گفتوگوی چلچراغ با خواننده گروه عجم
عباسعلی اسکتی
فوق لیسانس مهندسی عمران از دانشگاه امپریال کالج لندن دارد، اما عضو و سرپرست چندین گروه راک و متال مدرسهای و دانشجویی و همچنین تهیهکننده و تنظیمکننده برای چند گروه و هنرمند سبک هیپهاپ در لندن بوده و از حدود سال ۸۸ گروه عجم را به عنوان یک پروژه موسیقایی تاسیس کرده و تا امروز در این گروه به عنوان آهنگنویس، تنظیمکننده، نوازنده و خواننده فعالیت دارد. آنچه میخوانید، گفتوگویی کوتاه با امین محمد فولادی، خواننده گروه عجم است.
با توجه به حضور شما در انگلیس و فعالیت در آنجا، موسیقی به قول معروف آن سمت آبی را چگونه میدیدید؟
طبعا موسیقی آن طرف در دوران جوانی ما به صورت خیلی واضح ماهیت عوض کرد و هر چقدر نقش رسانهها قویتر شد، مقوله موسیقی هم تجاریتر شد. در اصل سرمایهگذاران حرف اول را در سلیقهسازی و سلیقهپروری میزدند و اگر نیاز بود که سلیقه خاصی را غالب کنند، این کار را از طریق موسیقی بهراحتی انجام میدادند. ۱۰، ۱۵ سالی که من آن سمت فعالیت میکردم، این تفاوت به جایی رسید که دیگر موسیقی آنجا جذابیت خودش را از دست داده بود.
مافیا و باندبازی در تئاتر لندن هم وجود دارد؟
طبعا باندبازی آن طرف زیاد است و حتی شاید بیشتر این مقوله آنجا پیش آمده است. وقتی سرمایهگذارها بخواهند در موسیقی تاثیر بگذارند، اگر شما بخواهید در حوزهای کار کنید که رسانهها مطیع بعضی از شرکتها هستند و همراه شما نباشند، کار شما خیلی سخت میشود. در ایران هم شاید این نوع موسیقی فراهم باشد و به صورت خشنتری راه خودش را میرود.
چرا از این همه فعالیت هنری، موسیقی را انتخاب کردهاید؟
در دوران دبیرستان در لندن سلایق موسیقایی هویت اجتماعی بچهها را تعیین میکرد و بعد از مدتی به نظرم رسید که شرکتهای تولید موسیقی اروپایی و آمریکایی بر جهانبینی جوانان اکثر دنیا تسلط زیادی دارند و حتی وقتی برایشان توجیه اقتصادی داشته باشد، سلیقه شنونده را با زور سرمایه مهندسی میکنند و به نفع خودشان به سلیقهها جهت میدهند. در ابتدا علاقه من به موسیقی بر این منظور بود که در مقابل این روند فعالیت کنم و در حد ناچیز خودم جلوی سلیقههای تحمیلی ایستادگی کنم و تصمیمهایی که پس از آن گرفتم، از این نگرش و هدف کلی تاثیرپذیری داشته است.
چرا برگشتید؟
پاسخ این سوال ابعاد مختلفی دارد، اما اگر بخواهم در ابتدا چند شعار فرهنگی بدهم، باید بگویم از نظر بنده اگر شما یک فعالیت کوچک و ناچیز در حوزه فرهنگ خودی انجام دهید، ارزش آن از این بیشتر است که ماهیت خودتان را عوض کنید و فرهنگ غریبه را انجام دهید و بعد اینکه شاید از لحاظ اقتصادی وقتی دخل و خرج آن طرف خیلی به نسبت تلاش و کوششی که انجام میدهم، به نفع من نیست، ترجیح میدهم همان شرایط را در ایران داشته باشم، حداقل اینکه نزدیک عزیزان خودم هستم.
وقتی تصمیم گرفتید مجاز و داخل ایران کار کنید، توضیحاتی از طرف ارشاد یا هر نهادی به شما داده نشد؟
نه جلسه توجیهی برای ما گذاشتند و نه مرامنامه و چیزی برای ما ابلاغ شد. همان مراحلی را که همه با آن آشنا هستیم، طی کردیم و الحمدالله زیاد جایی برای تصحیح و توضیح نرفتیم. یکی دو نکته جزئی بود که آن هم بیشتر راجع به ضبط بعضی از موارد بود که انجام شد و کار هم مجاز پخش شد.
سخت نیست از یک فضا که محدودیت کمتری داشتهاید، به فضایی وارد شوید که بههرحال محدودیتها بیشتر است؟
محدودیت طبعا دشواریهای خودش را دارد و گاهی میتواند طاقتفرسا باشد، ولی در حوزه هنر بعضا میبینید که محدودیت مادر خلاقیت است. شما میبینید که وقتی هنرمند را از فضای محدود به فضای نامحدود میآورید، آن محصولی که در فضای محدود تولید کرده است، خیلی پویندهتر و شاید ارزندهتر بوده است و مخاطبان الفت بیشتری با آن محصول داشتهاند.
امروز فضا برای رشد در موسیقی داخلی چقدر مهیاست؟
اگر منظور از «داخلی» داخل ایران است، که از نظر من فضای کلی بین جوانها خیلی پوینده و پرتنوع است. حتی نسبت به لندن که بیش از ۳۰ سال از زندگیام را در آنجا طی کردهام، به صورت کلی تعداد موزیسینها و آموزشگاههای فعال خیلی چشمگیر است و سطح موسیقی در ژانرهای مختلف نسبتا بالاست.
فکر میکردید این سبک از موسیقی با این اقبال مواجه شود؟
من در لندن بزرگ شدهام و آنجا فضای این نبود که صرفا موسیقی سنتی کار کنم. موسیقی آنجا هم اشباع شده است. برای همین این سبک تلفیقی نزدیکترین سبک به… دوگانه خودم بود و مهمتر از آن اینکه راهی بود که میتوانستم بچههایی را که همسن و رده خودم هستند، به شنیدن این نوع اصوات بومی ترغیب کنم.
ایده و سوژه این نوع ترانهها از کجا میآید؟
سوژه اشعار قریب به اتفاق از مضامین سنتی اشکار کلاسیک به ذهن من میرسد.
اگر میشد با یک خواننده یا گروه فیت بدهید، انتخاب شما چه کسی است؟
از دوران جوانی آرزو داشتم با خوانندههای کوچه بازاری همکاری داشته باشم، بهخصوص اساتیدی نظیر جواد یساری و عباس قادری، که خدا را شکر هنوز در قید حیات هستند. همکاری با این بزرگان آرزوی من است، که امیدوارم بستری فراهم شود که چنین سعادتی نصیب من شود.
اگر دوباره متولد میشدید، دوست داشتید کجا و با چه شغلی این اتفاق بیفتد؟
اگر دوباره به دنیا میآمدم، دوست نداشتم حق انتخاب داشته باشم که کجا به دنیا بیایم، بلکه دوست داشتم فقط بر این اصل زندگی کنم که اگر هر کس نیروی خودش را برای همانجایی که متولد شده بگذارد، امکان اینکه یک تعامل نسبی در جهان شکل بگیرد، بیشتر است.
آیا در ذهنتان برگزاری اولین کنسرت در ایران بعد از رفتن کرونا را تصویرسازی کردهاید؟
قاعدتا باید در اولین کنسرت بعد از کرونا در ایران غوغا شود. ولی اینقدر مردم بعضی پروتکلها را شکستهاند و رعایت نکردهاند که شاید آن هیجانی که فکر میکنیم، به آن صورت عمومیت نداشته باشد. ولی فکر میکنم همه خیلی بیشتر قدر این فضا را بدانند.
از آنچه امروز هستید، رضایت دارید؟
از آنچه امروز هستم، راضی نیستم. به لحاظ اینکه میدانم میتوانستم تلاش و کوشش بیشتری را برای اهداف خودم خرج کنم. البته شاید از اینکه بعضی اوقات فراغت را به ممارست و کار بیشتر ترجیح دادهام، خودم را سرزنش نکنم و در خلوت خودم حتی خیلی هم خرسند باشم. ولی باز ته دلم میدانم که در این فرصت کوتاهِ زندگی خیلی بیشتر باید کوشش میکردم.
آلبوم یا ترانه تازهای در راه است؟
بله، چند ترانه جدید آماده دارم که همه در فضای موسیقی بومی شهری است و چند بحر طویل ضربیخوانی هم آماده کردهام که خودش مجموعهای میشود. ولی همانطور که خودتان هم متوجه هستید، کار صوتی بهتنهایی شنیده نمیشود و فعلا باید دست نگه دارم تا بتوانیم به صورت تصویری آنها را ارائه دهیم.
مدتها خارج از کشور کار کردهاید و از آن فعالیتها بود که مخاطب شما را شناخت. از آن تجربه صحبت میکنید؟
در خارج از ایران، به اصطلاح قدیمیها، اجتماعات ایران تا حدود زیاد دچار قحطالرجال هستند و ما بیشتر برای اینکه ترکیب نوینی از موسیقی ایرانی را ارائه میدادیم، مورد توجه قرار گرفتیم، وگرنه از استعداد یا تبحر خاصی برخوردار نبودیم. تولید و ارائه موسیقی برای رفقا و همنشینان مهاجر تجربه خوبی بود و در مرور زمان باعث ایجاد احساس همذاتپنداری و التفات درونی نسبت به اقلیتهای گوناگون شد. طی تحقیقات موسیقایی و سفرهای مختلف به ایران، هر چقدر که بیشتر با موسیقی بومی آشنا شدم، برای من سختتر شد، که در خارج از کشور به فضاهای فکری مورد نظرم دسترسی پیدا کنم. همنشینی با هنرمندان جوان و همچنین پیشکسوتان داخل کشور باعث شد بهتدریج به ایران برگردم و سعی کنم که بیشتر از باب شاگردی و طلبگی با هر کس که به من افتخار همنشینی میداد، کارم را ادامه دهم.
این روزها و با وجود کرونا زمان را بیشتر چگونه میگذرانید؟
در اوایل تلاش کردم که عادتهای خوب را در خودم پرورش دهم و بیشتر ورزشهای داخلی و تمرینهای گوناگون موسیقایی را جدیتر بگیرم و حتی زبان ترکی و عربی را از طریق اپلیکیشنهای آموزشی فرا گرفتم، ولی معالاسف نگهداری از عادات خوب بسیار دشوار است و کمکم تنبلی غلبه میکند.
چقدر به ماندگاری در تاریخ هنر ایران فکر میکنید و در بین موزیسینها و خوانندههای امروز کسی را داریم که ماندگار شود؟
به ماندگاری خیلی فکر نمیکنم، ولی اگر امکان تاثیرگذاری باشد، مانند ایجاد سبکهای جدید و پرورش سلیقهسازی بومی، خیلی دوست دارم ذره کوچکی در این روند مثبت باشم. به نظر ناچیز بنده، اکثر هنرمندهای امروز درگیر رقابت بازار داخلی هستند و عموما اینجور رقابت اجازه نمیدهد هنرمندها خودشان را پیدا کنند و به تعاریف قدیمی «ماندگار» شوند.
موسیقی کجای زندگی شما قرار دارد و شما به عنوان یک خواننده، خواننده محبوب هم دارید؟
بنده که خودم را بیشتر تنظیمکننده، یا حتی یک شنونده موسیقی میدانم. خواننده مورد علاقه ندارم، چون که عموما به جمع اعضای موسیقی گوش میدهم. ولی به صورت کلی اگر بخواهم در خلوت خودم به خوانندههایی گوش بدهم، عموما به خوانندههای موسیقی مردمی گوش میدهم، بهخصوص مرحوم امانالله تاجیک، نعمتالله آغاسی و خوانندههای ترکیهای نظیر ابراهیم تاتلیسس و مسلم گورسس.
غیر از موزیک چه فعالیت دیگری دارید؟
غیر از موسیقی فعالیت اصلیام در حوزه شهرسازی و برنامهریزی شهری است و بهخصوص به مباحث مربوط به توسعه پایدار علاقه دارم. در ۱۵ سال اخیر، در این حوزه فعالیت حرفهای داشتهام و با اینکه هفت سال اخیر عموما در حالت پارهوقت کار کردهام، اما هنوز با همکاران سابق همفکری دارم و اگر امکانش باشد، گزارش مینویسم که ارتباطم با فضای حرفهای حفظ شود.
یک نکته جالب از خودتان برای مخاطبان ما بگویید.
بنده سواد رسمی فارسی ندارم و خواندن و نوشتن فارسی را به صورت خودآموز و با کمک مادر و پدرم یاد گرفتهام! از این حیث، سرودن ترانهها و اشعار قطعات پر عیب و ایراد گروه عجم جسارت بزرگی است که انجام میدهم و امیدوارم بزرگوارانی که به کارهای ما عنایت دارند، نواقص و معایب قطعات را به بزرگی خودشان ببخشند.
چهار شخصیت که دوست دارید از نزدیک ببینید؟
اگر مانند فیلمهای تخیلی ماشین سیر در زمان داشتم، دوست داشتم شاه اسماعیل صفوی را از نزدیک ببینم و همچنین خنیاگر و عارف قرن دهم شمسی پیر سلطان ابدال. از دوران موخر دوست داشتم که پدربزرگانم، سیفالله فولادی و اسماعیل آزمین را از نزدیک ببینم که متاسفانه این سعادت در این زندگی نصیبم نشد.
سه وسیله که همیشه همراهتان دارید؟
دستمال یزدی، زنجیر کاشانی و تسبیح شاه مقصود!
چقدر اهل ورزش هستید؟
عاشق فوتبال هستم، ولی حدود ۱۰ سال پیش رباط صلیبی زانوی راستم پاره شد و به خاطر مسائل و هزینه مربوط در لندن فرصت جراحی برایم میسر نبود و متاسفانه نتوانستم فوتبال بازی کنم. قبل از کرونا وقتی لندن بودم، هفتهای یک بار در ورزش باستانی زورخانههای ایران باستان و جهانپهلوان تختی شرکت میکردم. ولی معالاسف آن فرصتها فیالحال برایم فراهم نیست.
و تیمهای محبوب شما؟
در فوتبال از بچگی طرفدار تیم پرسپولیس هستم و از سن خیلی کم به همراه پدرم برای تماشای بازیهای پرسپولیس به استادیوم آزادی میرفتم. ولی هیچ لذتی بالاتر از تماشای موفقیت تیم ملی سراغ ندارم.
باشکوهترین لحظه زندگی شما؟
لحظاتی در مسافرتهای گوناگون که در برخورد با اشخاصی که هیچ زبان مشترکی نداریم، توانستهام چند ثانیه ارتباط انسانی بدون کلام برقرار کنم؛ با لبخندی یا دستی به سینه و دیگر نشانههای احترام متقابل.
یک بیت شعر که همین الان به ذهنتان میرسد؟
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هچ اکراه نیست
چلچراغ ۸۳۴