب کرده هم رمانتیک است: «آنچه برای من است، از آنِ توست.» راشل بوستمن بزرگترین متفکر اقتصاد اشتراکی است. او طلایهدار آن دستهای است که از پایان عصر مصرفگرایی همزمان با روی کار آمدن مصرف جمعی سخن میگویند. از نظر او مردم با قرض دادن، به اشتراکگذاری و معاوضه از طریق دنیای آنلاین، در پول، فضا و زمان صرفهجویی میکنند و در عینحال دوستیها و روابط جدیدی برای خود میسازند. این دوستیها در جامعه آنلاین تا جایی پیش میرود که نوعی اعتماد جمعی نیز در میان افراد در فضای آنلاین ایجاد میکند. فضایی که او تصویر کرده، آنقدر رمانتیک و زیباست که همه کسبوکارها و دولتها را دعوت میکند با آغوش باز از آن استقبال کنند تا انقلابی در دنیا و جوامع ایجاد شود. ایده اقتصاد اشتراکی آنقدر درخشان به نظر میآید که مجله فوربس در سال ۲۰۱۴ از آن بهعنوان یکی از راهکارهای مهم برای نجات بشر از مصرفگرایی نام برده است. در مقالهای در فوربس نوشته شده: «جنبش آنلاین جدیدی بهسرعت در حال گسترش است که به آن اقتصاد اشتراکی یا اقتصاد جمعی میگویند و به سازمانها و افراد اجازه میدهد منابع و داراییهای خود را برای استفاده در اختیار سایر افراد قرار بدهند و در ازای آن کرایه دریافت کنند.» فوربس پیشبینی کرده بود که اقتصاد اشتراکی بازارها را کارآمدتر کند. بوستمن معتقد است مردم نسبت به مصرفگراییِ حاد واکنش نشان دادهاند و درنتیجه به جای شرکتها به یکدیگر اعتماد میکنند. او همیشه تاکید دارد که نیازها و خواست انسانها جرقه مصرف جمعی را زده است. در این بین اما عدهای وجود دارند که با رویکرد انتقادی به کل ماجرا نگاه میکنند. برای آنها شاید اقتصاد اشتراکی و مصرف جمعی در ظاهر نشانهای برای پایان عصر مصرفگرایی باشد، اما در باطن صرفا نوعی مقاومت در برابر فشارهای بازار آزاد و حتی تلاش برای مقاومت در برابر مالکیت است. گاهی نیز صرفا وسیلهای برای رضایت خاطرِ آن دستهای است که توانایی مالکیت شخصی خیلی از کالاها را ندارند.
مالکیت قلابی و حرکت
چراغخاموشِ مصرفگرایی
شرکتها و کمپانیهای بزرگ باید اقتصاد اشتراکی را یک تهدید به شمار بیاورند؛ آنها باید بیش از هر کسی وحشت از این را داشته باشند که مصرفکنندگانشان دیگر مصرف نکنند. اما جالب اینجاست که برای این شرکتها، اقتصاد اشتراکی بیش از آنکه تهدید باشد، یک فرصت مغتنم به شمار میآید. اصل ماجرا هم درست در همین نقطه است. با کمی واکاوی در همین بخش میتوان نورافکن را روی بخش گولزننده ماجرا قرار داد. کسانی که به اقتصاد اشتراکی باور دارند، درحقیقت میگویند همه از آن منتفع میشوند. مصرفکننده به رفاه بیشتری دست پیدا میکند و بدون اینکه مجبور باشد مالک کالایی بشود، میتواند بهراحتی به آن دسترسی داشته باشد. علاوه بر آن وقتی فرد کالایی را بدون خریداری، مصرف میکند، منفعت اقتصادیِ بیشتری به همراه خواهد داشت. اما کسانیکه همه این خوبیها را میگویند، یک وجه را نادیده میگیرند؛ واسطه. سیستم اقتصاد اشتراکی به شکلی است که نیاز به یک واسطه دارد؛ کسی نمیتواند جواهراتش را به مصرفکنندهای قرض بدهد مگر اینکه یک واسطه، شرایط را مهیا کند. اینجاست که پای شرکتها بهعنوان سکویی برای ارائه خدمات به میان میآید. کسانی که در این شرکتها فعالیت میکنند، باید قوانین و زیرساختها را مشخص کنند و در فضایی شفاف اجازه فعالیت به مصرفکنندهها بدهند. درست همینجا که پای این شرکتها به میان میآید، ایده اتوپیاییِ اقتصاد اشتراکی هم رنگ میبازد. منتقدان این جریان تا جایی پیش میروند که کل اصطلاح را زیر سوال میبرند. از نظر آنها چیزی به نام اقتصاد اشتراکی وجود ندارد، بلکه «اقتصاد دسترسی» است. اشتراک در شرایطی که پای یک واسطه در میان است و فرد باید برای دسترسی به کالای دیگری، پولی را بهعنوان کرایه پرداخت کند، درحقیقت اصلا صورت نمیگیرد. به همین خاطر است که عدهای از این جریان بهعنوان شکل جدیدی از کاپیتالیسم و سرمایهداری هم یاد میکنند که از قضا بسیار افراطی است. آن چیزی که بوستمن از آن با عنوان دوستی و اعتماد میگوید، از نگاه منتقدانِ جریان مصرف جمعی، درحقیقت پول درآوردن از طریق کسبِ اعتبار است. وقتی شما به راننده بابت ماشینی که با شما به اشتراک گذاشته و به مقصد رسانده، امتیاز میدهید، درواقع به او اعتبار میدهید و وقتی او با شما خوشبرخوردی میکند، درحقیقت به دنبال همان امتیاز و اعتبار و درنهایت کسب درآمد است. از نظر منتقدان، اقتصاد اشتراکی در ظاهر علیه کاپیتالیسم است، ولی در باطن سعی دارد در پوشش نظریات چپ، مصرفگرایی را از اساس جا بیندازد. کسی که قایقش را به شما قرض میدهد تا یک روز با آن دریانوردی کنید، درحقیقت از طریق آن قایق برای خودش اعتبار میخرد تا درنهایت به پول دست پیدا کند. فرد تلاش میکند میل افرادی را که توان مالکیت ندارند، به مصرفِ کالایی مشخص ارضا کند و مصرفگرایی با چراغ خاموش پیش میرود. مالک بیشترین سود را به دست میآورد و درنهایت هم با اینکه نیت خِیر مشخصی نداشته، با عبارت «اقتصاد اشتراکی» و «مصرف جمعی» کارت هزارآفرین دریافت میکند. اشتراکی که با هدفِ پول درآوردن باشد، اشتراک نیست؛ یک نمایش است. آنچه این روزها در فضای مجازی اتفاق میافتد، حتی شباهت زیادی به آن مغازههای کرایه ظروف هم ندارد. آن مغازههای عاریه ظروف و لوازم مهمانی بدون هیچ ادعایی در رابطه با اشتراک گذاشتنِ چند ریسه و فرش و ظرف، آنها را کرایه میدادند و پول درمیآوردند. مصرف جمعی در لفافه در جریان بود، اما به لطف اینترنت از بین رفت؛ شکلی تازه و نمایشی به خود گرفت. حالا آدمها هم از ریسههای دستچندمِ دیگران از سرِ نیاز و اجبار استفاده میکنند، هم به آنها اعتبار میبخشند و هم پول و سرمایه خود را روانه جیب مالک میکنند؛ و همه اینها زیر یک عنوان صورت میگیرد؛ «اقتصاد اشتراکی».
شماره ۷۲۱