تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۹/۱۷ - ۲۰:۲۱ | کد خبر : 10079

سخت‌ترین مرحله سلوک – از تذکره‌الاولیاء

از کتاب تذکره‌الاولیاء، فریدالدین ابوحامد محمّد عطار نیشابوری

از کتاب تذکره‌الاولیاء، فریدالدین ابوحامد محمّد عطار نیشابوری، قرن هفتم

زاهدی بود از جمله بزرگان بسطام، صاحب تبع(۱) و صاحب قبول. و از حلقه بایزید هیچ غایب نبودی؛ همه سخن او شنیدی و با اصحاب او نشست کردی.

یک روز بایزید را گفت: خواجه! امروز سی سال است تا صایم‌الدهرم(۲) و به شب در نمازم، چنان‌که هیچ نمی‌خفتم، و در خود از این علم که می‌گویی، اثری نمی‌یابم. و تصدیق این علم می‌کنم، و دوست می‌دارم این سخن را.

بایزید گفت: اگر سیصد سال به روزْ روزه باشی و به شب به نماز، یکی ذرّه از این حدیث نیابی.

مرد گفت: چرا؟

گفت: از جهت آن‌که تو محجوبی به نفس خویش.(۳)

مرد گفت: دوای این چیست؟

شیخ گفت: تو هرگز قبول نکنی.

گفت: کنم؛ با من بگوی تا به جای آورم هرچه گویی.

آرامگاه بایزید بسطامی
آرامگاه بایزید بسطامی، در سمنان

شیخ گفت: این ساعت برو و موی محاسن و سر را پاک بُسْتُره کن(۴) و این جامه که داری برکش و ازاری(۵) از گلیم بر میان بند، و توبره‌ای پُرِ جوز(۶) بر گردن آویز و به بازار بیرون شو، و کودکان را جمع کن و بدیشان گوی: هر که مرا یکی سیلی می‌زند، یک جوز بدو می‌دهم. هم‌چنین در شهر می‌گرد! هرجا که تو را می‌شناسند، آن‌جا می‌رو! و علاج تو این است.

مرد این بشنود. گفت: سبحان‌اللّه، لا اله الاللّه.

گفت: کافری اگر این کلمه بگوید، مؤمن می‌شود؛ تو بدین کلمه گفتن مُشرک شدی.

مرد گفت: چرا؟

شیخ گفت: از جهت آن‌که خویشتن بزرگ‌تر شمردی از آن‌که این توان کرد؛ لاجرم مشرک گشتی. تو بزرگیِ نفس خویش را این کلمه گفتی، نه تعظیم خدای را.

مرد گفت: این نتوانم کرد. چیزی دیگرم فرمای!

گفت: علاج این است که گفتم.

مرد گفت: نتوانم کرد.

شیخ گفت: نه من گفتم که نکنی و فرمان نبری!


۱. ثروتمند و آدم‌دار
۲. روزها روزه‌ام
۳. در حجاب از خویشی، گرفتار ذات خویشی
۴. بتراش، پاک‌ کن
۵. شلوار، جامه
۶. گردو

مهرو ملالی

هفته‌نامه چلچراغ، شماره ۸۷۲

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟