درباره موج جدید خودکشیهای آنلاین
مریم عربی
«من مردن مردم را با چشمهای خودم تماشا کردهام.» این جملهای است که اوشن دخترک ۱۸ ساله فرانسوی در ویدیویی که درست قبل از مرگش به صورت آنلاین پخش کرده، رو به دوربین میگوید. «صادقانه بگویم که میدانم شما با این چیزها شوکه نمیشوید، اما باید بگویم که یک زن به خانه سالمندانی آمد که من در آنجا کار میکنم و دو هفته بیشتر دوام نیاورد. وقتی رسید، حالش خوب بود. نمیدانم چه چیزی به خوردش دادند. پرستاران انواع و اقسام داروها را به او تزریق کردند. آخرش دیگر نمیفهمیدی چه میگوید؛ بریدهبریده حرف میزد. یادم میآید که به من میگفت: «من قرار است بمیرم، من قرار است بمیرم.» من به او گفتم: «نگران نباش، همه چیز درست میشود. من اینجا هستم. هر وقت بخواهی، میآیم و به اتاقت سر میزنم.» روز بعد ساعت هشت صبح که بیدار شدم، او مرده بود. چیزی که بیشتر از همه من را آزار داد، این بود که آنها یک روز تمام او را در اتاقش رها کردند و این پیردخترهای کارآموز مدام میگفتند: «برویم ببینیمش.» من به آنها گفتم: «این مرده سوژه خوبی برای سرگرمی شما نیست.» بعد یک مرد از سردخانه بیمارستان آمد و من کمکش کردم تا زن را جابهجا کند.»
اوشن به گفته خودش از روابط مبتذل نسل بشر و بیاحساسی و بیتفاوتی آنها رنج میبرد. به همین دلیل بود که همه تمسخر و تحقیر و نفرت خود را با پخش زنده مراسم خودکشیاش به فضای پوچ شبکههای اجتماعی ریخت؛ صحنه نمایش درماندگی مردم برای جلب توجه و شهرت.
ناآرامی در حضور دیگران
روایتها درباره دلایل جنون دخترک فرانسوی بسیار است. بعضیها میگویند حالوهوای گرفته مناطق حومه پاریس که به نظر میرسد در آن هیچکس درگیر کار مهمی نیست، او را سرخورده و پریشان کرده بود. اوشن در آخرین سخنرانی عمرش در جواب سوال یکی از تماشاگرانش که ملیتش را پرسیده بود، گفت: «من نیمی ترک و نیمی لهستانی هستم. نمیفهمم چرا همه اینقدر دوست دارند ملیت دیگران را بدانند. نمیفهمم چرا میپرسند چند سالت است؟ اسمت چیست؟ کجا زندگی میکنی؟ زادگاهت کجاست؟ مردم اینجا خیلی خیلی خیلی خیلی احمق هستند.»
اوشن با اعضای خانوادهاش روابط خوبی نداشت. او درباره پدرش گفته: «من دیگر با پدرم حرف نمیزنم. او یک آدم احمق است.» ظاهرا پدر اوشن یک آدم قوی و خوشگذران بوده که جودو و بوکس کار میکرده. او از دو رابطه خود دو دختر داشته و تنها زندگی میکرده و تنها نگرانیاش این بوده که خوشقیافگیاش از دست نرود. شغلش هم مدیریت یک باشگاه شبانه مشهور بوده. اوشن ۱۸ساله اما دوست داشته با پدرش فرق کند. او میفهمد که با کمک کردن به دیگران میتواند به آرامش برسد. بنابراین وقتی هنوز دبیرستانی بوده، مدرک امداد و نجات و کمکهای اولیه میگیرد. او در ویدیویی دوساعته از لحظههای پایانی عمرش میگوید که کار در خانه سالمندان برایش فوقالعاده جالب بوده. اوشن از یک گربه هم نگهداری میکرده؛ گربهای که در ویدیوی دوساعته هم ظاهر میشود و جلوی میکروفون سروصدا میکند. این نوجوان فرانسوی سه سال با پسری ارتباط داشته، اما عشقی را از طرف او دریافت نکرده و چیزی از دنیایی را که آرزویش را داشته، در وجود او ندیده.
من خیلی خستهام!
درحالیکه اوشن به صورت زنده از تصمیمش برای خودکشی حرف میزند، عدهای به او بد و بیراه میگویند و با او شوخیهای کثیف میکنند. اوشن بیتوجه به نفرتپراکنیها میگوید: «میخواهید بدانید چه چیزی من را خوشحال میکند؟ هیچچیز. مسئله همینجاست. دیگر هیچچیز نمیتواند من را خوشحال کند. حتی انرژی ندارم که صبحها از تختخواب بیرون بیایم. میدانی، یک آدم بهتنهایی میتواند زندگیات را نابود کند. رابطهای که من تجربه کردم، کاملا نابودم کرد؛ چون با آدمی در ارتباط بودم که همدردی کردن بلد نبود و رنج دیگران تحت تاثیر قرارش نمیداد. تو تلاش میکنی تا زندگیات را بهتر کنی، تا کاری کنی مردم صدایت را بشنوند، اما موفق نمیشوی. امیدوارم با این پیامی که میخواهم امروز عصر بدهم، او متوجه حرفم بشود. در این دنیا اگر مردم را شوکه نکنی، کسی متوجهت نمیشود و حرفت هیچ اثری ندارد.»
در جایی دیگر از این ویدیوی دوساعته او سرد و بیاحساس از تولد ۱۹سالگیاش حرف میزند که سه روز بعد از مرگش است: «میخواستم این آخر هفته برای تولدم کاری کنم، اما نمیتوانم. بهخاطر این…» بعد سکوت میشود و او هرازگاهی فقط یک جمله فرانسوی را تکرار می کند: «Je suis trop blasé.» یعنی: «من خیلی خسته هستم.»
به نظر میرسد که تصمیم «فرستادن یک پیام» به اوشن انرژی و هدف داده. او برای این هدفش بهدقت و با جزئیات برنامهریزی کرده. دخترک اعلام میکند که ساعت چهار و نیم بعدازظهر دهم می یک اتفاق مهیج و خاص را با استفاده از پریسکوپ به صورت زنده پخش خواهد کرد؛ یک شبکه اجتماعی که به کاربران اجازه میدهد به صورت زنده برای فالوئرهایشان ویدیو بفرستند و آنها هم میتوانند به صورت همزمان روی ویدیو کامنت بگذارند. اوشن به فالوئرهایش میگوید که قبل از ساعت موعود، دو جلسه دیگر هم از طریق پریسکوپ با فالوئرهایش برگزار میکند تا مطمئن شود همه چیز خوب پیش میرود.
دخترک فرانسوی در تلاش است تا از فرهنگ مرسوم خودنمایی در شبکههای اجتماعی فاصله بگیرد و یک کار متفاوت کند: «ویدیویی که میخواهم درست کنم، برای شلوغکاری و خودنمایی طراحی نشده، بلکه میخواهد مردم را بیدار کند و ذهنهایشان را باز کند. میخواهم یک پیام بدهم و دوست دارم این پیام به گوش همه برسد؛ حتی اگر شوکبرانگیز باشد.» با وجود همه تلاشهای اوشن برای فاصله گرفتن از کلیشههای مرسوم، تاکتیکش همان تاکتیک کلاسیک پرنسسهای شبکههای اجتماعی است؛ توجه مردم را به اتفاقی که قرار است در زمان مشخصی بیفتد، جلب کن و نگو که قرار است چه اتفاقی بیفتد. اما اوشن امیدوار بود که شوک واردشده آنقدر قوی باشد که مردم را متوجه یک واقعیت مهم کند: «این تنها راهی است که برای رساندن پیام باقی مانده. تا زمانی که به مردم تلنگر نزنی، نمیفهمند. قرار است یک اتفاق خیلی خیلی شوکآور بیفتد. پس بهتر است بچهها این ویدیو را تماشا نکنند.»
چیزهایی هست که نمیدانی
اوشن روز موعود، ۵۸ دقیقه صبح و ۳۷ دقیقه ظهر ویدیو فرستاد؛ درحالیکه با ظاهری موقر روی کاناپه قرمزش نشسته بود و مدام سیگار میکشید. ساعت چهار بعدازظهر او برای سومین بار آنلاین شد و گفت میخواهد چیزی بگوید. گفت که چند ماه پیش پسری که با او در ارتباط بوده، به او تعرض کرده و کتکش زده. بعد آدرس و مشخصات پسر را اعلام کرد. کمکم موضوع داشت جالب میشد. صدها نفر به تماشای ویدیو نشستند تا ببینند چه خبر است. هر کس نظری میداد: بعضیها فکر میکردند او یک دختر تنهای افسرده است که میخواهد جلب توجه کند. بعضی دیگر سعی میکردند او را نصیحت کنند. اوشن ساکت بود و کامنتها را میخواند. حالا بیش از هزار نفر او را تماشا میکردند، اما اغلب آنها هیچ توجهی به پیام مورد نظرش نداشتند. عدهای چهره و فیزیکش را مسخره میکردند و حرفهای رکیک میزدند. اوشن سکوت کرده بود و فقط بد و بیراهها را میخواند: «آرزویم برآورده شد، بالاخره یک زن پیدا شد که توانسته دهانش را ببندد. با من ازدواج میکنی؟» اوشن لبخند میزند؛ یک لبخند تلخ و طعنهآمیز. بعد آرام میگوید: «از حرفهایی که زدید، پشیمان میشوید.»
ساعت چهار و نیم درحالیکه هنوز ویدیو میفرستد، به نزدیکترین ایستگاه مترو میرود. به نظر میرسد حالوهوای فالوئرها دارد عوض میشود:
– میخواهد خودش را بکشد، حالا میبینید.
– بچهها شما خیلی پستید که این چرتوپرتها را میگویید. او هم آدم است. مادر و خواهر شما هم ممکن است به همین مشکل او بربخورند.
– این احمق میخواهد یک بلایی سر خودش بیاورد.
– جلوی او را بگیرید.
– دارم میترسم.
– فکر کنم میخواهد بپرد جلوی قطار.
– خودت را بهخاطر یک پسر نکش.
– روحش شاد.
قطار طبق برنامه رأس ساعت چهار و ۲۹ دقیقه با او برخورد میکند. بعضیها میگویند قبل از حادثه صدای گریهاش را شنیدهاند. در لحظه حادثه لنز دوربین فقط سیاهی نشان داده، اما میکروفون صداها را ضبط کرده. مردم همچنان کامنت میگذارند:
– صدای آتشنشانها را میشنوم.
– هنوز زنده است.
– بیایید برایش دعا کنیم.
بالاخره مامور اورژانس سر میرسد و ویدیو را متوقف میکند. در شبکههای اجتماعی غوغا میشود. اوشن در یک لحظه مثل یک ستاره هالیوودی مشهور شده. دوستانش عکس او را با دامن کوتاه و عینک آفتابی منتشر میکنند و بابت مرگش اظهار تاسف میکنند. غریبهها عکس پروفایلشان را به عکس اوشن درحالیکه لبخند میزند، تغییر میدهند. یک گروه از رپرها پیدا شدهاند که در سوگ او شعر میگویند و صداهایشان را در شبکههای اجتماعی پخش میکنند. هیچکدام از آنها دختر ازدنیارفته را نمیشناسند، اما مرگ تراژیک او دلیلی میشود برای اینکه برایش عاشقانه بسازند: «اوشن عزیزم، این شعرها تقدیم به تو. تو با فرشتهها همنشین شدهای. من بدون تو چه کار کنم؟»
یک قدم تا سقوط آزاد
در طول تاریخ لحظات زیادی بوده که جوانترها آرزو کردهاند به جای تجربه ملالانگیز بزرگسالی، یک مرگ باشکوه غمانگیز را انتخاب کنند. اما فقط تعداد کمی از آنها مرگ خودخواسته واقعی را در جوانی تجربه میکنند. بااینحال عده زیادی از جوانها همین حجم از ناامیدی و درماندگی را تجربه میکنند و با اینکه دست به خودکشی نمیزنند، اما زخمخورده باقی میمانند. در مرز میان مرگ و زندگی پرسه میزنند و به آنها که رفتهاند، حسادت میکنند. همین زخمهای پنهان است که فیلیپ بودکین، دانشجوی سابق روانشناسی، را به فکر انداخته تا بازی «نهنگ آبی» را ابداع کند؛ یک بازی اینترنتی که نوجوانان را با یک چالش ۵۰ مرحلهای مواجه میکند که آخرین مرحله، خودکشی آنهاست. بودکین اعلام کرده که هدف او پاک کردن جوامع از افرادی است که احساس میکنند هیچ ارزشی ندارند. کاربران قدم به قدم در بازی پیش میروند تا بر ترس خود غلبه کنند و در آخرین مرحله بتوانند خودشان را از ارتفاع پرت کنند.
مرگ اوشن اولین مرگی بود که به صورت زنده از شبکههای اجتماعی پخش شد، اما احتمالا آخرین مرگ نخواهد بود. چیزی که مرگ این نوجوان فرانسوی را از یک اتفاق تراژیک فراتر میبرد و تا حد یک معضل اجتماعی جهانی مطرح میکند، چهره آرام اوشن است در ویدیویی که در لحظات آخر زندگی از خودش منتشر کرده. چهره او شبیه به خیلی از جوانان امروزی است؛ رام، جدی، گاهی شوخ و سرزنده و گاه بیاعصاب. او به طرز غریبی نرمال است؛ آنقدر که با تمام وجود وحشت میکنی که شاید کسی که میشناسی و دوستش داری، نفر بعدی باشد. شاید فردا اینستاگرام را که باز کنی، با ویدیوی لایو رفیقی، خواهر برادری، آشنایی مواجه شوی که به دراماتیکترین شکل ممکن میخواهد با دنیا خداحافظی کند. بعد با تمام وجود آرزو میکنی که کاش جوانمرگی نباشد، کاش اینستاگرام نباشد که جنون دیده شدن و شهرت، کار را به خداحافظی زودهنگام با زندگی نرساند.
شماره ۷۱۸