پیامرسانها با پیام چه میکنند؟
ابراهیم قربانپور
۱
دوربینها خود را برای باشکوهترین تشییع جنازه سالیان اخیر جهان آماده کرده بودند. رهبران جهان، چه آنها که زمانی نلسون ماندلا را به بهانه تروریست بودن شایسته مرگ دانسته بودند و چه آنها که از دوران مبارزه با او همراهی کرده بودند، همه در مراسم تشییع جناره او با لباسهای رسمی تیرهرنگ، چهرههایی غمزده و ژستهایی حاکی از احترام عمیق شرکت کرده بودند. پس از سخنرانی مقامات دولتی آفریقای جنوبی نوبت به رهبران جهان رسید تا مراتب احترامشان به خاطره و تاسفشان از درگذشت نلسون ماندلا، رهبر جنبش ضدآپارتاید را اعلام کنند.
در کنار تریبون رهبران جهان تریبون دیگری قرار داشت که پشت آن مردی درشتاندام و سیهچرده ایستاده بود، یکی از همانهایی که ماندلا سالها برای برابری او با نژاد سفید تلاش کرده بود. مرد قرار بود صحبتهای رهبران جهان را برای کسانی که ناشنوایند، به زبان بدن ترجمه کند. چهره مرد بسیار جدی، لباسش مرتب و متناسب با مراسمی به آن عظمت و رفتارش نشانگر جدیت و تاسفی بسیار عمیق بود. غم صادقانه چهرهاش او را به یکی از دلپذیرترین اجزای مراسم تبدیل کرده بود، طوری که تا پایان مراسم کسی متعرض او نشد. تنها پس از پایان مراسم و با بازگشت به فیلمها بود که مشخص شد او آنقدرها هم که در نگاه اول به نظر میرسید، بینقص نبوده است.
مرد سیاهپوست درشتاندام در تمام مدت مراسم از حرکاتی استفاده میکرد که هیچ ارتباطی به الفبای ارتباطی ناشنوایان نداشت. او در تمام مدت داشت مهمل میگفت. حرکات او در تمام طول تشییع اگرچه با جدیت تمام انجام میشد، اما بههیچوجه معنایی را منتقل نمیکرد. حرکات او یکسره بیمعنی بود. او فقط داشت با جدیت تمام مهمل میگفت.
این وضعیت دقیقا شبیه چیزی است که در نرمافزارهای پیامرسان اتفاق میافتد. تراژدی استفاده از نرمافزارهای پیامرسانی مانند تلگرام فقط در این نیست که به کار انتقال درست معنا نمیآیند، سهمی از حقیقت را مخفی میکنند یا بعضا پیامی را وارونه منتقل میکنند. تراژدی دقیقا در این است که این کار را با جدیتی مثالزدنی به انجام میرسانند. پیامرسانها درست مانند مرد سیاهپوست مراسم ماندلا، جدیترین و دقیقترین ژست ممکن را به خود میگیرند. ظاهر آنها به گونهای است که دقیقا این احساس را منتقل میکند که در حال انجام جدیترین و دقیقترین کار ممکن هستند، اما درست در همان لحظه و با همان جدیت در حال انتقال مهملترین دادههای ارتباطی ممکن هستند.
به همان دلیلی که کسی متعرض آن مترجم ناشنوایان نمیشد، کسی هم متعرض نرمافزارهای پیامرسان نخواهد شد. آنها دارند کارشان را درست انجام میدهند. مسئله انتظار ما از آنهاست. کار آن مترجم ناشنوایان آن بود که تمام آداب مربوط به شرکت در مراسم ماندلا را رعایت کند. کافی بود ژست او به یک دلقک شبیه بود تا بلافاصله مسئولان انتظامات او را از پشت تریبون بیرون کنند، حتی اگر به دقیقترین شکل ممکن کار ترجمه را انجام میداد. پیامرسانها نیز قرار است فقط آداب حضور در میان ما را رعایت کنند. کافی است به اندازه کافی ژست کارآیی از خودشان ارائه دهند تا همگان بپذیرند که آنها کارا هستند. کافی است جدی به نظر برسند تا جدی گرفته شوند. آنها سر جای درستشان ایستادهاند. این ما هستیم که آنها را از جای غلط نگاه میکنیم.
۲
زیگموند فروید، بانی نظریه روانکاوی، در دو مقاله از معروفترین مقالاتش سعی میکند با ترکیب متناسبی از نمونههای بالینی و بنیانهای نظری روانکاوی کشف کند که علت فراموش کردن اسامی خاص یا ترتیب کلمات چیست. فروید علت عمده این دو نوع فراموشی را به مکانیسمهایی در ناخودآگاه نسبت میدهد که نسبت به بعضی کلمات یا ترتیبها ذخیره شدهاند. مکانیسمهایی که الزاما ارتباطی به خود آن واژه و جایگاهش ندارند، بلکه در نسبت با چیزی که ناخودآگاه ذهن انسان از آن در خود ذخیره کرده است، عمل میکند. در سادهترین و دمدستیترین نمونهها مثلا ممکن است فردی به صورت ناخودآگاه و بهخاطر خاطرهای که مدتهاست اصل آن را از یاد برده است، از یک اسم خاص متنفر باشد و به این ترتیب هنگام به یاد آوردن اسم دیگری که او را ناخواسته به یاد اسم اول میاندازد، دچار مشکل شود. با همین متد فروید لغزشهای زبانی یا تپقها را هم عمدتا نشانهای از تمایلات ناخودآگاه میدانست که ناگهان در کلام بروز پیدا میکنند. به همین خاطر هنگام روانکاوی بیمارانش برای تپقهای آنها ارزش زیادی قائل بود و کنجکاوانه آنها را ثبت و بررسی میکرد.
ژاک لکان، وارث بزرگ میراث فروید، در بازخوانی از نظریات او این حکم فروید را کمی تعمیم داد. لکان رندانه معتقد بود کل فرایند زبان اساسا یک تپق بزرگ و طولانی است. تپق عبارت است از کلامی که ناخواسته به جای کلام دیگری که سوژه آن را اراده کرده است، ادا میشود و لکان معتقد است اساسا بنیاد زبان بر همین منطق استوار شده است. زبان در نظریات لکان با ناخودآگاه پیوند محکمی دارد و به همین دلیل کلیت آن جلوه بروز فرایندهای ناخودآگاه است. از دید لکان زبان به ساحتی از روان بشری تعلق دارد که او آن را ساحت نمادین مینامید و به همین خاطر همیشه از ساحت واقع روان دور میماند. به بیان عوامانه زبان ابزار ناکارآمدی است که در طول زمان شناخته شده و هیچگاه نمیتواند با چیزی که سوژه اراده کرده است بیان کند، یکی شود و همیشه بخشی از آن را در فرایند گفتن از دست میدهد. چیزی که در حین عبور از امر واقع (آنچه اراده شده) به امر نمادین (آنچه گفته میشود) از دست میرود، بعدتر در یکی از صورتبندیهای لکان ابژه کوچک a نام گرفت که مطابق تعریف جزء نمادیننشدنی امر واقع است و به همین دلیل تعریف دقیق آن با زبان ناممکن است.
احتمالا خرج کردن نظریات فروید و لکان برای توضیح دنیای ساده و دمدستی نرمافزارهای پیامرسان کمی بیانصافی است، اما میتوان عملکرد این پیکهای جهان مدرن را با فرایند زبان مشابه در نظر گرفت. پیامرسانها استعداد بالقوه عجیبی در از میان بردن هسته واقعی کلام و تبدیل آن به تفالهای از معنای ارادهشده دارند. سرعت انتقال پیام در آنها باعث شده است تا کلمات بهطور ذاتی ارتباط نزدیک سابقشان با معنی را از دست بدهند و تبدیل به عناصر بیجانی شوند که تنها در قالب یک شکل فیزیکی بروز پیدا میکنند. احتمالا دقیقا به همین دلیل است که استیکرها و گیفها بهسرعت در حال پرکردن جای کلمات در این قبیل نرمافزارها هستند. استیکرها و گیفها به نوعی بازگشت دوباره زبان به عصر خطهای تصویری مانند هیروگلیف هستند. پیامرسانها آنقدر که به نظر میرسد معصومانه در حال انتقال پیام نیستند. آنها در هر انتقال بخشی از پیام را میدزدند؛ بخشی که معمولا مهمترین بخش آن است. آنها قاتلان جان کلاماند.
۳
در یکی از بخشهای انیمه وانپیس شخصیتی که توانسته است عدهای را از بحرانی بزرگ نجات دهد، خود به حال نزع افتاده است. در این شرایط او کلماتی نامفهوم و عمدتا بیمعنی بر زبان میآورد تا دوستانش را فرابخواند، اما جمعیتی که او را منجی خود میدانند، از میان حروف درهم و برهم و بیمعنایی که او بر زبان میآورد، چیزی را که در انتظار آن هستند، میشنوند و او را بهعنوان منجی و خدای خود برمیگزینند.
درحقیقت همیشه باید این نکته را در نظر گرفت که آنچه سرانجام یک پیام یا نوشته را به پایان منطقی خود میرساند، نه صاحب یا نویسنده آن، که دریافتکننده آن است. بحثی که در اواسط قرن نوزدهم بر سر تفسیر متون شرعی درگرفت و رفته رفته به متون دیگر هم سرایت کرد و درنهایت به شکل نظریه هرمنوتیک با گرایشهای مختلف صورتبندی شد، درحقیقت بررسی نسبت میان دریافتکننده پیام و متنی بود که در اختیار او قرار میگیرد. هرمنوتیستها با گرایشهای مختلف و سطوح مختلفی از آزادی که برای مخاطب قائل بودند، تقریبا همه بر سر این اصل متفق بودند که متن نگاشتهشده مادامی که خوانده نشود، به انتها نرسیده است و به این ترتیب عامل اصلی تعیینکننده در مورد یک متن فقط خود آن و امکانهای بالقوه معنایی درون آن نیست، بلکه توانایی بالقوه مخاطب برای درک معانی یک متن هم به نسبتی در آن موثر است. در مادیترین صورت قضیه هنگام خواندن یک متن باستانی مصری مادامیکه مخاطب اطلاعی از وجه اسطورهای حیوانات برای ساکنان شمال و جنوب مصر نداشته باشد، هیچ تصوری به جز یک داستان ساده حیوانات از یک متن دینی نخواهد داشت.
احتمالا بانیان اولیه نظریه هرمنوتیک اساسا تصور نمیکردند زمانی سرعت تولید متن به این حد سرسامآور برسد و امکان تولید متن و به اشتراک گذاشتن آن این همه مهیا باشد. یکی از مهمترین خواص دوران معاصر همین ممکن شدن تولید متن برای طبقاتی از اجتماع است که پیشتر فاقد کمترین امکانی برای این کار بودند، اما در کنار این پوسته دموکراتیک این واقعیت هم وجود دارد که با سرعت شگفت تولید متن خود متون رفته رفته اهمیتشان را از دست دادهاند و بهتدریج این سهم مخاطب است که در ادراک یک متن افزایش پیدا کرده است. حجم انبوه متونی که در یک روز در اختیار یک فرد قرار میگیرد، باعث شده است چیزهایی شبیه یافتن افقهای مشترک میان تولیدکننده و مخاطب متن به افسانه تبدیل شوند. متنها بیش از خوانده شدن مصرف میشوند و برای این مصرف کردن هر کس تنها فرصت دارد با قالب از پیش تعیینشدهای به سراغ متن برود. خواننده متن تلگرامی عمدتا کمترین تلاشی برای ادراک سویههای پیرامونی متنی که دریافت کرده است، نمیکند و تنها به این بسنده میکند تا اولین و سادهترین معنایی را که ذهن او برای یک جمله تدارک دیده است، از آن دریافت کند. به این ترتیب خواننده پیام تلگرامی از پیامی که انتظار دارد توهینآمیز باشد، پیام توهین، از پیامی که انتظار دارد کنایهآمیز باشد، پیام کنایی و از پیامی که انتظار دارد سیاسی باشد، پیام سیاسی دریافت میکند، بدون آنکه الزاما در متنی که پیش روی اوست، امکان زیادی برای این دریافت موجود باشد.
پیامرسانها موفق شدهاند متن را به نفع مخاطب مصادره کنند.
۴
یکی از شوخیهای کلاسیک برادران مارکس در فیلمهایشان شوخیهای کلامی است که بهخاطر ناشی بودن چیکو رخ میدهد. در بیشتر فیلمهای برادارن مارکس، چیکو ایتالیاییزبان است و خطاهای کلامی زیادی مرتکب میشود، واژههای زیادی را با هم اشتباه میگیرد، معنای نادرست واژههای چندپهلو را درک میکند، از اصطلاحات سر درنمیآورد و آنها را در معنای واقعیشان در نظر میگیرد و چیزهایی از این دست. نکته مهم در قبال این شوخیهای برادران مارکس این است که گروچو مارکس (تنها مارکس ناطق دیگر، هارپو لال است) معمولا تلاشی برای اصلاح اشتباهات چیکو نمیکند و کاملا بهعکس مکالمه را معمولا با همان منطق اشتباهی که چیکو تدارک دیده است، پیش میبرد. درحقیقت گروچو معمولا به منطق زبانی بیمار چیکو تن میدهد و به این ترتیب است که صحنه این قبیل شوخیهای برادارن مارکس به حشو زبانی بیمارگونهای تبدیل میشود که عموما در انتها با آنارشیسم محض به اتمام میرسد.
پیامرسانها نیز چنین ماهیتی دارند. پیامرسانها باعث شدهاند با پررنگتر شدن هرچه بیشتر سهم دریافتکننده، ارسالکننده پیام نیز تغییر کند. به همان نسبت که دریافتکننده تلگرام سرسری با پیامی که از آن دریافت میکند، برخورد میکند، نویسنده متن هم احترام به متنی را که مینویسد، از دست میدهد. ارسالکننده پیام در تلاش برای از میان بردن امکان بالقوه دریافت معانی سوءتفاهمبرانگیز بهتدریج زبان متن خود را به زبان ماشینی تکساحتی تبدیل میکند و تمام ظرافتها و امکانات بالقوه زبان را نادیده میگیرد. سلطهای که فرم پیامرسانهایی مانند تلگرام ایجاد کردهاند، باعث شده است زبان تدریجا ماهیت بحرانی و رادیکال خود را از دست بدهد و هرچه بیشتر به یک پیک صرف تبدیل شود.
بعید است هنوز کسانی باشند که معتقد باشند پیامرسانها ناقلان معصومی بیش نیستند. پیامرسانها مهر پررنگ خود را بر سوژههای انسانی دو سوی یک متن گذاشتهاند و توانستهاند خود زبان را تغییر دهند. این پیامرسان است که تصمیم میگیرد هر پیام چگونه نوشته و چگونه درک شود.
پیامرسانها در حال دزدیدن پیام هستند. آنها فقط یک چیز را درست منتقل میکنند؛ سلطه بیامانشان بر روابط انسانی را، از فردی به فرد دیگر!
شماره ۷۱۰