خط و نشان آمریکا برای کشور افسانهای شرق آسیا
فواد شمس
کره شمالی همواره مورد توجه رسانهها بوده است. البته تصویری که از این کشور مرموز ساخته میشود، شاید چندان با واقعیتها همخوانی نداشته باشد، اما به دلیل انزواطلبی این کشور و البته بازی رسانهای دشمنانش تصویری عجیب و غریب از این کشور در ذهن همه ما شکل گرفته است. این روزها باز هم کره شمالی به سرخط خبرها بازگشته است. به این دلیل که آمریکای دوران ترامپ میخواهد تنش و درگیری را به شرق آسیا منتقل کند و چه بهانهای از کره شمالی بهتر؛ کشوری که هر چند وقت یک بار سرخود موشک و سلاح هستهای آزمایش میکند.
اما درگیر شدن با کره شمالی چندان هم کار سادهای برای آمریکاییها نیست. این کشور موشکهای زیادی دارد و حتی بمب اتم هم دارد. از سال ۱۹۵۳ که با همسایه جنوبیاش در آتشبس به سر میبرد، هنوز هم مدعی است که مناطق جنوبی اشغالی است و باید روزی سئول هم زیر پرچم کشور متحد جمهوری دموکراتیک کره باشد. از طرف دیگر کره شمالی چهارمین ارتش بزرگ دنیا را دارد. نظامیترین کشور جهان است، بیش از نیمی از مردم این کشور به صورت مستقیم عضو ارتش هستند. یکی از منظمترین کشورهای دنیا را دارد. چندان خبری از اختلافات سیاسی و اجتماعی در داخل نیست. برخلاف تبلیغات رسانهها به لطف کمکهای چین هماکنون اقتصاد بهنسبت مناسبی هم دارد. لااقل همه مردم از استانداردهای اولیه زندگی به صورت برابر برخوردارند.
جنگافروزی در سرزمین عجایب
واقعیت کره شمالی نه آن بهشت موعودی است که رهبرانش (پدربزرگ، پدر و پسر) نوید میدادند، نه آن جهنمی است که رسانهها و قدرتهای بزرگ جهان میخواهند از آن ترسیم کنند. این کشور تصویری نیست که رسانهها از آن ساختهاند. البته یک نوع سلطنت موروثی در آن وجود دارد، آزادی سیاسی چندانی در آن نیست، اما وضعیت رفاهی مردمش و البته اتحادی که دارند، دلیلی شده است که نشود همان برنامهای که در عراق و سوریه و لیبی پیاده شد، در کره هم پیاده شود.
کره شمالی سرزمین عجایب است؛ سرزمینی که میخواسته در طول این سالها برخلاف جریان مسلط در جهان عمل کند و همه گونه سرکشی در مقابل آمریکا کرده است. کره شمالی از اواخر دهه ۸۰ میلادی دیگر به صورت رسمی پیرو یک مکتب خودساخته است نه سوسیالیسمی که در جهان مرسوم است. سوسیالیسمی هم که میگوید، نه آن سوسیالیسمی است که از آموزههای مارکس و انگلس و لنین برآمده، بلکه برداشت شبهمذهبگونه و «فانتزی» از زندگی است. کره شمالی بهواقع سرزمین عجایب بود. در موردش افسانههای بسیاری ساخته شده است. و بزرگترین افسانه در موردش این بود که سوسیالیسم در آن کشور در حال اجرا شدن است. این افسانه نهتنها ساخته و پرداخته پدر و پسر حاکم براین کشور که ساخته و پرداخته رسانههای بزرگ جهان بود. کره شمالی از نظر بسیاری از رسانههای بزرگ جهان نماد و نمونه سوسیالیسم بعد از فرو ریختن دیوار برلین شد؛ زمانی که قرار بود دیگر تاریخ به پایان خود برسد و «لیبرالدموکراسی» کوچه بنبست تاریخ باشد. قرار هم بر این شد هر آنچه به نام سوسیالیسم و کمونیسم در جهان باقی بماند، به نمونه کره شمالی خلاصه شود. در این راه البته لازم بود افسانههای آنچنانی نیز ساخته شود و البته در کنارش اندکی تخیل و فانتزی «کنترلشده» توسط رسانهها هم لازم بود.
البته همگان میدانند که کره شمالی آنچنان بسته است و خود را از جریان جاری در جهان دور نگه داشته که نمیتوان از وضعیت مردم ساکن در آنجا اطلاع دقیقی داشت. نمیتوان در مورد زندگی در آن کشور نظر دقیقی داد. اما رسانهها و آنانی که میخواهند «نظم نوین جهانی» پس از آخرین دهه قرن بیستم را تنها راه زندگی و تنها سبک زندگی در جهان بدانند، سعی داشتند هر آنچه را «متفاوت» از این نظم جهانی است، ناگوار و فلاکتبار جلوه دهند. در همین راه از کره شمالی جهنمی سوزان را ترسیم کردند تا هر کسی را که «متفاوت» میاندیشد و متفاوت عمل میکند، به این تجربه نهچندان خوشایند منسوب کنند. در زمانهای که دستگاههای ایدئولوژیکساز جهان سرمایهداری بعد از فروریختن دیوار برلین فریاد «پایان تاریخ» سر دادند و چهارچوب ایدئولوژی «نئولیبرال» را تنها چهارچوب موجود برای اندیشیدن و عمل کردن دانستند، هر چیزی را که میخواست این چهارچوب را تغییر دهد، آنچنان نامطلوب جلوه دادند که صدای مخالف شنیده نشود. در این میان آنان نیاز داشتند به یک «سرزمین عجیب»، به یک رهبر عجیبتر تا از آن «لولوی سر خرمنی» بسازند که همه را با آن بترسانند.
آمریکا که خود تنها کشور استفادهکننده از سلاحهای اتمی در تاریخ بشریت است، تمام دنیا را با «لولوی» کره شمالی اتمی به وحشت میانداخت تا بتواند پایگاههای نظامی خود را در آسیای شرقی حفظ کند. سیستم سرمایهداری که محصولش اکنون بیش از یک میلیارد گرسنه و دستاوردش فلاکت میلیونها انسان در سرتاسر جهان بود، سعی کرد با دستگاه ایدئولوژیک خود تنها الگوی مخالف خود یعنی سوسیالیسم و کمونیسم را متجلی در کره شمالی بداند تا هر کسی را که تلاش برای تغییر و انسانی کردن شرایط موجود در جهان داشته باشد، با این چوب براند. درواقع باید گفت این پدربزرگ، پدر و پسر دیکتاتور با ساختن یک «دیزلند» دیگر در آسیای شرقی بیشترین خدمت را به دستگاه ایدئولوژیساز مسلط در جهان کردند تا افکار عمومی جهان را بترساند از تغییر! بترساند از متفاوت زیستن! بترساند از فراتر رفتن از چهارچوبهای مسلط! آنان کره شمالی را در دست گرفته و به همه نشان میدادند و فریاد میزدند ببینید، اگر برخلاف ما بخواهید زندگی کنید، چیزی جز این نخواهید شد!
کیم جونگ ایل از سال ۱۹۹۴ پس از مرگ پدرش رهبر کره شمالی شد. از پدرش بتی ساخت تا مناسکی شبهمذهبی در قرن ۲۱ را بار دیگر در یک سرزمین احیا کند. او که گویا در کره شمالی «رهبر عزیز» خوانده میشده است و در کنارش علاقه زیادی به سیگار برگ داشت، در قامت یک «بت اعظم» ظهور کرده و مردم را زیر سایه خود قرار داد. البته سایهاش تنها در کره شمالی باقی نماند، بلکه بهانهای شد در دست رسانهها که از این سایه ترس و هراس در دل همگان بیندازند. و البته مرگ او نه بر سوسیالیسم و تلاش برای تغییر جهان که بر بورس آسیا تاثیر خود را گذاشت.
کره شمالی «دیزلیلند» اواخر قرن بیستم بود؛ کشوری که گویا آخرین سنگر مقاومت در برابر ترامپ است. ترامپی که نشان میدهد که به هر کجا دلش میخواهد موشک میزند، تاکنون جرئت نکرده به کره شمالی یک گلوله هم شلیک کند. به نظر میرسد درگیر شدن با کره شمالی برای ترامپ به راحتی شلیک موشک به سوریه نباشد.
شماره ۷۰۴