در نزدیکی کنسرت جدید گروه آوازی تهران
محمدعلی مومنی
۲۲ تیر حاصل تمرینهای سالانه گروه آوازی تهران میشود، یک یا دو شب کنسرت در تالار وحدت تهران.
گروهی که خوانندههایش کلی ساز بلعیدهاند و دهان که باز میکنند، صدای سازهای شناخته شده و شناخته نشده از حنجرههاشان بیرون میریزد.
در نزدیکی کنسرت با همه پیچ و خمهایی که موسیقی ایرانی دارد، گروه آوازی تهران به پیچ شمیران رسید و در سالن سرنا آخرین تمرینهایش را پی گرفت.
گزارشی از صداهای پیچیده در پیچ شمیران
سازهایی که بلعیدهایم
گزارش گرفتن از تمرین یک گروه آوازی اگر نگویم دشوار است، اما غیرمعمول است. همه چیز به شکل بامزهای درونی شده و هر چه هست درون نوازندههاست و توی حنجرههاشان.
خوانندهها حتی سازهای بیرونی را هم بلعیدهاند و دهان که باز میکنند انگار یک نفر توی شکمشان نشسته و دارد آن ساز را مینوازد.
سازهاشان نه روی کولشان که توی وجودشان است و احتمالا با چنین حالتی صدا و سیما، دستکم از نظر دیداری، خیلی از چنین گروهی خوشش میآید که مشکل نشان دادن ساز را حل میکند و جای آنکه درخت و گل و بلبل نشان بدهد، زوم میکند روی صورت خوانندهها (البته روی خوانندههای آقا و دورادور خوانندههای زن) که در لحظه گیتار میشوند، درامز میشوند، نی و ترمپت و ساکسیفون میشوند!
بامزگی و هیجان کار انگار همینجاست و بچههای گروه آوازی تهران وقتی ساز توی دهان و شکمشان را مینوازند، چنان توی حس میروند که ما باورمان میشود یک ساز یا نوازنده را بلعیده. حتی انگار یکی از نوازندهها دستش را سیمسازی برید!
گروه آوازی تهران سال ۱۳۸۴ شکل گرفت و دو سال بعد اولین بار به چشم و گوش مردم رسید.
حالا ۱۰ سال از اولین کنسرت میگذرد و گاه بین دو کنسرت یکی دو سال هم فاصله افتاد. حضور رسمی برای یک گروه موسیقی یعنی کنسرت.
باید اعتراف کنم هیجانی که در تمرین وکاپلاییها بود را در کمتر تمرینی دیده بودم. بدون ساز بودن انگار نوعی رهایی، و تقلید صدای سازها نوعی شوخ و شنگی به تمرینها میداد که من هم دوست داشتم بپرم وسط و یک دهن آواز بخوانم. هر چند فرانسوی!
تمرین آنقدر خوب بود که قرار قبلی خودم با خودم برای حضور یک ساعته به حضور سه ساعته رسید و با وکاپلاییها تا نیمه شب همراه بودم.
دوشنبهای که گذشت نوازندهها و رهبر مهمان گروه هم آمدند. قرار است در فاصله دو شب به کنسرت لباسهای گروهی را بپوشند و با لباس هم تمرین کنند. حتما سازهای درونشان در لباس جدید نیاز به کوک گرفتن جدید دارد.
دغدغههای مجازی جوانترهای گروه در فاصله بین دو قطعه راحتشان نمیگذارد و در همان فاصله فیلم و عکسی از تمرینها در اینستاگرامهایشان منتشر میکنند. دنیای لحظههاست. دنیای صبر و شکیبایی نیست. دنیای سورپرایزها نیست که وقتی گروه روی صحنه میرود یکی یکی قطعهها کشف بشوند. از قبل به لطف استوریها خیلیها میدانند چه قطعههایی قرار است اجرا بشود.
خوانندههایی که هر کدام لشگری از فالوئرها را پشت سر دارند. شاید همین فالوئرها به اقتصاد موسیقی هم رونق بدهند.
بخشی از تمرینها به حرکت فرم اختصاص دارد. گروههای عجیبیاند این گروههای آوازی. یک دوگانه درونی بیرونی دارند. هر چه همه چیز درونی شده، اما یک وجه کاملا بیرونی هم دارند. زبانهایی که بین دو لب هی بالا و پایین میرود که گیتار بشود، دهانهایی که کج میشوند که ساز بادی بشوند، غبغبهایی که باد میشوند که درامز بشوند.
این فقط یک کنسرت نیست. یک پرفورمنس موسیقایی است.
تابلویی در سالن سرنا نصب کردهاند و قوانین را شرح دادهاند. یک کاغذ هم جداگانه نصب کردهاند و از گروههای موسیقی خواستهاند بعد از رفتن از سالن در کوچه تجمع نکنند! من و دوست دانشگاهیام احمد عیسی به سرعت از کوچه گذشتیم و راهی خیابانهای جنوب شهر شدیم.
از سارا اسکویی و مهدی ابطحی سپاسگزارم که امکان این گزارش و گفتوگو را فراهم کردند. نیز از علیرضا لاجورد برای عکسهایش که در اختیارم گذاشت.
شماره ۷۱۲