آدمخواری در ایران از شایعه تا واقعیت
حامد توکلی
قتل، آدمربایی، سرقت مسلحانه جزو خبرهای پرخوانندهای است که سر از صفحات حوادث روزنامهها درمیآورند. حالا در این میان اگر خبری که منتشر شده، از ماجرای یک آدمخواری حکایت داشته باشد هم در ایران مثل ترکیدن بمب سروصدا میکند. هرچند تا امروز هیچ خبر تاییدشدهای از ماجرای آدمخواری در ایران نداشتیم و هیچکدام از مقامهای رسمی کشور این نوع اخبار را تایید نکردهاند، اما با نگاهی به پروندههای حوادثی که در چند سال گذشته رخ داده است، با ماجراهایی روبهرو میشویم که از وجود تبهکارانی میگوید که یا مدعی بودند آدمخوار هستند، یا اینکه شواهد پروندههای جنایی آنها نشان از آدمخوار بودنشان میداد.
گوشت انسان به جای گوشت شتر
یکی از جنجالیترین خبرهای مربوط به آدمخواری در ایران برمیگردد به انتشار خبری در فرودین ماه سال گذشته که ماجرای زن بیرحمی را روایت میکرد که همسرش و زن همسایه را با کمک دو همدستش به قتل رسانده بود و اجساد قربانیان را پس از مثله کردن بهعنوان گوشت شتر برای برادرش فرستاد و آنها نیز استفاده کرده بودند. خبری که تا مدتها حرف از آن بود و در این میان برخی از مسئولان آن را تایید میکردند و برخی دیگر ماجرای این پرونده را شایعه میخواندند.
وقتی خبر منتشر شد
اولین برگ از این پرونده چه زمانی نوشته شد؟ اولین برگ از این پرونده روز ۲۸ بهمن ماه سال ۹۵ ورق خورد. آن روز مرد جوانی به اداره پلیس شهر ایرانشهر رفت و درحالیکه نگران و آشفته بود، از ناپدید شدن عجیب همسرش خبر داد. با ثبت اظهارات مرد جوان، تحقیقات پلیس آغاز شد. حتی دوستان و آشنایان مرجان (زن ناپدیدشده) هم از او بیخبر بودند و در بیمارستانها و درمانگاهها هم ردی از او پیدا نشد. چند ساعت از ناپدید شدن زن جوان گذشته بود و هیچکس نمیدانست چه اتفاقی برای او رخ داده است. طبق گفته شوهر مرجان، زن جوان بیشتر اوقات را با زن همسایه به نام نرگس میگذرانده و با او ارتباط صمیمی داشته است. از آنجایی که این احتمال وجود داشت نرگس از سرنوشت مرجان اطلاعی داشته باشد، ماموران به سراغش رفتند، اما از او نیز خبری نبود. بعضی از همسایهها میگفتند که نرگس را دیدهاند که در حال رفتن به بازار بوده و میگفت که میخواهد به زادگاهش شیراز سفر کند. مسافرت نرگس آن هم در همان روزی که مرجان ناپدید شده بود، مشکوک به نظر میرسید. به همین خاطر ماموران به کمین او نشستند تا اینکه درنهایت زن جوان زمانی که قصد ورود به خانهاش را داشت، از سوی پلیس دستگیر شد. نرگس به اداره آگاهی منتقل شد و تحت بازجویی قرار گرفت. اما او از سرنوشت مرجان ابراز بیاطلاعی کرد و مدعی شد از چند روز قبل از او خبر نداشته است.
ماموران که مطمئن بودند کاسهای زیر نیمکاسه زن جوان است، با دستور قضایی وارد خانه متهم شدند و آنجا را بازرسی کردند. در جریان این بازرسیها بود که ماموران سطلی را در بالکن خانه نرگس پیدا کردند که اثرات خون روی آن به چشم میخورد. وقتی کارآگاهان سطل را بازرسی کردند، با جسد مثلهشده زن جوانی روبهرو شدند که در ادامه بررسیها مشخص شد متعلق به مرجان است. با کشف این جسد، نرگس که دیگر راهی برای کتمان حقیقت نداشت، لب به اعتراف گشود و پرده از راز جنایت هولناکی که با کمک همدستانش انجام داده بود، برداشت.
برق طلاهای مقتول
زن جوان در اعترافاتش گفت: «از مدتها قبل مرجان را میشناختم و میدانستم که بهخاطر شغل همسرش وضعیت مالی خوبی دارند. او مقدار زیادی طلا داشت و مدام از پولهایی که خرج میکرد و سفرهایی که با همسرش میرفت، برایم میگفت. مدتی بود که مشکل مالی داشتم و از طرفی مرجان همیشه مقدار زیادی طلا، از گردنبند و انگشتر گرفته تا دستبند و النگو، همراه خود داشت. به همین خاطر تصمیم گرفتم با سرقت طلاهای زن همسایه به همه بدبختیهایم پایان دهم. برای سرقت طلاها احتیاج به یک نقشه حسابشده و کمک چند نفر دیگر داشتم. موضوع را با یکی از دوستانم به نام لیلا در میان گذاشتم. او هم وقتی متوجه شد پای پول زیادی در میان است، قبول کرد کمکم کند. اما هنوز برای اجرای نقشهمان به کمک یک نفر دیگر احتیاج داشتیم. آن یک نفر را هم لیلا معرفی کرد و گفت موضوع را با برادر شوهرش درمیان گذاشته و او هم قبول کرده که کمکمان کند.»
او در ادامه گفت: «روز حادثه چون شوهر مرجان سر کار بود، از او خواستم به خانهام بیاید. معمولا روزها یا او به خانه من میآمد، یا اینکه من مهمان او بودم. آن روز هم مرجان به خانهام آمد و چند دقیقه بعد به بهانه اینکه میخواهم چیزی بخرم، از خانه خارج شدم و از مرجان خواستم تا برگشتنم بماند. پس از خروجم از خانه لیلا و برادر شوهرش طبق نقشه دست به کار شدند. در بیرون از خانه منتظر بودم تا آنها خبر انجام نقشه را بدهند، اما چند دقیقه بعد لیلا با من تماس گرفت و درحالیکه بسیار ترسیده بود، گفت اتفاق بدی رخ داده است.»
وی گفت: «وقتی وارد خانه شدم، بدن بیجان مرجان را دیدم که روی زمین افتاده است. ماجرا را از لیلا پرسیدم، او درحالیکه شوکه شده بود، گفت زمانی که قصد سرقت طلاها را داشتند، مرجان در برابرشان مقاومت کرده و با او درگیر شدند و در یک لحظه ناگهان زن جوان تعادلش را از دست داد و سرش به لبه میز خورد و روی زمین افتاد. ترسیده بودم. نباید کسی بویی از ماجرا میبرد. به همین خاطر تصمیم گرفتم جسد را از خانه خارج کنیم. به دنبال راهی برای انتقال جسد بودم تا اینکه فکری به ذهنم رسید. به لیلا و برادرشوهرش گفتم برای اینکه بتوانیم جسد را راحتتر به بیرون از خانه منتقل کنیم، بهتر است آن را تکه تکه کنیم و با سطل به بیرون از خانه ببریم تا کسی به ما شک نکند. آنها هم قبول کردند و به این ترتیب جسد را مثله کردیم و قرار بود آن را کمکم از خانه خارج کنم که گیر افتادم.» با توجه به اعترافات نرگس، لیلا و برادرشوهرش به اتهام قتل عمد و سرقت دستگیر شدند و آنها نیز در بازجوییها به قتل زن جوان اعتراف کردند. این درحالی بود که تحقیقات تکمیلی نشان میداد همسر عقدی نرگس هم از مدتها قبل ناپدید شده و هیچکس از سرنوشت او اطلاعی ندارد و به احتمال زیاد در ماجرای این حادثه نیز زن جوان دست دارد.
اما این پایان ماجرا نبود. ماجرای این پرونده زمانی عجیبتر و هولناکتر شد که نرگس چند روز پس از دستگیری اعترافات دیگری هم به زبان آورد. او گفت که پس از مثله کردن جسد مرجان، بخشی از جسد را بستهبندی کرده و بهعنوان گوشت شتر با اتوبوس برای برادرش به شیراز ارسال کرده است. پس از اعترافات هولناک این زن پرونده وارد مرحلهای تازه شد. ماموران که تصور میکردند متهم دروغ میگوید، چند بار دیگر هم از او بازجویی کردند، اما وی باز هم همان حرفها را تکرار کرد. در چنین شرایطی بخشی از پرونده با نیابت قضایی برای پلیس استان فارس فرستاده شد تا آنها در تحقیقات از برادر نرگس که در شیراز زندگی میکرد، درباره ادعای هولناک او تحقیق کنند. به این ترتیب ماجرا وارد مرحلهای تازه شد.
حکایت پلیس
در همان روزها سردار احمدعلی گودرزی، فرمانده انتظامی استان فارس، در اینباره گفت: «چندی پیش توسط دادستان دادسرای جنایی شیراز در جریان ماجرای جنایت هولناکی که در آخرین روزهای بهمن ماه سال گذشته در ایرانشهر رخ داده بود و ارسال قسمتی از جسد مقتول به شیراز قرار گرفتیم. پس از دریافت این خبر بلافاصله تیمی ازکارآگاهان دایره جنایی پلیس آگاهی استان فارس ماموریت پیدا کردند تا تحقیقات خود را در این زمینه آغاز کنند.»
وی در ادامه گفت: «با اطلاعاتی که از محل زندگی برادر قاتل به نام منصور داشتیم، ماموران به محل مورد نظر مراجعه کردند، اما طبق گفته همسایهها او دو روز قبل از آنجا نقل مکان کرده و هیچکس از محل جدید او اطلاعی نداشت. با اینکه تحقیقات به بنبست رسیده بود، اما کارآگاهان دست از کار نکشیدند و سرانجام پس از ردزنیهای زیادی که انجام دادند، موفق شدند برادر قاتل را صبح روز ۲۴ اسفندماه در یکی از محلههای شیراز شناسایی و دستگیر کنند.
منصور پس از دستگیری وقتی تحت بازجویی قرار گرفت، در اظهاراتش به ماموران گفت: «چند روز پیش خواهرم از ایرانشهر با من تماس گرفت و گفت مقداری گوشت شتر با اتوبوس برایت فرستادهام و باید آنها را از ترمینال اتوبوسرانی تحویل بگیری. من هم که از ماجرا خبر نداشتم، به ترمینال رفتم و گوشتها را که در داخل یک جعبه قرار داشت، گرفتم و به خانه آوردم. از آن روز تا به حال چندین بار از این گوشتها استفاده کردیم و حتی هنوز چند بسته از آن داخل فریزر باقی مانده است.»
اظهارات مرد جوان را اعضای خانواده او نیز تایید کردند. این در حالی بود که کارآگاهان با مراجعه به خانه برادر قاتل، بستههای گوشت را نیز به دست آوردند.
احمدعلی گودرزی فرمانده انتظامی استان فارس میگوید: «پس از کشف بستههای گوشت از داخل فریزر، تمامی آنها برای مشخص شدن منشأ انسانی یا حیوانی به پزشکی قانونی ارسال شد. یک ماه پس از اینکه گوشتها برای مشخص شدن منشأ انسانی یا حیوانی بودنشان به پزشکی قانونی ارسال شد، از طریق تلفنی پیگیر ماجرا شدیم. کارشناسان پزشکی قانونی در پاسخ اعلام کردند منشأ گوشتها انسانی است، اما بااینحال تا امروز هیچ پاسخ کتبی از طرف این سازمان به نیروی انتظامی ارسال نشده است و تا آن زمان نمیتوان اظهار نظر دقیق کرد.»
از توهم شیشه تا اعترافات قاتل
ماجرایی که در شیراز رخ داد و جنایتی که زن جوان رقم زده بود، تنها حادثهای نیست که پای ماجرای آدمخواری در میان بود و باعث شد در لیست خبرهای آدمخواری ما قرار بگیرد. تابستان سال ۹۵ نیز خبری از دستگیری پدربزرگ و نوهای منتشر شد که حرف از آدمخوار بودنشان در میان بود. هرچند در ادامه یکی از متهمان مدعی شد اظهارات همدستش درخصوص آدمخواری بهخاطر توهم مصرف شیشه بوده است.
اما ماجرا از چه قرار بود؟ ماجرای این پرونده برمیگردد به ۱۱ فروردین ماه سال ۹۵ که دختر جوانی با مراجعه به شعبه نهم دادسرای امور جنایی تهران از ماجرای عجیب ناپدید شدن مادربزرگش پرده برداشت. او در اظهاراتش گفت: روز گذشته هر چه با خانه مادربزرگم تماس گرفتم، کسی پاسخگو نبود و همین باعث نگرانیام شد تا به خانه او در غرب تهران رفتم. زمانی که وارد خانه قدیمی شدم، پدر و پسری که پدربزرگ و نوه بودند و از مدتها قبل بهخاطر تنهایی مادربزرگم با او زندگی میکردند، ادعا کردند که روز گذشته مادربزرگم از خانه خارج شده و در این مدت فکر میکردند او به خانه ما آمده است.
بدین ترتیب، بازپرس سهرابی از شعبه نهم دادسرای امور جنایی تهران دستور داد تا ماموران اداره ۱۱ پلیس آگاهی تهران برای دستگیری دو همخانه مادربزرگ وارد عمل شوند. پدر و پسر که داماد و نوه پیرزن هستند، پس از دستگیری هدف تحقیق قرار گرفتند و پدر میانسال به ماموران گفت: زن ۸۵ ساله برای خرید از خانه خارج شد و دیگر بازنگشت و در نبودش فکر میکردیم به خانه دخترانش رفته باشد که نوه دختریاش به خانه آمد و پیگیر احوال مادربزرگش شد. این ادعا در حالی بود که پسر جوان در اعترافاتش سناریوی عجیبی را پیش روی ماموران قرار داد و گفت: سالهاست که شیشهای هستم و بیشتر اوقات در حالت عادی نیستم.
وی گفت: بهخاطر اعتیادم به شیشه صدایی در گوشم زمزمه میکرد که پیرزن تنها را به قتل برسانم. روز حادثه در خانه تنها بودم که آن صدا مرا از خواب بیدار کرد و اقدام به کشتن پیرزن کردم و پس از مثله کردنش با گوشت او غذا درست کردم و سفره غذا را آماده کرده بودم که پدرم سر رسید و او بدون اینکه از ماجرا خبر داشته باشد، همراه من شروع به خوردن غذا کرد. پدر این پسر که با شنیدن ادعای پسرش شوکه شده بود، در ادامه به ماموران گفت: پسرم شیشهای است و این ادعاهایش دروغ بوده و هیچکدام از ما اطلاعی از سرنوشت پیرزن تنها نداریم.
بازپرس سهرابی در این مرحله با توجه به وضعیت خاص جوان شیشهای دستور داد تا وی برای مدتی در بیمارستان روحی و روانی تحت نظر قرار گیرد تا راز ناپدید شدن مادربزرگ فاش شود. تحقیقات پلیسی ادامه داشت تا اینکه پس از گذشت سه ماه پدر میانسال که در این مدت در بازداشت پلیس بود، سکوتش را شکست و دست به افشاگری زد. او به ماموران گفت: آخرین روزهای سال گذشته بود که پیرزن تنها تصادف کرد و لگنش شکست. پس از درمان به خانه آمد، اما بهخاطر سن زیادش همیشه در خانه بود، تا اینکه یک روز وقتی به خانه رفتم، دیدم او دیگر زنده نیست. شرایط بدی داشتیم و بیپولی آزارمان میداد. به همین خاطر چون پولی برای برگزاری مراسم کفن و دفن او نداشتیم، با کمک پسرم جسد پیرزن را داخل نایلون بزرگی بستهبندی کردیم و سپس او را داخل سطل زبالهای رها کردیم و دیگر نمیدانیم جسدش را به کجا انتقال دادند و در این مدت بهخاطر ترس از اینکه مرگ او را به گردن ما بیندازند، سکوت کرده بودم. بنا به این گزارش، با افشاگری این مرد و درحالیکه پسرش در بیمارستان رازی تحت نظر قرار دارد، پرونده برای تحقیقات بیشتر در اختیار بازپرس شعبه پنجم دادسرای امور جنایی تهران قرار گرفته است تا تیم ویژهای از ماموران اداره ۱۰ برای کشف جسد مادربزرگ تنها وارد عمل شوند تا علت مرگ و رازهای پنهان در این ماجرا فاش شود.
ادعاهایی که هیچوقت ثابت نشد
خبر تکاندهنده بود، یک مرد مدعی است که ۱۵ کودک را به دلیل فقر کشته و گوشت آنان را خورده است. این نیز یکی دیگر از خبرهای حوادثی بود که از ماجرای آدمخواری خبر میداد. هرچند این خبر نیز تایید نشد و سرانجام پرونده نیز در هالهای از ابهام باقی ماند.
آبان سال ۱۳۹۲ که ماموران کلانتری شهرری به رفتارهای مرد جوانی مشکوک شدند، او را دستگیر و پس از انتقال به اداره آگاهی شهرری وی را تحت بازجویی قرار دادند. اما ماجرا عجیبتر از آن چیزی بود که به نظر میرسید، چراکه مرد جوان در همان بازجوییهای اولیه خود اظهارات هولناکی را بیان کرد و گفت: من حدود ۱۵ کودک را به قتل رسانده و گوشت آنها را خوردهام. سالهاست به این کار مشغول است، اما از آنجایی که بچههای خیابانی و بیسرپرست را به قتل میرساند، کسی دنبال او نبود. من خودم آدم فقیری بودم و برای اینکه بچههای فقیر بدبختی نکشند، آنها را به قتل میرساندم. اعترافات این مرد به قدری شوکآور بود که بلافاصله تحقیقات آغاز و حسین به دستور بازپرس کشیک برای انجام معاینات روانی به پزشکی قانونی معرفی شد. این مرد برای انجام معاینات به پزشکی قانونی منتقل شد.
Hamed Tavakoli