وقتی همیشه میشود برای این مردم گریست
محمدمهدی حسیننیا
عادت کردهایم که هر چه میکنیم، از دست خودمان بربیاید. ما مردم عادی؛ فارغ از این نکته که همواره باید همدیگر را نقد و قضاوت کنیم و ایراد بگیریم، در بزنگاهها دست یاری دراز کردن و امدادرسانی شاخصه همین مردم عادی است. به مسئولان حرجی نیست. در پیشامد فاجعه پلاسکو، کارآمدترین کمکها به مالباختگان از دل همین مردم شروع شده است. بااینحال گفته شده که سپاه پاسداران آمادگی واگذاری پاساژهای بزرگ و از پیش تعیینشده خود را دارد و بنیاد مستضعفین میخواهد ظرف مدت دو سال پلاسکویی دوباره بسازد. بااینحال کمکهای مردمی شاید همیشه هم صرفا و مطلقا کمک بیدریغ نباشد. نمیشود قضاوت کرد. سفید سفید و سیاه سیاه وجود ندارد. عمق فاجعه هنوز مشخص نیست. اگر رفته رفته شرایطی به وجود بیاید که نه مسئولان بتوانند کمکی کنند و نه از مردم خیری برسد، تنها میتوان به حال این مردم گریست، هرچند که ظاهرا همیشه میشود به حال این مردم گریست.
مالباختگان حادثه پلاسکو تنها مغازهداران آن نیستند. عملا تمام بازار پوشاک آسیب دیده است. کسبه بازار پارچههای موردنظر خود را از کارخانهها و تولیدیها خریداری میکردند و توسط واسطهها به مغازهداران پلاسکو میفروختند. وجه دریافتی از پلاسکوییها به کارخانجات و تولیدیها پرداخت میشد. حالا یک ضلع مهم از مثلث نامیزان از بین رفته است. فعلا این را داشته باشید تا بعد.
حوالی خیابان سی تیر، اداره کل کار جنوب غرب استان تهران، مملو از جمعیت است. کارگران بیکارشده آمدهاند تا برای دریافت بیمه بیکاری اقدام کنند. مسئولان اداره کار برخورد خوبی دارند. سر فرصت و باحوصله پاسخگوی تک تک مراجعین هستند. آخرهای ساعت اداری وقت خلوتتری است. با وجود خستگی و روبهرو شدن با خیل کارگران مراجعهکننده متصدیان امور همچنان حفظِ ظاهر میکنند. در پاسخ به این سوال که اوضاع و شرایط رسیدگی کارها چطور پیش میرود، میگویند: اوضاع پذیرش، اخذ مدرک، رسیدگی و بررسی تک تک آنها شاید کمی کند، اما بههرحال در حال پیش رفتن است. تعداد مراجعین بسیار زیاد است و بیشتر مشکل مربوط به کسانی است که نهتنها بیمه نبودهاند، بلکه حتی سند و مدرک قابل ارائه هم ندارند.»
به نظر نمیرسد که افراد سودجو هم برای دریافت اندک مبلغ مقرری بیمه بیکاری آمده باشند. آن هم در این شرایط وانفسا. نداشتن مدرک مقتضی از سوی کارگران حالا تماما بیکارشده مربوط به شرایط استخدام است. بسیاری از کارفرمایان نهتنها حق بیمه آنها را لحاظ نکردهاند، بلکه در ضمن استخدام قرارداد و اسناد قانونی و حقوقی نیز ردوبدل نکردهاند. پیچیدگیهایی که ظاهرا قرار است با حضور کارفرمایان یا اسنادشان رفته رفته مرتفع شود.
مجتبی یکی از همین کارگران است که نهتنها بیمه نبوده، بلکه سند قابل ارائه دندانگیری هم ندارد و بااینحال چندان به حلوفصل امور بدبین نیست. مجتبی این طور توضیح میدهد که به او قول دادهاند تا آخری همین ماه جاری کارهای اداری تمام میشود و میتواند از مزایای بیمه بیکاری استفاده کند. البته نکته ماجرا این جاست که بیمه بیکاری تنها سه درصد از مبالغ پرداختی به آنهاست. مجتبی این را که میگوید سری تکان میدهد؛ کمی مکث میکند و ادامه میدهد: «من کلا برای یک ماه کار در مجموع کمتر از یک میلیون تومان حقوق میگرفتم. سه درصدش را میخواهم چهکار؟ اما باز خدا را شکر. همین را هم از دست ندهم، بهتر است.» حال مجتبی حال تمام کارگران پلاسکوست. از شرایط پیش آمده راضی نیستند و طبیعتا اندک کمک دریافتی را هم رد نمیکنند. این وسط هم بد و بیراه میگویند و هم یک «باز خدا خیرشان بدهد که…» حواله میکنند. البته وجه دریافتی تنها مزیت بیمه بیکاری نیست. برخورداری از تمام شرایط بهداشتی و درمانی زیر نظر بیمه شاید اصل ماجرا باشد.
***
خبر آمد که چند پاساژ تجاری در حوالی بازار بزرگ تهران آمادگی واگذاری رایگان مغازه به کسبه پلاسکو را دارند. با شمارهای که در فضای مجازی دست به دست میشود تماس میگیرم. خودم را عظیمی معرفی میکنم و میگویم به خاطر پدرم تماس میگیرم و خودش شرایط مساعدی برای صحبت در این خصوص ندارد. «حاجی» از قدیمیهای بازار است. خودش در خیابان مولوی و بازار حضرتی حجره دارد. میگوید دو پاساژ به نامهای «کارآمد» و «عادلی» موجود است که در مجموع حدود ۲۰۰ مغازه خالی هست که میخواهد بهصورت رایگان در اختیار مالباختگان قرار دهد. تنها کافی است مدرک بیاورند و در ادامه فقط شارژ ماهانه پاساژ را بپردازند. از عدد و رقم و وجه ضمانت میپرسم که چک یا سفته لازم هست یا نه. توضیح میدهد « فعلا شرایط بحث بر سر این موارد نیست. باید دستگیری کرد و کسب و کار را رونق داد». متراژ مغازه پدرم را میپرسد؛ از خودم در میآوردم که ۴۰ متر! مکثی میکند و میگوید حالا باید تشریف بیاورید صحبت کنیم. او همچنین برایم توضیح میدهد که با دارایی نامه نگاری کرده است تا کسبه پلاسکو که در واحدهای پاساژ او مستقر میشوند از مالیات و پرداخت وجه بیمه معاف شوند و همچنان خدمات دریافت کنند.
واحدهای این دو پاساژ ۱۲سال سابقه ساخت دارند. میگوید پیشتر اجاره واحدها بسیار پایینتر از عرف بازار بوده است؛ چیز در حدود دو تا دو نیم میلیون برای هر واحد. پاساژ ۱۲ سال ساختی که خالی از کسبه است. حاجی دلیل این امر را «دردسرهای ایجاد شده توسط کسبه پیشین» عنوان میکند. بحث را ادامه نمیدهم. از طرفی ظاهرا با وجود مراجعه چند نفر از کسبه تا به حال مغازهای واگذار نشده است. این طور ادامه میدهد: «به افرادی که مراجعه کرده بودند هم گفتم؛ اگر بشود هر مراجعهکنندهای با چند نفر از همکارانش بیاید و در مجموع تعداد قابل توجهی از کسبه اینجا مستقر شوند «برای مردم» هم بهتر است. میگویند مثلا ۱۰۰ نفر از کسبه پلاسکو در فلان پاساژ جمع شدهاند.» البته درست متوجه نشدم چرا برای مردم بهتر است. طبیعتا حتی اگر بپذیریم که مردم در طبقات متعدد پاساژ پلاسکو مشتری ثابت یک یا دو واحد تجاری بودهاند، باز هم شاید چندان لزومی نداشته باشد تا با شنیدن خبر اجتماع کسبه پلاسکو در یک پاساژ احساس طیب خاطر کنند! از طرفی اینطور به نظر میرسد که چنین شرایطی بیشتر به نفع پاساژ ۱۲ سال ساخت خالی از کسبه باشد تا مردم. اما فعلا شرایط، شرایط وارد کردن چنین ایراداتی نیست. حدود ۲۰۰ مغازه خالی وجود دارد که میتواند با رعایت شرایطی به صورت رایگان در اختیار آسیبدیدگان فاجعه پلاسکو قرار گیرد. در این وانفسای دنبال متهم گشتن و تکذیب کردن و وعده دادن، چنین امکانی به وجود آمده و حتی اگر در آن رگههای از سودجویی که ذات کسب و کار است نیز دیده شود، باید به آن احترام گذاشت.
القصه، با مجموع بیمه بیکاری و اعطای وام با سود پایین تر ودر اختیار گذاشتن واحدهای تجاری رایگان، خسارتها قابل جبران نیست. برگردیم به نکته ابتدای گزارش. در این روزها همه آتش نشانها را دیدند و کسبه پلاسکو را. کسی به فکر کسبه بازار که حالا یکسره بدهکار کارخانجات و تولیدیها شدهاند، نیست. کم نیستند کسبه بازار که صدها میلیون و یا میلیاردها بدهکار شدهاند و حالا آنها مشمول هیچ قانونی نمیشوند که بتوانند طلبشان را وصول کنند. اجازه دهید کمی تاریکتر نگاه کنیم. میشود گفت که چون در این شرایط باید گذشت کرد، میشود بازاریها را فدای کسبه پلاسکو کرد. یا اصلا اگر بگوییم که کارخانجات هم از خیر طلبشان از اهالی بازار میگذریند پس همان اندک تولیدکنندگان داخلی که هنوز سر پا ماندهاند را باید فدای اهالی بازار یا پلاسکو کرد. یا اصلا تیره تر از این صحبتها. حرفی که زیاد گفتنش هم کم است. کارخانجات، بازاریها، پلاسکوییها، آتشنشانان و همه کسانی که در این حادثه آسیب دیدند فدای سوءمدیریت و بیبرنامگی مسئولان شدند. بله؛ همیشه دلیلی وجود دارد که بشود به حال این مردم گریست.
شماره ۶۹۶