شمیم شرافت
اگر از شما بخواهند سریالها و یا فیلمهای تلویزیونی مورد علاقهتان را نام ببرید چه میگویید؟ پدرسالار؟ خانه سبز؟ پاورچین؟ شرلوک هولمز با بازی شاهکار جرمی برت؟ یا کارگاه و رکس؟ چه شد که تلویزیون جای خود را در خانههای ما باز کرد؟ در سالن نشیمن، درست روبهروی مبل راحتی. آیا تلویزیون در حال جمعکردن سریالها و اخبار و فیلمهایش است تا راه خود را به انباری خانه ما بیابد؟ آیا تلویزیون نوستالژی نسلهای آینده خواهد بود؟
از ابتدای ورود تلویزیون به خانهها تاکنون نمیتوان از کارکرد ایدئولوژیک آن غافل شد. اخبار گزینششده مغز تک بعدی را به خانه آورد و آن فرد کاریزماتیک پشت صفحه شیشهای نیز قدرت را در خانههای افراد ریزریز کرده است. تلویزیون این رویکرد را آگاهانه و مستقیم در ابتدا شروع کرد و به مرور با افزایش آگاهی مخاطب (که با از دست رفتن انحصار رسانهای تلویزیون نیز همراه بود) این ترفند پخش مویرگی ایدئولوژی را زیرکانهتر انجام میدهد. زمانی که تلویزیون آمد، افراد فاتحه رادیو را میخواندند. رادیو شد ابزار دست قدیمیترها که راضی به پذیرش این صفحه بیمعنی تقلبی نبودند. صدا معنای خود را از دست داد و صورت زیبا را جایگزین کرد. ویدئو ستاره رادیو را به قتل رساند؛ اما چیزی که امروز میبینیم، زندگانی رادیو و تلویزیون در کنار یکدیگر است. رادیو هنوز طرفداران پروپاقرص خود را دارد.
پس نمیتوانیم از نقش رقابتی رسانهها با یکدیگر بیتفاوت بگذریم و در عین حال تلاش هرکدام را برای بقا نادیده بگیریم. زمانی که اخبار با اینترنت شروع به پخش شدن کرد عدهای سخن از مرگ روزنامه دادند؛ اما هنوز روزنامهها به قوت خود (تا حدی) پابرجا هستند. همه با هم میجنگند برای ما. حال امروز با آمدن این رقیب پرنفوذ، اینترنت، گروههای تلگرامی، شبکههای اینترنتی و… همه در معرض خطرند. روزنامه (برای خواندن اخبار به کانال مراجعه نمایید)، رادیو (آخرین برنامهها را در کانال ما گوش کنید) و… تلویزیون. آیا این رسانه جدید میتواند تلویزیون را شکست دهد؟
خب باید از اینجا شروع کنیم. ما از چه تلویزیونی صحبت میکنیم؟ چه برنامهای؟ چه خبری؟ چه سریالی؟ اصلا اگر تلگرام و ماجراهای شبکههای مجازی نبودند تلویزیونی وجود داشت؟ هنوز کسی تلویزیون میبیند؟ (خودتان بسنجید منظور از تلویزیون چیست) البته نمیتوان به کارکردهای منفی تلویزیون و صور ایدئولوژیک آن صرفا نقد داشت، چراکه باید مخاطب تلویزیون را نیز فعال دانست؛ که البته مخاطب فعال مخاطبی است که کنترل را بردارد و بجای عوض کردن کانال تلویزیون، آن را خاموش کند؛ اما تلویزیون کارکردی پنهان برای ما داشت. کارکردی که نباید آن را فراموش کرد. جمعکردن اعضای خانواده در کنار یکدیگر. خانوادههایی که امروز شاید شب یلدا و نوروز در کنار همدیگر جمع شوند، در گذشته دور همدیگر مینشستند و تلویزیون نگاه میکردند. شاید هم بحثی، صحبتی اتفاقی میافتاد. آیا واقعا حق با آذر بود یا پدرسالار؟ بین دو نسل صحبت ایجاد میکرد، اینکه در خانواده سبز پسر نوجوانی در بحثها و تصمیمات خانواده مشارکت داده میشد، توجه ما را به فرهنگ و حقوق کودک جلب میکرد و قومی به نام برره که در آن ناهنجاریها هنجار تلقی میشد خود ما را به تصویر کشاند. تلویزیون آنقدرها هم بد نیست. حتی این تلویزیون بود که برای اولین بار به افراد نشان داد در قسمتهای دیگر دنیا چه میگذرد. افراد چگونه میپوشند و میخورند و ارتباط برقرار میکنند. تلویزیون به افراد نشان داد که در جزیرهای محبوس شده نیستند و در دنیا انسانهای دیگری هستند که جور دیگری میاندیشند و عمل میکنند. اگر در دورهای از تاریخ این فقط نخبهها و ثروتمندان بودند که با خروج از کشورها دیگران را از آن ور آب آگاه میکردند، تلویزیون (اگر اول هم برای الیتها بود، اما به مرور همانند هر چیز دیگری از قدرتمندان برای توده مردم به ارث میرسد) به اکثر افراد این امکان را داد که دنیا را ببینند؛ اما باز باید نقد کرد. دنیا به افراد چنان نمایش داده شد که قدرتمندان نشسته پشت سیم تلویزیون میخواستند نمایش داده شود. (همچون آنچه در اذهان ایرانیان از آمریکا یا شاید نزدیکتر از ترکیه پرورانده شده است). رویای هالیوودی و امروز ترکیهای حقیقت ندارد. زنان در آمریکا نیز مورد خشونت هستند و ترکیه هم که درگیر جنگ داخلی و تبعیض است. دنیا به آن قشنگی که بعضیها میخواهند در تلویزیون نمایش دهند، یا به آن زشتی که بعضی دیگر میخواهند نشان دهند نیست.
سریالهایی که در ابتدای بحث از آن یاد شد نوستالژیهای زندگی ما هستند، اگر از شما درباره سریال مورد علاقهتان سوال شد، به این خاطر است که امروز کمتر سریال تلویزیونی است که مثل قدیم بیننده داشته باشد. (البته بگذریم از سریالهای خاص دانلود شده). سریالهای قدیمی زشتیها و زیباییهای این دنیا را به ما نشان میدادند. سریالها دروغهای واقعی زیبایی بودند که برای ما خاطره و جمع و خنده و اشک را به همراه داشتند. تلویزیون برای ما جمعهایی بود که اکنون قدرت خود را از دست دادهاند و به سرهای افکنده در پایین رو به گوشی موبایل تبدیل شدهاند. هنوز برای مرگ تلویزیون زود است؛ که البته سخن از مرگ تلویزیون در جامعه ایرانی است. تلویزیون آنطور که به نظر میآید هنوز زنده است و هنوز حرفهایش را به خورد مخاطبان میدهد؛ اما با شبکههای بیشتر و متنوعتر؛ اما از زندگی در بیاعتمادی به رسانهها نترسید. سعی کنید دانش را خود بیابید و برگزینید. با قدم زدن در خیابانها. با گذشتن و عبور کردن. بازهم تاکید بر این است. تلویزیونهایتان را خاموشکنید؛ اما حواستان باشد سرتان در گوشی موبایل نرود. گوشی را نیز به کناری بگذارید. دست خانواده را بگیرید و به پارک سر کوچه بروید. واقعیت آنجا است. همین بیرون از خانه.
شماره ۶۸۴