ژوٰمان
ناصر اردلان
هانری روسو را کتابهای تاریخ هنر به اسم روسوی گمرکچی ثبت کردهاند؛ به نام شغلش تا یادآوری دائمی باشد از بیربط بودنش به هنر رایج زمانهاش. هنری که یا از دل آکادمیها بیرون میآمد، یا تمایلی افراطگرایانه به سمت واقعگرایی هر چه بیشتر داشت. امپرسیونیستها در مسیری متفاوت میکوشیدند با استفاده از رنگ و نور به بازتابی آنی از یک لحظه گذرا دست پیدا کنند.
در این میان سبک بدوی و کودکانه روسوی گمرکچی به نظر جایی در میان هنرمندان بزرگ نداشت. رنگهای تخت و بیش از حد شفاف او، طرحهای اولیهای که در آن پرسپکتیو به معنای رایج غربی رعایت نمیشد و نادیده گرفتن بازی رنگ و نور باعث میشد آثار او از دید منتقدان هنری مضحک به نظر برسد و در هیچ نمایشگاهی پذیرفته نشود.
سرانجام این سورئالیستها بودند که به هنر گمرکچی بازنشسته اعاده حیثیت کردند. پیکاسو و دوستانش توانستند ماهیت دلتنگکننده و هولناک، کیفیت رازآلود رنگها و اشکال درخشان اما ساده هندسی را کشف کنند. آنها نهتنها روسوی گمرکچی را تحقیر نکردند، بلکه او را نقطه سرآغازی برای فرا رفتن از واقعیت و غلتیدن به آغوش خیال کردند. سادگی بیامان گمرکچی پیر همان چیزی بود که میتوانست شکوه خیال را به جهان بازگرداند…