صفحاتی درباره اسم کتابها، به مناسبت ۸۵ ساله شدن بهمن فرسی
پدر آقای تریسترام شندی داستان «زندگی و عقاید آقای تریسترام شندی» لارنس استرن معتقد بود تقدیر یک طفل همان لحظهای روشن میشود که اسمش را معین میکنیم. معتقد بود کسی که اسم مزخرفی دارد، هیچوقت نمیتواند آدم درست و درمانی بشود و کسی که اسم جذابی دارد، نمیتواند از حد معینی بیشتر سقوط کند. اینکه حرف آقای شندی درباره آدمها درست است یا نه، موضوع ما نیست، اما حرفش درباره کتابها تا حد زیادی درست است! بخش زیادی از تقدیر یک کتاب برمیگردد به اسمی که پدر یا مادرش وقت تولد رویش میگذارند.
بهمن فرسی یکی از آن پدر و مادرهای خوشسلیقه است که آنقدر اسمهای خوبی برای نوشتههایش انتخاب کرده است که میان همنسلانش زبانزد است. به بهانه ۸۵ سالگی او گفتیم بد نیست چند صفحهای از اسم کتابها حرف بزنیم تا هم ستایشی باشد از فرسی بزرگ که سالهاست که نیست و هنوز هم هست، و هم ستایشی باشد از هنر اسم گذاشتن روی ساختهها که این روزها در آشفتهبازار هنر رو به فراموشی میرود.
به جای شروع…
۱.بهمن فرسی اسم یکی از معروفترین نمایشنامههایش را گذاشته است «آرامسایشگاه». یک اسم کوتاه که همزمان هم آرامشگاه را به ذهن متبادر میکند، هم آرایشگاه، هم آسایشگاه و هم سایشگاه و هم آرام سایشگاه (سایشگاهی که آرام آرام در آن میسایند!) عباس نعلبندیان اسم یکی از بهترین نمایشنامههایش را گذاشته است «پژوهشی ژرف و سترگ و نو در سنگوارههای دوره بیستوپنجم زمینشناسی یا چهاردهم یا بیستم فرقی نمیکند» که تقریبا هیچچیز به ذهن متبادر نمیکند. اولی یک کلمه است با آن تراکم کنایهآلود معنا و دومی از یک سطر آ۴ هم بیشتر است و عملا بیمعنی. اما هر دو به سلیقه خیلیها از بهترین اسمهای تاریخ هنر نمایش ایراناند. اسم «آیا آدممصنوعیها خواب گوسفند برقی میبینند» فیلیپ.کی.دیک تقریبا همه چیز داستان را روشن میکند، اما اسم «چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد» ادوارد آلبی تقریبا هیچچیز از محتوایش لو نمیدهد. بااینحال هر دو از بهترین اسمهای تاریخ ادبیات محسوب میشوند. «زرد مشکی» فریدون عموزاده خلیلی بابت اینکه به گوش خیلی ناآشناست، جذاب به نظر میرسد و «سوءقصد به ذات همایونی» رضا جولایی به خاطر آنکه بیش از حد آشناست. «زمانلرزه» کوت ونهگات به این خاطر جذاب است که مطلقا نمیگذارد بفهمیم درباره چیست و «جنایت و مکافات» داستایوسکی بابت اینکه کنجکاومان میکند بفهمیم کدام جنایت و کدام مکافات.
مقصود اینکه گشتن دنبال یک فرمول موفق برای گذاشتن اسم روی کتابها کار بیهودهای است. اگر بگردید، لابد چندتایی پایاننامه پیدا میکنید که درباره مثلا نشانهشناسی اسمهای محبوب کارهایی کرده باشند، اما راستش را بخواهید ته ته ماجرا همه چیز صرفا به خلاقیت برمیگردد.
۲.روزنامهنگارها برای انتخاب تیترهایشان خیلی مدیون نویسندهها و فیلمسازان هستند. کافی است یک مجله را بردارید و تیترهایش را بخوانید (حتی چلچراغ هم از این قضیه مستثنا نیست!) تا تیترهای پرشماری را ببینید که از روی اسمهای معروف برداشته باشند. «اهمیت فلان بودن» با الهام از «اهمیت ارنست بودن» اسکار وایلد. «وقتی از فلان حرف میزنیم از چه حرف میزنیم» با الهام از داستان کارور که به جای فلان گذاشته بود عشق! «آداب فلان» از روی «آداب دلدادگی» یعقوب یادعلی و خیلی تیترهای دیگر. زمانی که عباس کیارستمی از دنیا رفته بود، رقابت شدیدی بر سر این به راه افتاده بود که کی بهتر میتواند یکی از عناوین فیلمهای او را مناسب مراسم ترحیم بازنویسی کند. تا جایی که یک جستوجوی گوگلی مختصر اطلاعات میدهد، جاهای دیگر دنیا هم در این قصه چندان فرقی با ما ندارند. مثلا یک نگاه مختصر نشان میدهد تیتر «مثل فلان برای مهمان» که از روی «مثل آب برای شکلات» اقتباس شده، در مطبوعات فرنگی بهکرات استفاده شده است.
این البته کموبیش به این برمیگردد که در کار محتاج سرعت و تعجیلی مثل کار مطبوعاتی، استفاده از ابزار قبلا استفادهشده و قبلا جوابداده یک روش معمول است، اما یک چیز دیگر را هم اثبات میکند. انتخاب اسم خیلی خیلی کار سختی است. مطمئن باشید.
۳.تروفو در گفتوگو با هیچکاک به این قضیه اشاره میکند که در فرانسه هر کسی فیلمی بسازد که در آن از کلمه «شب» استفاده شده باشد، باید منتظر باشد منتقدی نقدی بنویسد که در اسم آن به جای «شب» گذاشته باشند «ملال»؛ چون ملال و شب در زبان فرانسه با هم همقافیه و فرماند و این کار بامزه به نظر میرسد. در همین ایران خودمان میان منتقدان سینمایی رقابت جدی بر سر این وجود داشت که کدام یکی زودتر نقدی روی فیلم «بیخود و بیجهت» عبدالرضا کاهانی بنویسد و اسمش را بگذارد «بیخود و بیجهت» یا لااقل در همان یکی دو سطر اول مطلب بنویسد که فیلم سخت «بیخود و بیجهت» است. خیلی بعید است کسی چیزی درباره فیلم «چیزهایی هست که نمیدانی» بنویسد و در عنوانش از اسم خود فیلم استفاده نکند.
مقصود اینکه اسم یک اثر حتی ممکن است روی سرنوشت آن در میان منتقدان هم موثر باشد. آیا وقت آن نیست که حرف پدر آقای تریسترام شندی را باور کنیم؟
یادداشتهای محمد صالح علاء، رضا امیرخانی، محمود حسینیزاد و محمد طلوعی درباره این موضوع را از اینجا بخوانید.
منبع چلچراغ ۷۵۱