ابراهیم قربانپور
حالا البته ما هم یک کمی عقلمان پارهسنگ برمیداشت، اما بههرحال، از هر طرف که به قضیه نگاه میکنم، میبینم نه! واقعا اوضاع هم عجیب بود. کنکور کارشناسی ارشد رشته کارگردانی تئاتر را میگویم. شکل برگزاری کنکور اینطوری بود که اول در یک کنکور عمومی مشترک با چند رشته دیگر شرکت میکردی، بعد اگر حداقل نمره را میآوردی، در یک آزمون اصطلاحا عملی شرکت میکردی. امتحان عملی عبارت بود از کنکوری تشریحی درباره یک نمایشنامه از میان چند نمایشنامهای که سازمان سنجش معرفی میکرد. کار از همینجا بود که میانهاش با عقل به هم میخورد. سازمان سنجش یک مجموعه ۱۰، ۱۲ تایی نمایشنامه معرفی میکرد که باید به همه آنها مسلط میشدی، چون معلوم نبود کدام یکی ممکن است موضوع کنکور باشد. قضیه این است که هر سال از بین این ۱۰، ۱۲ نمایشنامه دستکم نصفشان نایاب بودند و پیدا کردنشان کار هر کسی نبود.
در آن زمان هنوز به اندازه حالا پیدیاف وجود نداشت، برای همین تهیه نمایشنامه «حساب پرداخت نمیشه» داریو فو یا «وای بر مغلوب» غلامحسین ساعدی دستکمی از تهیه کوکایین نداشت. بعد از مختصری حساب و کتاب بابت اینکه شاید آزمون از همین دو سه نمایشنامهای باشد که چاپشان در دسترس است، دلم را به دریا زدم و نیت کردم به بارگاه افسانهای کتابهای نایاب، پاساژ صفوی سر بزنم.
دکاندارهای پاساژ صفوی در آن زمان موجوداتی بودند شبیه سران مافیای سیسیل. اشتباه در مراجعه به آنها و رعایت نکردن سلسلهمراتب ممکن بود باعث شود برای همیشه شانس به دست آوردن کتابهای مطلوب را از دست بدهی. اگر از دکاندار آن گوشه که فروشنده سخیفی به حساب میآمد و ذبیحالله منصوری میفروخت، سراغ فلان نمایشنامه بیضایی را میگرفتی و دست خالی بیرون میآمدی، آن وقت دکاندار گوشه مقابل در طبقه بالا که دیده بود چطور بدون در نظر گرفتن شأن روشنفکرانه او وارد مغازه اشتباهی شدهای، ممکن بود درحالیکه نمایشنامه مقابل چشمهایت است، بگوید آن را ندارد. برعکس اگر از مغازهای که گلشیری پشت ویترینش گذاشته بود، سراغ «خواجه تاجدار» را میگرفتی، طوری نگاهت میکرد انگار در یک نمایشگاه ماشین زعفرانیه پراید قیمت کرده باشی.
بعد از نزدیک نیم ساعت حساب و کتاب وارد مغازهای شدم که به نظر میرسید معقولترین جا برای نمایشنامهها باشد. آقای فروشنده تا آمدم سیاهه را از جیبم دربیاورم، گفت: «۴۰ تومن. «در پوست شیر»م ندارم.» ۴۰ تومان آن روزها قیمت لااقل ۲۰ جلد کتاب در ابعاد نمایشنامه بود، اما در امپراتوری پاساژ صفوی چانه زدن ممکن بود باعث از دست رفتن زحمات یک ساله یک دانشجو شود. برای همین خیلی مظلومانه و درحالیکه مطمئن بودم دارم روی لبه تیغ حرکت میکنم، گفتم: «ببخشید، نمیشه دانشجویی حساب کنید؟»
-نه! هر کی میاد اینا رو بخره، دانشجوئه. به همه مفتی بدم؟
- همه نه دیگه! من از شهرستان اومدم.
-از شهرستان اومدی تئاتر بخونی؟ عقلت کمه؟ - لیسانس یه چیز دیگه خوندم.
-خب با همون برو سر کار. علافی؟
از قضا حرفهای آقای فروشنده علیرغم ظاهر برخورندهاش معقول بود. دیدم ادامه دادن مکالمه ممکن است باعث شود راستی راستی کنکور را بیخیال شوم. این شد که فقط گفتم: «حالا اون نمایشنامه اوکیسی رو چطوری پیدا کنم؟»
-نیست. در پوست شیر پیدا نمیشه.
-پس شاید اون رو ندن.
-نه حتما میدن. هر کدوم تو بازار نباشه، همون رو میدن.
-آخه اینکه نامردیه.
-میخوان ببینن کی بیشتر بلده بگرده.
-پس هست!
-همه نمیتونن پیداش کنن.
در یک آن تصمیم گرفتم از تکنیک شاخگذاری در جیب استفاده کنم. گفتم: «ولی شما حتما میتونین پیدا کنین. درسته؟ به من گفتن شما نتونین، دیگه یعنی اصلا نیست.»
-بهت الکی گفتن.
حتی یک ذره هم وا نداد.
-نه، معلومه از ظاهرتون.
-حالا بقیه رو بخر تا ببینیم اون چی میشه.
فهمیدم حریف کارکشتهتر از این حرفهاست. مبلغ کلان را سلفیدم و مجموعه نمایشنامهها را دستم داد. بعد گفت: «بیا این کریستین و کید رو هم بگیر. چاپ اصلی. عالی.»
-نه، الان فقط باید نمایشنامه بخونم. - بذار بعد کنکور. دیگه گیرت نمیاد. اینها رو با «در پوست شیر» با هم تو یه مغازه دیدم.
ملتفت ماجرا شدم. با ترس از اینکه یک کتاب دیگر هم برای پسورد فایل نمایشنامه لازم باشد، «کریستین و کید» را هم خریدم. فروشنده گفت: «کسی همرات هست یه ذره لاغرتر باشه؟»
-جان؟
-لاغر.
-چرا؟
-باید از نردبون بری بالا. سنگینی. یه نفر سبک میخواد. دختر باشه، بهتره. - خب جسارتا ممکنه خودتون برین؟
-ممکن که هست، ولی اون «روزها در راه» مسکوب سر راهه. یه ذره سختمه.
-خب بدینش به من. - نه دیگه. اون دست به مهره حرکته. برداری، باید بخری.
خریدم. از نردهها بالا رفت. دو سه جلد کتاب جلد روزنامهای دستم داد. برای مزه پراندن گفتم: «اینا هم دست به مهرهاس؟»
یک جلد «شب هول» گذاشت توی دستم و خیلی جدی گفت: «اونها نه! این هست.» با ترس و لرز گفتم: «اینرو دارم. نمیشه یکی دیگه باشه.»
-چرا. برو یکی همقیمت همین پیدا کن.
با همین فرمان تا قبل از خروج از مغازه با یک جلد درب و داغان «در پوست شیر»، اقلا یکچهارم ادبیات معاصر کشور روی جیبم سنگینی میکرد.
برای کنکور نمایشنامه اوکیسی را با دقت خیلی زیاد خواندم. سوال کنکور از نمایشنامه برشت بود. نمایشنامه برشت را خریده بودن هزار و صد تومان.