تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۹/۱۹ - ۰۷:۱۰ | کد خبر : 4269

گزیده صحبت‌های کیهان کلهر درباره مسائل مختلف

تدریس موسیقی بنده شیوه تدریس به توده یا جمعیت زیاد را نمی‌پسندم و درنتیجه سعی کرده‌ام با انتخاب تعداد معدود هنرجو بیشتر سلیقه شخصی‌ام را در این مورد اعمال کنم. البته در گذشته نیز این کار را کرده‌ام. به نظر من فقط تعداد بسیار محدودی از هنرجویان یا نوازندگانی که حتی در رده‌های بالاتر کار […]

تدریس موسیقی
بنده شیوه تدریس به توده یا جمعیت زیاد را نمی‌پسندم و درنتیجه سعی کرده‌ام با انتخاب تعداد معدود هنرجو بیشتر سلیقه شخصی‌ام را در این مورد اعمال کنم. البته در گذشته نیز این کار را کرده‌ام. به نظر من فقط تعداد بسیار محدودی از هنرجویان یا نوازندگانی که حتی در رده‌های بالاتر کار می‌کنند و شاید حتی حرفه‌شان در حال حاضر موسیقی است، دارای استعداد شگرف و خارق‌العاده هستند، یا حداقل از معدل استعداد عادی بهتر هستند. بیشتر دوست دارم که وقتم را صرف کسانی کنم که از آینده‌شان در موسیقی بتوان مطمئن بود. علاقه من به این بوده که تعدادی از این نوازندگان را در رده ۲۰ یا ۳۰ سالگی کمک کنم تا موسیقی را بهتر بفهمند و در کارشان پیشرفت کنند تا جایگزین نسل گذشته و درخشان موسیقی‌دانان ما باشند.

چرا یویوما و جاده ابریشم به ایران نمی‌آیند؟
اتفاقا آن‌ها خیلی دوست دارند به ایران بیایند، ولی این‌جا یک سالن مناسب هم برای اجرا وجود ندارد. از سوی دیگر برنامه‌های جاده ابریشم خیلی گران است. اگر ۲۰ نفر اعضای گروه با منشی‌ها و صدابردارهایشان و عوامل دیگر بخواهند به این‌جا سفر کنند، بودجه سرسام‌آوری را می‌طلبد. این درحالی است که بودجه کنسرت‌های موسیقی این‌چنینی در نقاط مختلف دنیا عموماً از طریق منابع دولتی تامین می‌شود و بلیت‌فروشی نمی‌تواند هزینه‌ها را تامین کند. مثلا در چین، این‌قدر قیمت بلیت‌ها بالاست که مشخص است مردم نمی‌توانند بهای این بلیت‌ها را پرداخت کنند. گروه‌ها و سازمان‌هایی این بلیت‌ها را خریده و به مردم داده بودند.
موسیقی‌هایی که گوش می‌کنم
زمان فراغت زیاد ندارم، ولی‌ بهتر بود می‌پرسیدید چه نوع موسیقی‌ای‌ را گوش نمی‌دهم! چون معمولا به همه نوع موسیقی‌ گوش می‌کنم و موسیقی‌ خاصی‌ نیست که نتوانم یا نخواهم آن را گوش کنم. در این میان، موسیقی‌ کلاسیک غربی، موسیقی‌ ملل مختلف، جاز و بلوز جایگاه مهم‌تری دارند.

پیوند مردم و موسیقی‌ سازی
یک عده از مجریان می‌گویند مردم دیگر ساز و آواز تنها یا موسیقی سازی دوست ندارند. این‌ها نظر خودشان را در نوع مواجهه با مردم می‌گویند. مردم ممکن است ساز آن‌ها را دوست نداشته باشند، اما دوست دارند کسی را که در این رشته زحمت کشیده، ببینند و به سازش گوش دهند. درنتیجه این نوع موسیقی را دوست دارند. اشکال مجری است نه موسیقی. معمولا عادت کرده‌ایم اگر مثلا ساز جدیدی را می‌سازیم، ساز قدیمی را خراب کنیم، فکر می‌کنیم ایراد از ساز قدیمی است. یا به بهانه اجرای نوع سطحی‌تری از موسیقی، موسیقی قدیم را به آن متهم می‌کنیم که مردم دیگر آن را دوست ندارند و به آن گوش نمی‌دهند. اگر مجری به هر دلیلی نمی‌تواند آن نوع  موسیقی را به‌درستی اجرا کند، مشکل مخاطب نیست و مسلما چاره در تغییر نوع موسیقی نیست.

همان فرمول قدیمی
خیلی‌ها هستند که موسیقی عمیق گوش می‌دهند و موسیقی ایرانی را خوب می‌شناسند، اما اگر جوانی می‌خواهد در موسیقی ایرانی استاد شود، علاوه بر استعداد شگرف باید وقت زیادی صرف کند و معلم خوب هم داشته باشد. درست است که سیستم آموزشی ما مشکل دارد، اما این وقت زیاد را حاضر نیستند بگذارند.  اگر کسی در ۱۰۰ یا ۲۰۰ سال قبل در هر کاری استاد شده بود، سال‌ها ممارست کرده و به جایی رسیده که نامش در تاریخ ماندگار شده بود، هنوز هم فرمول همان است.

جهانی شدن موسیقی ایرانی
جهانی شدن موسیقی ایرانی، اصلا به این معنا نیست که در همه کشورهای دنیا به محض بیدارشدن از خواب، به موسیقی ما گوش بدهند. بلکه موسیقی ما را در طبقه‌ای قرار بدهند که می‌‏توانند گوش کنند و بدانند موسیقی غنایی هست. تلفیق و هم‌نشینی سازهای کشورها، به معنای آوردن یک ساز یا یک نوازنده خارجی به گروه نیست و این‌گونه کارها، تنها به ظاهر بسنده کردن است (چیزی که در خارج از ایران نیز زیاد اتفاق می‏افتد) و هرگز مورد نظر من نبوده و نیست؛ چراکه این یعنی گرفتار بودن به سطح.

هنرمند چندوجهی
شاید بتوان گفت که در دنیای امروز نه‌تنها نقش هنرمند یا موسیقی‌دان تنها اجراکنندگی نیست، بلکه نحوه زندگی‌ هنرمند هم بسیار تغییر کرده. پس مسلما ارتباط و آگاهی‌ از بقیه زمینه‌ها هم در دید هنری یک هنرمند هم در نحوه جهان‌بینی‌ او اثر خواهد داشت. در قدیم و به صورت سنتی هم این آگاهی‌ و ارتباط باب بوده، ولی‌ خب با در نظرگرفتن شیوه ارائه کار کمی‌ محدودتر بوده. مثل رابطه خطاط و آوازخوان با شعر و شاعر، یا رابطه منبت‌کار با خاتم‌کار یا مینیاتوریست یا تذهیب‌کار یا معرق‌کار. فقط این‌که در دنیای امروز شکل دیگری پیدا کرده و علوم و هنرهای دیگری نیز اضافه شده‌اند، با ظهور بارقه‌هایی‌ از علم و روشن‌فکری، که آگاهی‌ از آنان مانند تمام زوایای دیگر زندگی‌ مدرن احتمالا وقت و تحقیق بیشتری می‌طلبد. هنرمند امروز به سفر می‌رود تا محصول خود را با خود انتشار دهد و محل کارش دیگر، فقط خانه‌اش نیست تا همه نزد او بروند و هنرش را بجویند. هنرمند مدرن مدت‌هاست که از خانه بیرون آمده و همه‌جا خانه اوست و این گستره با فرآورده‌های صوتی، سی‌دی، دی‌وی‌‌دی، اینترنت و… بسیار بزرگ‌تر از گذشته شده و پوشش، پرکردن و ارتباط با مخاطبانش به همان اندازه گسترده‌تر شده و اما نه لزوما ساده‌تر. ولی‌ مسلما ساده‌تر یا مفیدتر کردن این ارتباط یا نشر، به کار و آگاهی‌ بیشتر نیاز دارد. آگاهی‌ یک نویسنده، یا نقاش یا موسیقی‌دان از تاریخ هنر، شعر، نقاشی، عکاسی، سینما، تئاتر، احتمالا زبان‌های دیگر و… طبیعتا افق‌های بیشتری را به‌ روی او باز خواهد کرد و به‌طور حتم، روی کارش تاثیر خواهد داشت. همان‌طور که سنت نیز پویاست و مدام قابل تغییر، علوم سنتی نیز از این قاعده مستثنا نیستند. طبیعتا هرچه گستره فعالیت و دید، با زمان، بیشتر می‌شود، به آگاهی‌، دانش و ارتباط بیشتر احتیاج است.

آینده
گفتنش سخت است. پیش‌گو نیستم. می‌توان گفت که آینده یک موسیقی‌دان ایرانی تا حد زیادی به شرایط اجتماعی ارتباط دارد، وگرنه، من و امثال من فقط یک عشق داریم و یک متاع را عرضه می‌کنیم و کرده‌ایم که با در نظر گرفتن شرایط اجتماعی، سنی و دستاوردهایمان در طول سال‌های کاری‌مان، نحوه ارائه آن می‌تواند تغییر کند. ولی از حیطه انجام کنسرت، تدریس، تحقیق و نظیر این نوع فعالیت‌ها خارج نیست. بنده هم تاکنون بیشتر وقت و زندگی‌ام را صرف اجرا کرده‌ام که برایم به دلیل نزدیکی به مردم و حس‌وحالی که برای خودم در طول اجرا ایجاد می‌شود، جذاب‌تر بوده. شاید در آینده بخواهم یا بنا به اقتضای سنم مجبور شوم به شعبه‌های دیگر توجه بیشتری داشته باشم. مثلا کتاب بنویسم، یا تدریس کنم…

علاقه نداشتن به مصاحبه
صحبت کردن و مصاحبه زیبا انجام دادن راحت است و عمل کردن به مسائلی که – در مصاحبه‌ها – عنوان می‌شود، دشوار. سعی می‌کنم بیشتر کار کنم، ولی از کارم صحبت نکنم. درواقع پرونده کاری یک نفر را با کارهای انجام‌شده‌اش می‌سنجند -یا حداقل باید بسنجند- نه با تعداد مصاحبه‌ها یا حرف‌های شیرینش، یا با بیان آرزوها و امیالی که یا به آن رسیده، یا در آرزوی رسیدن به آن‌هاست. دیگر این‌که به نظر می‌رسد مصاحبه‌کنندگان یا حتی منتقدان بنده در ایران در حیطه دهه اول فعالیت‌های من مانده و با من حرکت نکرده‌اند و سوالاتشان همیشه از یک نوع سوالات خاص فراتر نمی‌رود و این برای من خسته‌کننده است که با هرکسی که صحبت می‌کنم، مجبور باشم همان حرف‌هایی را که به خبرنگار قبلی گفته‌ام، برایش تکرار کنم. بیشتر از ناآگاهی این عزیزان نسبت به خودم، اهدافم و کارهایم متعجب می‌شوم، یا حتی دچار افسردگی مقطعی که مشخصا سازنده نیست. کلا در اجتماع امروز ایران مصاحبه‌ها به هر دلیل فرم یکدستی پیدا کرده‌اند که حتی خواندنشان هم برایم سخت و خسته‌کننده است، چه رسد به این‌که مصاحبه‌شونده خودم باشم و مجبور شوم به همان سوال‌های ابتدایی و تکراری جواب دهم. سوال، شعار، تمجید، شعار،… همین چیز‌ها. نمی‌خواهم در این چرخه قرار بگیرم. اصطلاحی در زبان فارسی داریم به‌عنوان «حرف مفت». می‌دانید این اصطلاح چه معنی می‌دهد یا ریشه‌اش کجاست؟ یعنی حرف زدن مجانی و مفت است، خرجی ندارد، ولی طبیعتا عمل کردن سخت. اجتماع هنری و خصوصا موسیقی ما مدت مدیدی است که بدجوری درگیر حرف و شعار شده و درنتیجه اگر هم عملی باشد، به چشم نمی‌آید، چون فاصله حرف‌های ایده‌آلیستی و نگرش به خود از بام دنیا، با اعمال و کارهای انجام‌شده نمی‌خوانند و فقط توقع مخاطب را نسبت به هنرمندی خاص بی‌جهت بالا می‌برد. بنابراین نوعی شارلاتانیسم و لمپنیسم در موسیقی ما اتفاق افتاده که خیلی مخرب است و متاسفانه هنرمندان تحت تاثیر یا در جو آن قرار گرفته‌اند. گفتن و نوشتن و انتقاد کردن از کار کسی، مخصوصا در مملکت ما، نه سواد خاصی می‌خواهد و نه احساس مسئولیت بسیار زیادی را طلب می‌کند. امروزه هنرجو و خبرنگار و منتقد کافی است که مدت سه ماه به کلاس موسیقی‌دان خاصی بروند تا بقیه دنیا و هنر کلّ جهان را که هیچ، بلکه مسائل سیاسی روز را از منظر دید معلمشان ببینند، که البته می‌بینند. مگر آن‌که سواد تحقیقی عمیقی نسبت به مسائل هنری یا اجتماعی داشته باشند، که البته مستلزم صرف وقت و مطالعه بسیار است، که در بین جامعه جدید موسیقی، منتقدین آن و خبرنگارانش (اگر خوش‌بینانه با آن بنگریم) کمتر دیده می‌‌شود. مخاطب و قاضی من مردم هستند، نه کسانی که امروزه به خودشان منتقد می‌گویند، که احتمالا ۲۰، ۳۰ سال ساز زده و متاسفانه پیشرفت خاصی نداشته و فکر می‌کند کلهر یا دیگری جای خود یا استاد فرزانه‌شان را در موسیقی تنگ کرده و باید با او تسویه حساب کرد. درنتیجه صحبتی باقی نمی‌ماند و فقط باید کار کرد. از این‌که در موردم صحبت شود، یا کارهایم توسط چنین افرادی بررسی شود، یا در طبقه‌بندی خاصی قرار بگیرم، همیشه بیزار بوده‌ام. بنابراین نمی‌خواهم مورد بحث این افراد باشم و فقط سعی می‌کنم با مردم از طریق کارم صحبت کنم و با سازم.

شماره ۷۲۳

برچسب ها:
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟