تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۹/۲۴ - ۰۸:۴۸ | کد خبر : 5369

اندر حکایت نشانه‌شناسی امضا، محور وحدت چلچراغ، پرده و اعتیاد مریم عربی

شیوه آقای خلیلی در مدیریت متن‌ها بیشتر از این‌که بر پیام مستقیم استوار باشد، بر نمادگرایی بنا شده است. باید پیششان کار کنید تا بفهمید امضایی که پای مطلب می‌زنند، معنی ضمنی‌اش چیست.

یک

مقدمه
نمی‌دانم بازی پرسپولیس و کاشیما را دنبال می‌کردید یا نه. قبل از بازی همه شبکه‌ها هی به رسم ادب می‌رفتند سراغ پیش‌کسوت‌ها و این‌قدر تلویزیون با علی پروین مصاحبه کرد که روز بازی که قرار بود برود جام را بگذارد روی سکویش، زیر چشم‌هایش پف کرده بود. خواستم بگویم ما هم لااقل به اندازه تلویزیون احترام به پیش‌کسوت سرمان می‌شود. این هفته الهه حاجی‌زاده بعد از مدت‌ها سمت چلچراغ پیدایش شد و با این‌که سعی کرد در تمام طول مدتی که دفتر است، حتی در حد سلام و علیک هم با کسی حرف نزند که مبادا یک محرمانه‌ای از بغلش بزند بیرون، ما وظیفه خودمان می‌دانیم به رسم ادب اسمش را همین‌جا توی پیشخان محرمانه بچسبانیم، بلکه انگیزه‌های فرید دانشفر بالا برود و بداند که ما حتی بعد از بازنشستگی هم در کنارش هستیم.
الهه عزیز! برای همه محرمانه‌های خوبی که سال‌های گذشته برایمان ساختی از تو سپاس‌گزاریم. ضمنا ملک‌مطیعی‌ای که امسال فوت کرد، ناصر بود. آنی که غلام‌ شش‌لول‌بند بود، کیومرث بود. آن احدی که توی روزگار جوانی بازی می‌کرد هم اصلا ملک‌مطیعی نبود، ملکی بود.

دو

دست در دست هم دهیم به مهر
بالاخره هر جماعتی از آدمیان حول یک چیزی با هم وحدت دارند که جمع شده‌‌اند دیگر. یک گروه حول «ارتقای عدالت اجتماعی» مثلا. یک گروه حول ترویج فرهنگ کتاب‌خوانی. یک گروه حول حفظ تخت‌جمشید از خرابی. جماعت چلچراغی هم حول آبگوشت آقای اسماعیلی با هم وحدت دارند. حالا درست است که محورش یک ذره زیادی شل است (به‌خصوص وقت‌هایی که مجبور می‌شود آبش را بیشتر بگیرد)، اما این حسن را دارد که مورد موافقت همه است. یعنی مثلا از مریم عربی گرفته که موقع خوردن آب‌جوش خالی هم یک بخش‌هایی‌اش را ته لیوان جا می‌گذارد و می‌گوید من این قسمت آب‌جوش را زیاد دوست ندارم، زیادی چرب است، تا سیدمهدی که اول غذا را می‌خورد، بعد تصمیم می‌گیرد که گرسنه است یا نه، همه سر بلعیدن آبگوشت‌های آقای اسماعیلی با هم به وحدت می‌رسند. از این گذشته آبگوشت آقای اسماعیلی توانایی عجیبی در جمع کردن بچه‌هایی دارد که چند قرن است مجله نیامده‌اند. مثلا آخرین باری که حامد توکلی چلچراغ آمده بود، دلار هنوز ۴۰۰۰ تومان بود، اما با ندای هل‌من‌شکم آقای اسماعیلی خودش را به مجله رساند. یا الهه حاجی‌زاده که آخرین باری که چلچراغ آمده بود، هنوز پرسپولیس قهرمان آسیا نشده بود (از اتاق فرمان اشاره می‌کنند پرسپولیس هرگز قهرمان آسیا نشده است که البته چیزی از ارزش‌های پرسپولیس و الهه حاجی‌زاده کم نمی‌کند)، به محض شنیدن بوی آبگوشت در محل حاضر شد و پیه حضور در محرمانه را به تنش مالید.
خواستم بگویم دنیا هنوز زیبایی‌های خودش را دارد. حالا این‌که زیبایی‌هایش شده‌اند کیلویی ۷۵ هزار تومان اصل مسئله را عوض نمی‌کند.

آقای خلیلی نوشته: «این چه تیتریه آخه؟ روزنامه اطلاعات دهه 40 هم اینطوری تیتر نمی‌زد.»

آقای خلیلی نوشته: «این چه تیتریه آخه؟ روزنامه اطلاعات دهه ۴۰ هم اینطوری تیتر نمی‌زد.»

سه

مدریرت پست‌مدرن آقای خلیلی
شیوه آقای خلیلی در مدیریت متن‌های مجله بیشتر از این‌که بر پیام مستقیم استوار باشد، بر نمادگرایی بنا شده است. یعنی باید یک دوره پیششان کار کنید تا بفهمید امضایی که پای مطلب می‌زنند، معنی ضمنی‌اش چیست.
امضای درشت بدون لرزش: مطلب به درد نمی‌خورد، اما به‌هرحال باید از امکانات موجود حداکثر استفاده را کرد
امضای لرزان کوچک: حالا درست است که امکانات موجود من همین شماهایید، اما خجالت هم به‌هرحال چیز خوبی است.
امضای خیلی کم‌رنگ: توقع داری من وقت بگذارم همچین دری‌وری‌ای را بخوانم؟
امضای لرزان بزرگ: خودت خجالت بکش، یک‌طوری این مطلب را کار نکن.
امضای خیلی پررنگ: من که خواندم، اما امیدوارم مخاطب از روی این مطلب بپرد.
و چیزهایی از این دست. غرض این‌که این دست‌نوشته‌ای که برای محمدعلی مومنی نوشته‌اند و مستقیم و بدون رمزنگاری درباره یک چیزی اظهار نظر کرده‌اند، ارزش تاریخی بالایی دارد، وگرنه ما همین‌جوری به خاطر خندیدن به محمدعلی اضافه‌اش نمی‌کردیم.

پ.ن ۱

خواهش می‌کنم زود یک عالمه عکس برای زیبان بفرستید، سر این خانم سهیلی گرم بشود تا مجبور نشده‌ایم دفتر چلچراغ را بکوبیم از نو بسازیم. حالا به‌هرحال توافق مالی‌شان با آقای خلیلی که ربطی به من ندارد، اما این پرده‌ای که ایشان زده خراب کرده، خودش کلی قیمتش است، آن هم با این قیمت دلار. (فضول خودتانید. بوسهل زوزنی هم عمه‌تان است.)

پ.ن ۲

ظاهرا، به گفته خودش، برنامه مریم عربی برای بعد از ۵۰ سالگی‌اش اعتیاد است. می‌ماند این‌که به نظرم باید مقدماتش را از همین حالا بچیند. اولا با این قیمت‌ها تا بعد از ۵۰ ‌سالگی‌اش حداکثر از اعتیادی‌جات بتواند چای پررنگ تهیه کند. ثانیا هم این‌که من نمی‌دانم چرا فکر می‌کند ۵۰ عدد خیلی بزرگی است.
پ.ن ۳

آقای اسماعیلی اعتقاد عجیبی به ضرب‌المثل نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود دارد. برای همین از سه روز قبل از آبگوشت تا همین امروز هنوز دارد به خاطر مصایب آبگوشت پختن جگرمان را سوراخ می‌کند که گنج را بی‌دلیل نخورده باشیم. البته خدایی‌اش می‌ارزد. دست‌پختش حرف ندارد.
پ.ن ۴

این شماره‌مان دوز کتابش بالاست. حالا درست است که بچه‌ها کتاب نمی‌خوانند، اما خیلی خوب درباره کتاب می‌نویسند. شما به هفته کتابشان ببخشید.

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: ابراهیم قربان‌پور

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟