پشتصحنه ای از جشن چله
محمدعلی مومنی
نفس راحت در جشن چلچراغ
از اول برنامه مهمانها شروع کردند به نفس کشیدن! یعنی نفس عمیق میکشیدند. مخصوصا چهرههایی مثل استاد حسین علیزاده، حسامالدین سراج، آقای مرادی کرمانی و… خیلی بیشتر از دیگران نفس عمیق میکشیدند!
از استاد علیزاده پرسیدم: استاد چیزی شده؟
گفت: نه، دارم نفس راحت میکشم! اینجا توی جشن چلچراغ آدم خیالش راحت است و یک نفس راحت میکشد!
اگر تهران یا ایران یا جهان را تحویل چلچراغیها بدهند، اینجوری همه مردم یک نفس راحت میکشند!
رقابت با مشابه خارجی!
استاد حسین علیزاده گفت: نشان چلچراغ بهترین نشانی است که من در همه عمرم گرفتهام.
پس از این گفته آقای علیزاده، ارزش نشان شوالیه و نشانهای دولتی در بازارهای داخلی و خارجی کاهش یافت و ارزش نشان چلچراغ در بازارهای جهانی کشید بالا!
هیچ کس بذل و بخشش نکرد!
نشان چلچراغ یک جوری است که نشانگیرندهها آن را دودستی میگرفتند و عجیب اینکه هیچکس نگفت «من این نشانم را اهدا میکنم به فلانی».
همه نشانها را برای خودشان به خانه بردند!
پشتنویسیهای جشن چله
جشن چله دو طرفه بود. یک طرف همان جشنی بود که دیده میشد و همه به هم نشان میدادند.
یک طرف هم پشت صحنه بود. یعنی اگر از آن طرف هم صندلی میچیدند، کمتر از آن طرف جذابیت نداشت. دوندگیهای نسیم بنایی، کنداکتور امیرموسی کاظمی، با حضور افتخاری فاضل ترکمن و همه کسانی که قرار بود در بخش بعدی بروند روی صحنه دیدنی بود.
یا همه یا هیچ چلچراغی
در چلچراغ کارها گروهی انجام میشود و کلا تکروی نداریم. به همین خاطر یک کار را یا همه میخواهند انجام بدهند، یا هیچکس نمیخواهد انجام بدهد!
مثلا وقتی در گروه تلگرامی جشن یک سوال مطرح میشود، یا همه از دم میآیند و پاسخ مفصلی میدهند و بیخیال پیگیری هم نمیشوند، یا اینکه گروه در سکوتی سرد و خفنانگیز فرو میرود!
شخصا تشکر میکنم
در ادامه کارهای گروهی چلچراغ بعد از جشن همه از دم در تشکر و سپاسگزاری از هم فرو رفتهاند.
یعنی همه بچهها از دم یک احساس تکلیفی میکنند که هر کدام جداگانه زنگ بزنند خانه آقای سراج و شخصا از ایشان تشکر کنند. یا زنگ بزنند خانه پیمان معادی و شهاب حسینی تشکر کنند.
به پیمان قاسمخانی که زنگ زدم، حتی خودش گفت: «همه زنگ زدند. فقط چیا فوادی زنگ نزد، نگران شدم!»
سرگیجه تاریخ در بیسیم
کاش میشد متن مذاکرات بچههای چلچراغ در بیسیمی که دستشان بود را منتشر کرد.
یعنی رسما تاریخ سرگیجه میگرفت.
جالب اینکه هر کس میفهمید کدام پیام خطاب خودش است و کار خودش را انجام میداد.
خط قرمز با ماست
آنقدر سلبریتی و چهره معروف و مشهور به جشن چله آمده بودند که عکاسها رسما دیگر جواب سلام ما را هم نمیدادند.
حتی عکاسهای چلچراغ هم بعد از عمری دوستی و رفاقت دور ما را یک خط قرمز کشیدند!
بنابراین دنبال عکس درست و درمانی از بر و بچ چلچراغ نباشید که گشتیم، نبود! نگرد، نیست!
همین چهار تا سلفی را هم نمیگرفتیم حتی نمیشد ثابت کرد که ما جزو جشن چله بودیم!
ستاد گمشدگان
در جشن چله امسال یکسری چیز میز گم شد و یکسری چیز میز هم پیدا شد.
تا چند روز بعد گروه تلگرامی جشن تبدیل شده بود به ستاد گمشدگان!
یک نفر عینکش را گم کرده بود. یکی کفش آدیداس گم کرده بود. یکی در قابلمه، یک برس و…
یکی هم خودش را گم کرده بود که خوشبختانه پس از جشن پیدا شد!
چیزهای پیداشده همه در اتاق ویژه پیدا شده که سلبریتیها آنجا بودند. احتمالا چلچراغ بهزودی نمایشگاهی از آثار بهجامانده و کشفشده از سلبریتیها برگزار خواهد کرد!
عرض ادب چلچلی
وقتی بازماندههای شهدای غواص روی صحنه آمدند، همه از جا برخاستند و چند دقیقه به احترام شهدای غواص و خانوادههایشان کف زدند. من روی صحنه در رادیوچل بودم. میدیدم که خیلیها اشک میریزند و کف میزنند. بعضیهاشان شاید مورد ایراد عیبجویان خیابانی هم باشند. اما احساس آدمی خوب اصل را از بدل پیدا میکند.
حس عجیبی داشت آن چند دقیقه. من هم اشکم جاری شد و فکر میکردم که این مردم چقدر عاطفی، بااحساس و قدرشناساند.
اصلا چه فرق میکند که برای رشیدِ جان برکفی سکوت کنی، یا فاتحه بخوانی یا کف بزنی؟
هر کس به شیوهای به ساحت شجاعت، رشادت و فداکاری عرض ادب میکند. کاش ابراز احساسات را دولتی و دستوری نکنیم.
بگذارید مردم چلچراغی باشند!
شماره ۶۹۱
ما که اسم نوشته بودیم. چلچراغ خیلی نامردی.
دعوت از دوستان چلچراغی بر اساس اولویت در ثبت نام بود دوست عزیر