پنج دلیل برای ماندن در کنار حسن روحانی
نوید کلهرودی
یک. گذر از وضعیت اضطراری به وضعیت نرمال
دولتهای نهم و دهم که زعامتشان برعهده محمود احمدینژاد بود، چنان تغییرات گستردهای در روند اداره کشور به راه انداختند که بدون شک میتوان ادعا کرد تا پیش از آن چنین تغییر و تحولاتی بیسابقه بود. اگر کشور و نظام عادت کرده بودند تا شورایی به نام شورای پول و اعتبار وجود داشته باشد، این شورا در زمان دولت مهرورز تعطیل شد. اگر نظام اقتصادی ما به جایی به نام سازمان برنامه و بودجه خو گرفته بود، این سازمان نیز در زمان دولت مهرورز منحل شد. اگر مدیران اقتصادی حیاتیترین واژه برای فعالان اقتصادی را «ثبات» قلمداد میکردند، این کلمه اساسا در دولت احمدینژاد وجود خارجی نداشت. اگر تا پیش از آن سایه تحریم در موارد محدودی بر سر مردمان حس میشد، اما با اتخاذ سیاستهایی تند و بدون هیچ دلیل منطقی در عرصه سیاست خارجی، سایه تحریم چنان گسترده شد تا بزرگترین تحریمهای اروپا و آمریکا و جهان تاکنون علیه ایران ثبت شده باشد. اگر تا پیش از آن تشکلهای دانشجویی و فعالان مدنی و احزاب آهسته و پیوسته به رشد و فعالیت و کنشگری مشغول بودند، اما با ورود رایحه خوش خدمت به کاخ پاستور آنان نیز با رئیس جمهوری مواجه شدند که اساسا چیزی به نام حزب را قبول نداشت، چه رسد به اعتقاد به فعالیت فعالان دانشجویی. اگر تا پیش از محمود احمدینژاد اصولگرایی و جناح راست سنتی دو مفهومی بودند که میشد افرادی را با سابقهای مشخص و با نگرشی معلوم در آنها تعریف کرد، اما در روزگار دولت نهم و دهم این دو واژه نیز دچار تغییرات گستردهای شدند. این تغییرات عظیم را میتوان به حوزههای فراوانی تعمیم و گسترش داد. روندی که سعی در تغییر همه ساختارها داشت و تا حدودی توانست چنین کند و کشوری را که قرار بود به رشد اقتصادی بالای ۱۰ درصد برسد، درنهایت و در سال ۹۲ با رشد اقتصادی منفی شش درصد تحویل دولت روحانی داد. همه اینها ما را با این واقعیت روبهرو میکند که ما در طول هشت سال دولت احمدینژاد یک شرایط عادی را پشت سر نگذاشتیم. هر کدام از ما اگر به حافظهمان رجوع کنیم، موارد فراوانی را از وضعیت اضطراری در آن هشت سال به یاد خواهیم آورد. بنابراین به نظر میرسد مهمترین کار ویژه دولت حسن روحانی این باشد که اوضاع را به وضعیت نرمال و عادی بازگرداند. این روند اما به چند پیشنیاز وابسته است.
دوم. تلاش برای احیا
دولت حسن روحانی باید تلاش میکرد تا بار دیگر مدیریت کشور را سامان ببخشد. دولت روحانی با انبوهی از مدیران سفارشی و بیسواد، بورسیههای غیرقانونی، تعهدهای سرسامآور برای دولت، بدهیهای گسترده، سازمانهای مهمی که منحل شده بودند و وزارتخانههای نیمهتعطیل روبهرو بود. بهطور کل میتوان گفت نهاد دولت در طول آن هشت سال فلج شده بود. در این زمینه حسن روحانی و کابینهاش تلاش کردند تا کشور را از دو معضل اساسی و فوری برهانند. اول معضل اقتصادی و دوم بحران در سیاست خارجی و پرونده هستهای. رفع این دو بحران در کنار تلاش برای بهبود فضای سیاسی و آغاز یک روند طولانی برای بهبود وضعیت نظام اداری در ایران میتوانست و میتواند آغاز روند یک احیا باشد، این اولین شرط برای نرمال شدن شرایط است.
سوم: حرکت به سوی اجماع
شاید هیچ دولتی به اندازه حسن روحانی مورد حمله مخالفانش قرار نگرفته است. اگر دولت اصلاحات حداقل یک سال اولش را با آرامش گذراند، اما حسن روحانی از همان روزهای اول به انواع مختلف مورد حمله قرار گرفت. از سوی دیگر روحانی بهخوبی آگاه است که نمیتواند وقت و انرژی دولت خودش را به پای درگیریهای سیاسی با مخالفانش به هدر دهد و از سوی دیگر این دقیقا همان چیزی است که مخالفان او میخواهند. روحانی و دولتش در طول این چهارسال هیچگاه کشور را به سوی بحرانهای سیاسی نبردهاند؛ نه ۱۱ روز قهر کردهاند و نه اطرافیانی مانند رحیممشایی دارند. روحانی و کابینهاش به اجماع معتقدند؛ اجماعی که به هیچ عنوان به معنی توافق صددرصدی در همه زمینهها نیست، اما جان کلامش این است که باید منافع ملی را بهعنوان خواست مشترک همه گروهها موردنظر قرار داد.
چهارم: روحانی حامی اصلاحات است
در شرایطی که اصلاحطلبان بخش بزرگی از نیروهای اجرایی خود را در طول این سالها به دلایل مختلف از دایره قدرت بیرون میبینند و در شرایطی که عدهای تا پای رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی نیز پیش رفتهاند و با توجه به شرایطی که رئیس دولت اصلاحات دارد و این شرایط خود نمادی از نگرش بخش تندرو به اصلاحطلبان است، هیچ گزینه دیگری جز حسن روحانی برای ادامه روند اصلاحطلبی در ایران وجود ندارد. روحانی بهخوبی پروژه اصلاحطلبان را به پیش برده است.
پنجم: دولت دوم روحانی، دولتی فراجناحی است
به اظهارات چند وقت پیش علی لاریجانی نگاه کنیم، او میگوید که امروزه دیگر چندان با اصولگرایان ارتباطی ندارد! این در حالی است که لاریجانی هماره بهعنوان یک چهره سنتی در جناح راست شناخته میشده است. حالا او، محمدرضا باهنر و بسیاری دیگر از اصولگرایان معتدل در کنار حسن روحانی ایستادهاند. چنانکه خود اصولگرایان نیز میدانند، آینده زیست سیاسی آنان نه وابسته به شخص حسن روحانی، بل وابسته به اقتدا به مدل فکری اوست. مدل فکریای که راه را نه در تندروی و نه در کندرویهای غیرضروری میداند.
موخره: اگر پیشفرضهایی که در بالا بر آنان تاکید شد، محقق شوند یا در حال حاضر در حال محقق شدن باشند، میتوان گفت ما به سوی وضعیت نرمال حرکت خواهیم کرد. در آن زمان است که باید نیروهای دموکراسیخواه فعال شوند و فاز دوم را آغاز کنند.
شماره ۷۰۳