گفتوگو با مرتضی میرمنتظمی، کارگردان نمایش «داستان بکت»
الهه حاجیزاده
سیدمهدی احمدپناه
در روزهایی که گروههای مختلف تئاتری سعی در بازتولید آثار پیشین دارند، گروه تئاتر مشق تلاش میکند خود را تکرار نکند و مخاطبان را با اثر تازهای مواجه کند. اینبار اما این مواجهه در زمین بسکتبال روی میدهد؛ جایی که شخصیتها در حین اجرا واقعا با هم رقابت میکنند. آنچه میخوانید، چکیدهای است از گفتوگو با مرتضی میرمنتظمی، کارگردان نمایش «داستان بکت».
نمایش «داستان بکت» رویدادی از دیروز ولی در قالبی امروزی است؟
مرتضی میرمنتظمی: این نمایش در مورد توماس بکت و هانری دوم است. هانری دوم برای حفظ قدرت دربارش، توماس بکت را بهعنوان وزیر برمیگزیند، اما بکت طی اتفاقاتی علیه هانری دست به شورش میزند و…
چرا تصمیم گرفتید این نمایش و این موضوع را در این برهه زمانی کار کنید؟
مرتضی میرمنتظمی: در درجه اول وقتی تصمیم به اجرای نمایشی میگیرم، چه به صورت طرح باشد مثل کارهایی که این اواخر با عباس جمالی داشتیم و چه متن خارجی، ابتدا به روحیات و دغدغههای شخصی خودم فکر میکنم. حس رقابتی که در این نمایشنامه وجود داشت، برایم خیلی جذاب بود و با خودم نسبت داشت و با خودم حس نزدیکی میکردم. جدا از خودم همه چیز به جامعهای که در آن زندگی میکنم هم مرتبط میشود. به نظر این اتفاق و حس رقابت در رابطههای شخصی و بزرگتر هم دیده میشود و حتی در بین سیاستمداران و بزرگان جوامع مختلف هم وجود دارد. وقتی به روابط دنیای بزرگ و پیچیده امروز نگاه میکنیم، همه چیز انگار در یک بازی در حال پیشروی است؛ همانطور که در نمایشنامه و در اجرای داستان بکت هم آن را برجسته کردهایم و رابطهها را به صورت بازی نشان میدهیم. رقابت و مسائل اجتماعی در سطح خرد و وسیع دلیل رفتن به سمت اجرای این نمایش بود. قصه این نمایشنامه را اگر به صورت اجتماعی نگاه کنیم، میبینیم در تاریخ معاصر ما کم تجربه نشده است مثل امیرکبیر و…
این نمایش در فضای بازی بسکتبال اتفاق میافتد، چرا این ورزش را برای نمایش بازی بودن بسیاری از روابط دنیای امروز انتخاب کردهاید؟
مرتضی میرمنتظمی: وقتی متن را خواندیم، جذابیتی که برایم داشت، این بود که میگفت همه رابطهها شوخی است و گویی که به بازی تبدیل شدهاند. خیلی ساده در سیاست حتی در ردههای بالا تصمیمگیری میشود و این تصمیمات به نظر شوخی و بازیگونه هستند. من ابتدا به بازیهای مختلف فکر کردم و وقتی به بازی بسکتبال رسیدم، آن را انتخاب کردم. دلیل انتخابم این بود که بهخاطر فضای متن میخواستم بازی باشد که هم خیلی مردانه به نظر برسد و هم وحشی باشد و به نظر بسکتبال واقعا اینگونه است. این ورزش جدا وحشی است. چند بازی دیگر در نظر داشتم، اما از لحاظ شکلی بسکتبال برایم جالبتر بود.
آیا اعضای گروه برای بازی در این نمایش بسکتبال آموزش دیدند؟
مرتضی میرمنتظمی: به غیر از یکی از بازیگران که حرفهای بسکتبال بازی میکند، هیچکدام از بازیگران بسکتبالیست نبودند و طی ۷۰ روزی که تمرین داشتیم، شاید یکسوم از وقت ما برای آموزش این ورزش صرف شد و مربی تیم ملی با آنها کار کرد. همه آنها آموزش دیدند و حتی آنهایی هم که روی صحنه بازی بسکتبال نمیکردند، موظف شدند این ورزش را برای این اجرا یاد بگیرند.
تبدیل سالن تئاتر به زمین بسکتبال چه سختیهایی داشت؟
مرتضی میرمنتظمی: دقیقا یکی از مشکلات ما در این اجرا همین تبدیل سالن تئاتر به زمین بسکتبال و ایجاد یک فضای بینابینی بود. ما ۷۰ روز در سوله تمرین کردیم و هفته آخر همه چیز شکل گرفت و وقتی به سالن ناظرزاده آمدیم که قاب عکسی است، خیلی از میزانسنها به هم ریخت و بهعنوان کارگردان نمایش میگویم اجراهای اول ما بد بود. بهتر بود این اجرا در سالن بلک باکس اجرا شود، اما بههرحال این امکانی بود که ما در اختیار داشتیم. در طراحی صحنه این نمایش حتی اگر در سالن بلک باکس هم اجرا میرفتیم، باز هم چیدمان من به همین صورت میبود. من چیدمان را تغییر دادم و توپها به سمت تماشاچی میرفت و من این تغییر را نسبت به سالن واقعی بسکتبال ایجاد کردم. دوست داشتم دکور خیلی ساده باشد، یعنی یک توپ و چیدمانی را که گفتم، میخواستم، اما برای اینکه منحصربهفرد شود و درواقع صحنه را مال خودم کنم، کارهایی کردم. مثلا پیانوی خیلی بزرگ میخواستم که نواخته هم میشد و کارکردهایی داشت. این پیانو درست در دل زمین بسکتبال است و جز اینها چیز دیگری نداریم. به نظر کانسپ مهم بود و این عوامل میتوانست خواستهام را برآورده کند. برایم مهم بود زمین بسکتبال صرفا زمین نباشد، بلکه دنیایی باشد که من بهعنوان طراح و کارگردان آن را میسازم، و فکر میکنم این اتفاق افتاد و لازمانی و لامکانی تا حدی ایجاد شده. ترسیم جایی مدنظرم بود که در عین زمین بسکتبال بودن، زمین بسکتبال هم نیست. خوشحالم افراد صاحبنظری که نمایش را دیدند، این هدف من را دریافت کرده بودند.
خودتان در حال حاضر چقدر بسکتبالیست خوبی شدید؟
مرتضی میرمنتظمی: متاسفانه اصلا بسکتبال بلد نیستم و فقط قوانینش را یاد گرفتم و از دور تماشا میکردم. تمرینات ما جالب بود و دلم میخواست بازی کنم، اما به دلیل اینکه باید بازی بچهها و چیدمان آنها در صحنه را کارگردانی میکردم، نمیتوانستم در زمین باشم و بازی را یاد بگیرم.
دوست داشتید تماشاگرانی که اثر شما را میبینند، چه چیزی با خودشان از سالن تئاتر ببرند؟
– برای من مهم بود که تماشاگر به معنای واقعی تئاتر ببیند. اعضای گروه به من میگفتند ما بعد از مدتها واقعا برای تئاتر عرق ریختیم و حس کردیم واقعا کار میکنیم. این به معنای خوب بودن کار ما نیست، فقط دنبال اجرای نمایشی خارج از قواعد کلیشهای اجراهای امروزه بودیم. واقعیت این است که اجرای نمایش «داستان بکت» کاملا انتخابی بود، یعنی من واقعا بازیگرانم، نوع اجرا، متن و همه چیز را دقیقا انتخاب کردم و هیچ عاملی را بیدلیل به این کار دعوت نکردم. ما در گروه تئاتر مشق سعی میکنیم آثاری را که قبلا تولید کردهایم، دوباره تولید نکنیم و به دنبال تولیدات جدید برویم. اصولا تولید تازه مشکلات بیشتری هم دارد، درحالیکه بازتولید اینطور نیست و همه چیز بههرحال سادهتر میشود و از لحاظ مالی هم صرف بیشتری دارد. دو اثر قبلیام را که پیشنهاد اجرای مجدد هم دارم، میتوانستم بهراحتی با یک هفته تمرین مجدد به صحنه ببرم. اصلا به کسانی که این کار را میکنند، نقدی ندارم، اما گروه ما اصولا این کار را نمیکند و ما دوست داریم مشق جدید بنویسیم و مسلما در این مشق تازه خطاهایی داریم، ولی حداقل سعی ما بر زنده بودن و کشفیات جدید است و دوست داریم تماشاگران ما این را بدانند.
شماره ۷۲۱