کمانچه نزار، کمانچه شوریده
محمدعلی مومنی
آنجا که سخن باز میماند، موسیقی آغاز میشود
بتهوون
سرنوشت عجیبی دارد این ساز کمانچه. از یک دوره غیبت در موسیقی ایرانی تا روزهایی که میدرخشد و در دستهای کیهان کلهر، مثل خودش، بیقراری میکند. از زیست بومی و قومی تا جهانگردی، از چسبیدن به فرهنگ کاملا بومی تا نشستن در کنار سازهای جهانی. از دورهای که خشکش زد، تا وقتی که از ویولن تاثیر گرفت. از دوره جا ماندن از ویولن، تا دوره جا گذاشتن ویولون.
در این زیست پرفراز و نشیب، کم نوازندگان مشهور به خودش ندیده. اما کمانچه با کیهان کلهر به اوج و پختگی رسید. چنانکه شعر نیمایی با اخوان ثالث، چنان که غزل معاصر با هوشنگ ابتهاج.
هرچند علیاکبر شکارچی، رحمتالله بدیعی، باقرخان رامشگر و دیگران نوازندگان برجستهای بودند، هرچند که علیاصغر بهاری نسلی از کمانچهنوازان را پدید آورد و بعد از یک دوره غیبت باز هم صدای کمانچه را به گوش مردم رساند، هرچند که ابوالحسن صبا کوشید که کمانچه به قاعده زمان باشد، اما کیهان کلهر کار را تمام کرد.
جایی که کمانچه و او با هم گویی که از زمین جدا شدهاند و معلوم نیست کجا سیر میکنند، همانجاست که دیگر باید اسمش را گذاشت مکتب کلهر.
کمانچه همانقدر که چند سده از صفویه تا پایان قاجار حاضر همیشگی بزمهای ایرانی بود، اما ناگهان مثل بسیاری از عرصههای دیگر در معرض ورود مظاهر تجدد و مدرنیته، جا ماند و کمکم از عرصه غایب شد.
کمانچهای که نه فقط در بزمها و محافل موسیقی، بلکه پایش به نمایشهای سنتی ایران هم باز بود و یار ثابت روحوضیها بود، ناگهان جایش را به ساز تازهوارد داد.
ویولن با موسیو دوال فرانسوی به ایران و به دارالفنون وارد شد و خیلیها که دوست میداشتند به قول سیدحسن تقیزاده «از فرق سر تا نوک پا فرنگی بشوند» کمانچه بر زمین گذاشتند. ساز زهی آرشهای غالب برای چند دهه در ایران ویولن شد.
چنانکه حتی در ردیفخوانیهای ایرانی هم این ویولن بود که با صدای شجریان، علیاکبر گلپایگانی، داریوش رفیعی، حسین قوامی، غلامحسین بنان و دیگران همراه میشد. درواقع این دوره بیش از آنکه نوازندگان کمانچه ستاره باشند، ویولوننوازانی مثل حبیبالله بدیعی، پرویز یاحقی، همایون خرم، علی تجویدی و دیگران بودند.
حتی خود ابوالحسن صبا، کمانچه را کنار گذاشت و چنان با ویولن همراه شد که در تاریخ موسیقی ایران به ویولوننواز شهرت پیدا کرد.
کمانچه عموما به سمت موسیقی محلی ایران در لرستان و خراسان و جاهای دیگر عقب نشست. نوعی شهری بودن، شهری پوشیدن و شهری سخن گفتن و شهری مراوده کردن، بر موسیقی هم تاثیر گذاشته بود و همه میکوشیدند شهری بخوانند و بنوازند.
تئاتر به مفهوم امروزی هم بهتدریج جای نمایش سنتی را میگرفت و کمانچه مدام عقب نشست.
کمکم کمانچه و کمانچهکشها تغییرات را پذیرفتند. کمانچه کم تغییر نکرد. از ویولن تاثیرهای زیادی گرفت. سیمهای ابریشمی یا از جنس رودههای تابیدهشده حیوانات، کنار رفت و سیمهای ویولن روی تن و کاسه کمانچه نشست. دوره سهسیم بودنش تمام شد و به تقلید از ویولن چهار سیمی شد. حتی در شیوه کوک کردن و انگشتگذاری هم از ویولن تاثیر گرفت.
با همه این تغییرها اما روح و حالوهوای ایرانیاش باقی ماند.
کمکم داستان چند دهه میدانداری ویولن و عزلتنشینی کمانچه، وارونه شد. نوازندگانی ظهور کردند که ارزشهای این ساز را آشکار کردند. ویولن برگشت به جایی که باید باشد. به ارکستر سمفونیک و فیلارمونیک و آثار کلاسیک غربی و پاپ. هرچه در نیمه اول این سده ویولن و ستارههایش برجسته شدند، کمکم نسلی از کمانچهکشها مثل سعید فرجپوری، اردشیر کامکار، فرج علیپور، داود گنجهای و… پدیدار شدند.
اما در این بین کیهان کلهر پای سازش را به موسیقی ملی، موسیقی فیلم و موسیقی بینالملل باز کرد. چنانکه کمانچه از حالت نزاری که به خلوت لرستان و خراسان خزیده بود، امروز دنیادیدهترین ساز ایرانی است.
کمانچهاش همنشین شجریان شد، همنشین مشهورترینهای موسیقی شرق و غرب شد، با ساز اردال ارزنجان، نشست. با صدای عالیم قاسماف همراه شد، با گروه جاده ابریشم نشست و انگار تلنگری به موسیقی ایران بود که دههها در این اندیشه است که چگونه میشود جهانی شد و چگونه میشود موسیقی ایران را جهانی کرد؟!
کیهان کلهر حتی در حیات اجتماعی هم مثل حیات موسیقایی بیقرار است. بازداشت شدن در فرودگاه، لغو کنسرتش در تهران، همدان و شهرهای دیگر او و روح بیقرارش را از رفتن باز نمیدارد.
ناگهان سر از سیستان و بلوچستان درمیآورد و کنسرتهای رایگانش را برقرار میکند.
با این روح و ساز بیقرار عجیب نیست که چندین بار تا نزدیکی «گرمی» رفته باشد. شاید به حکم همین شوریدگی و بیقراری باشد که حتی اگر همه تجربههایش را دوست نداشته باشیم، در خمودگی این روزها و سالها، به کمانچهکشیاش گوش تیز میکنیم.
شماره ۶۹۸