فوت و فنهای خانوادههای سلطنتی قرن بیستویکمی برای محبوب ماندن
مریم معروفی
قرن بیستویکم و پادشاهی؟ مگر میشود در زمانهای که همه برای دموکراسی و انتخابات آزاد سر و دست میشکنند، ملتهایی باشند که بپذیرند یک نفر فقط بهخاطر اینکه خون پادشاهی در رگهایش است، در رأس قدرت بنشیند؟ این اتفاقی است که به راحتی آب خوردن افتاده؛ آن هم نه در خاورمیانه و آفریقا؛ در کشورهایی مثل انگلیس و اسپانیا. مردم نهتنها به سلطنت کسانی که خونشان از بقیه رنگینتر است، تن دادهاند، بلکه با کمال میل و رغبت بازیچه دست آنها میشوند. جلوی در بیمارستان صف میکشند تا شاهزادهها و پرنسسهای تازه متولدشده را تماشا کنند. طرفدار پروپاقرص عروسیهای سلطنتی میشوند و بیاهمیتترین اخبار خانوادههای سلطنتی را لحظه به لحظه دنبال میکنند. در زمانهای که در آن دموکراسی حرف اول را میزند، همچنان هشتگ رویال ودینگ در کل دنیا داغ میشود و اعضای خانواده سلطنتی با همه بلاهت آشکارشان میشوند الگوی سادهزیستی و روشنفکری و ضدیت با نژادپرستی. چرا؟
تبلیغ میکنم، پس هستم
میگویند اگر ۱۰۰ دلار داشتی، ۹۹ دلارش را صرف تبلیغات کن. به نظر میرسد که خانوادههای سلطنتی قرن بیستویکمی این اصل را بیش از هر تاجر موفق دیگری آویزه گوششان کردهاند. مثلا در انگلستان بخش قابل توجهی از بودجه شبکههای تلویزیونی و رسانههای چاپی و مجازی از طریق خانواده سلطنتی انگلیس تامین میشود. در عوض این رسانهها موظفاند تا میتوانند برای مخاطبهایشان خبرهای جذاب درباره خانواده سلطنتی تولید کنند. فرقی نمیکند که این اخبار درباره موهای نقرهای و هرگز رنگنشده ملکه الیزابت باشد، یا استایل جذاب دوشس کمبریج؛ مهم این است که اتفاقهای عادی زندگی خانوادههای سلطنتی همیشه در صدر اخبار باشد و آنقدر تکرار شود و تکرار شود که در ذهن مردم پراهمیت جلوه کند. تولید ویدیوهایی از مهربانی شاهزاده با یک دختربچه عادی، کمک ملکه به فلان خیریه و چیزهایی از این دست، همیشه در دستور کار تیم روابط عمومی و تبلیغات خانوادههای سلطنتی بوده. عمده بودجه رسانهای خانوادههای سلطنتی هم صرف رسانههای سرگرمکننده و عامهپسند میشود و لابهلای برنامههای مفرح استعدادیابی و آشپزی و حرکات موزون، زیرپوستی برای فلان شاهزاده و ملکه تبلیغ میشود.
البته این تبلیغات همیشه هم زیرپوستی نیست و گاهی مثل همین ازدواجهای سلطنتی ۲۴ساعته پوشش خبری داده میشود تا همه دنیا به جذابیت، سادهزیستی(!) و مردمدوستی خانوادههای سلطنتی و اعضای جدیدشان پی ببرند. مهم نیست این حضور تبلیغاتی در آخرین فیلم جیمز باند باشد یا افتتاحیه المپیک؛ آنچه اهمیت دارد، این است که اعضای خانوادههای سلطنتی حسابی دیده شوند و به چشم بیایند. این دقیقا همان اتفاقی است که درباره شبکه تلویزیونی من و تو و بازماندههای خاندان پهلوی افتاد. چند سال لابهلای برنامههای سرگرمکننده و عامهپسندی مثل «بفرمایید شام» و «استیج» به صورت کاملا زیرپوستی برای سلطنتطلبها تبلیغ میشد، بدون آنکه بشود این تلویزیون را مستقیم به نهاد سیاسی خاصی نسبت داد. اما چند ماهی است که من و تو به تریبون رسمی خاندان پهلوی و سلطنتطلبها تبدیل شده است. حالا به هر بهانهای، از مرگ هنرپیشهها گرفته تا برد تیم ملی در یک مسابقه ورزشی، صدای بازماندههای این خاندان از طریق تلویزیون من و تو به گوش عامه مردم میرسد؛ آن هم در نخنماترین شکل ممکن که گاهی از فرط تبلیغاتی بودن، بدجور توی ذوق مخاطب میزند.
به عقب برنمیگردیم؟!
خانوادههای سلطنتی هر جای دنیا را که میبینی، حس میکنی با ماشین زمان به گذشته پرت شدهای؛ یا آنها با یک ماشین زمان از ۲۰۰ سال پیش، پرت شدهاند درست وسط قرن بیستویکم. شاهزادهها اسبسواری میکنند؛ حداقل سه چهار تا بچه میآورند و مهمانیهایی میگیرند که آدم را یاد مهمانیهای کتابهای خواهران برونته میاندازد. خانوادههای سلطنتی قرن بیستویکمی حاصل عشق بیمنطق آدمهای مدرن به زندگی گذشته هستند. هر بار ملکهای را میبینیم که تاجی با عمر چندصد ساله سرش گذاشته، یاد فیلمهای پرزرقوبرق هالیوودی میافتیم که در آن شاهزادهها سوار بر اسب سفید، شمشیربازی یاد میگیرند و پرنسسها با چشمهای شیفته قایمکی تماشایشان میکنند. اما نکتهای که خانوادههای پادشاهان را هنوز محبوب نگه داشته، این است که آنها در عین پایبندی به سنتها، قواعد بازی در دنیای مدرن را هم خوب بلدند. خوب بلدند حفظ ظاهر کنند. مثل مردم عادی مالیات میدهند، در فیلمهای سینمایی پرطرفدار حاضر میشوند و برای نشان دادن شجاعت و جسارتشان، خودشان را با ورزشهای هیجانانگیز و خطرناک سرگرم میکنند. رسانههای اجیرشده آنها هم تا میتوانند این خبرها را با آبوتاب پوشش میدهند و از اتفاق سادهای مثل قدم زدن شاهزاده در میدان شهر، یک رویداد تاریخی بهیادماندنی خلق میکنند. عامه مردم هم بیخبر از همه جا، محو جلال و جبروت ساختگی خاندان سلطنتی میشوند و همه آرمانهای آزادیخواهانهشان را فراموش میکنند. متاثر از دنیای پستمدرن امروزی، دلشان هوای سبک زندگی گذشته را میکند و چشم و گوش بسته، دموکراسی را فدای میل مبهم بازگشت به روزگار سپریشده میکنند.
آیین دلربایی
انگلستان را شاید بتوان پایتخت سلطنتطلبی دنیا نامید. یک گروه ضدسلطنتطلبی در بریتانیا پژوهشی انجام داده که نشان میدهد خاندان سلطنتی سالانه ۲۰۰ میلیون یورو از پول مالیاتدهندهها را به مخارج خودشان اختصاص میدهند. البته گزارشهای رسمی رقم ۴۰ میلیون یورو را تایید کرده است. بااینحال، طبق بررسیهای انجامشده، فقط ۱۸ درصد از بریتانیاییها خواهان جمهوری هستند و ۶۹ درصد فکر میکنند که در صورت کنار رفتن حکومت سلطنتی، اوضاع بریتانیا بدتر از حالا خواهد شد. اما چرا مردم کشوری مثل بریتانیا یا دیگر کشورهای خواهان سلطنتطلبی چنین طرز فکری دارند؟ برای پاسخ به این سوال، در یک کلام میتوان گفت که پادشاهان امروزی، برخلاف پادشاهان دیروزی عمدتا راه و رسم سیاسیکاری و اثرگذاری بر اذهان عمومی را خوب بلدند.
در دورهای که هر کس اولین چیزی را که به ذهنش میرسد، در شبکههای اجتماعی پست میکند و نسبت به هر اتفاق ریز و درشتی واکنش نشان میدهد، اعضای خانوادههای سلطنتی امروزی اغلب در استفاده از شبکههای اجتماعی بسیار محافظهکار هستند و همین آنها را مرموز و جذاب نشان میدهد. بهعنوان مثال، ملکه الیزابت در هنر «به قدر کفایت صحبت کردن» استاد است. درباره هر چیزی اظهار نظر نمیکند و حرف توهینآمیزی درباره هیچکس از دهانش بیرون نمیآید. متیو نورمن، نویسنده نشریه تلگراف، میگوید: «هیچکدام از ما اصلا نمیدانیم که ملکه چطور فکر میکند. اگر کمی به این موضوع فکر کنید، میفهمید که همین رفتار است که ملکه بریتانیا را جذاب کرده. ۶۰ سال است که حکومت میکند و مردمش درست نمیدانند در سرش چه میگذرد. یک چهره بینالمللی که به طرز بیرحمانهای مشهور است و در عین حال با تمام قوا مراقب حریم خصوصیاش است؛ هم بهشدت آشناست و هم کاملا ناشناس. این پارادوکسی است که هرگز فریبندگیاش را از دست نمیدهد.»
در دنیایی که مردم دیوانه سلبریتیها هستند و دوست دارند همه چیز را درباره زندگی روزمره آنها بدانند، خاندان سلطنتی رسانهها را بهخوبی مدیریت میکنند و حداکثر بهرهبرداری را از حضور رسانهای خود انجام میدهند. البته همه خاندانهای سلطنتی در حد ملکه بریتانیا به هنر فریب اذهان عمومی مجهز نیستند، اما اغلب خوب بلدند درست روی مرز میان شهرت و ناشناسی بایستند؛ طوری که با وجود همه ناتوانیهایشان فریبنده و باشکوه به نظر برسند؛ طوری که انگار دانای کل هستند و برای هر مشکلی، راهحلی درخشان در آستین دارند.
از سلطان تا پادشاه
طرفداران مدرن سلطنتهای مطلقه، پادشاهی را متفاوت از سلطنت میبینند. پادشاه روشنفکر امروزی از نگاه آنها زمین تا آسمان با سلطان مرتجع دیروزی فرق دارد. هر چقدر هم که پادشاهان امروزی سعی کنند خود را طرفدار آزادی بیان معرفی کنند، اساس حاکمیتشان با اداره مملکت بر اساس منطق و شعور جمعی فاصله دارد. سردمداران سلطنتطلبی مدرن در ایران اغلب وضعیت کشور را بر اساس شرایط اواخر دهه ۵۰ تفسیر میکنند و درک چندانی از جامعه امروزی و مطالبات و دغدغههای مردم آن ندارند. گذشته از این، نگاهی به پیجهای طرفدار حکومت سلطنتی و دنبالکنندههایشان نشان میدهد که عمده طرفداران این تفکر، درواقع طرفدار حاکمیت مطلق یک گروه خاص هستند، نه رژیم سلطنتی؛ به این معنا که اگر فرد مورد نظرشان شاه آینده نباشد، احتمالا جمهوریخواه میشوند. استدلالهای آنها اغلب در نگاه اول چنان جوزده، ازمدافتاده، مبتنی بر احساسات و شکستخورده و مبتذل به نظر میرسد که حتی از طرف عامه مردم هم جدی گرفته نمیشود. ولی اوضاع وقتی نگرانکننده میشود که عدهای چشم و گوش بسته و مبهوت تبلیغات خوشآبورنگ رسانهای، بدون آن که بدانند، طرفدار گفتمان منسوخ و مبتذلی میشوند که سالها پیش برچیده شده. این طرفداری بیمنطق هزار و یک دلیل دارد؛ از صدای اعتراضی که شنیده نمیشود، تا امیدی که بر باد رفته، یا حافظه تاریخی ضعیفی که تحت تاثیر تبلیغات، گذشته را روشنتر از آنچه در واقعیت بوده، در نظر میآورد. واقعیت این است که پادشاه امروز، همان سلطان دیروز است که فوت و فن بازی رسانهای را خوب یاد گرفته، میداند چطور باید حافظه تاریخی عامه مردم را عوض کند و از شکوه و جلال و جبروتی حرف بزند که فقط سراب است. میداند چطور باید از مردم دارای حق رأی امروز، رعیتهای دیروزی بسازد که برای تماشای مراسم عروسی شاهزاده رویاییشان صف بکشند؛ از سادهزیستی و مردمدوستی او قصهها بسازند و با هشتگ رویال ودینگ در صفحههای مجازیشان منتشر کنند. پادشاهان امروز، همان سلاطین دیروزند که قاعده بازیهای پیچیده امروزی را خوب بلدند.