به بهانه اجرای نمایش «آشپزخانه»
به کارگردانی حسن معجونی
الهه حاجی زاده ، سید مهدی احمد پناه
یک آشپزخانه بدون مواد غذایی، رفتوآمد مداوم به صحنه، سمفونی صداهای نخراشیده ظروف استیل و کارکنانی با رویاهایی معمولی، اما دریغ از محقق شدن یکی.
این عبارتها چکیدهای است از نمایش «آشپزخانه» نوشته آرنولد وسکر که توسط حسن معجونی با گروهی از بازیگران جوان به روی صحنه رفته است. نمایشی که روی لبه تیز ریتم حرکت میکند و عنصر صدا را بهعنوان رکن اصلی پیکره نمایشی در نظر گرفته. آنچه خواهید خواند، چکیدهای است از گفتوگو با حسن معجونی کارگردان و مژده دایی بازیگر این نمایش.
شما خودتان در آشپزخانه، آشپزی میکنید؟
حسن معجونی: من واقعا آشپزی را دوست دارم و آشپزی هم میکنم.
دوست دارید با چه کسی آشپزی کنید؟
حسن معجونی: دلم میخواهد با آدمهای شکمو آشپزی کنم. آدمهای شکمو قدر کاری را که میکنی، میفهمند. همکاری با کسانی که آشپزهای ماهری هستند هم لذتبخش است.
مژده دایی: من هم آشپزی را دوست دارم و آشپزی میکنم، اما ترجیح میدهم تنهایی این کار را انجام دهم. به این دلیل که وقتی در کاری متمرکز میشوم، دوست ندارم کسی واردش بشود. مثلا حتی دوست دارم ظرف هم تنهایی بشویم.
این مسئله فقط شامل آشپزی و ظرف شستن است، یا در هر کار دیگری هم همین روش را دارید؟
مژده دایی: اتفاقا آدم کار گروهی هستم و در مواردی مثل نوشتن و… دلم میخواهد گروهی کار کنم، اما در مورد کارهایی مثل شستن ظرف، پختن غذا و… دوست دارم تنها کار کنم. فکر میکنم کارهای یدی را دوست دارم تنهایی انجام دهم.
فضایی که در آن اجرا میروید، در ظاهر به لحاظ استانداردهای یک سالن اجرا دچار نقصهای زیادی است. این فرم سالن برای اجرای شما مناسب است؟
حسن معجونی: همه چیز خوب است و به فضای کار ما میخورد. تماشاگر در قسمتهایی از سالن اشراف کامل ندارد، اما بد نیست که آدمها کمی هم بچرخند. فقط صندلیها را چهار طرف گذاشتیم و من میخواستم دو سویه باشد. با این دکور نمیتوانستیم دو سویه اجرا کنیم، ضمن اینکه بخشی از دکور را هم کم کردیم، اما درکل همه چیز خوب است.
شما این نمایش را با فرم مخصوص به خودتان به روی صحنه بردید که شاید خیلی مطابق با ریتم متن اصلی نباشد، آیا خودتان از اجرا راضی هستید؟
حسن معجونی: هنوز شبهای اول اجراست و موتورمان گرم نشده. من حساسیتهایی روی سرضربها دارم و هنوز از ریتمی که در ذهن دارم، کمی فاصله داریم که بعد از چند اجرا درست میشود.
در این نمایش هیچ حریم خصوصی وجود ندارد. تمام رویدادهای شخصی در مقابل دیگران رخ میدهد. این شرایط در متن هم وجود داشت یا به اقتضای فضای حاکم بر جامعه روی این نکته در اجرا تاکید کردهاید؟
حسن معجونی: من در دراماتورژی مجبور هستم چیزهایی از متن را حفظ کنم که به شرایط ما نزدیک است و آنچه را دور به نظر میرسد، حذف کنم. اینکه حریم خصوصی وجود ندارد، در متن هم وجود داشت و این ویژگیها بسیار مهم هستند و باید نسبت به آن حساس بود.
مژده دایی: در متن که چنین چیزی وجود داشت، ولی در جامعه هم شاهد همین وضعیت هستیم. عملا در اجتماعی زندگی میکنیم که هیچ جایی وجود ندارد که انسان در آنجا چند ثانیه آرامش داشته باشد. شاید درنهایت در خانههایمان به آرامش برسیم، اما درواقع همه شلوغی جامعه را با خود به خانه میبریم. بنابراین آشفتگیها مدام از جایی به جای دیگر حمل میشود، ولی هیچوقت حل نمیشود.
در آشپزخانه نمایش شما خبری از مواد غذایی نیست. با چه رویکردی مواد غذایی را حذف و ظروف استیل و پرسروصدا را جایگزین کردید؟
حسن معجونی: سعی کردم روی حوزه صدا تمرکز کنم. مقوله سکوت که خیلیها از آن صحبت میکنند، در نمایش یک ضرورت بود. در تصویری که میبینیم، به اندازه کافی آشفتگی وجود دارد و با حذف مواد غذایی روی صحنه حداقل کثافتکاری نداریم و آشفتگیها فقط صوتی است. واقعا میخواستم صحنه کثیف نباشد و وقتی غذا حذف میشود، مکان هم گرفته میشود و اینجایی که میبینیم، میشود هرجا و دیگر متعلق به مکان تعیینشدهای نیست.
در نمایش میبینیم که افراد در محل کارشان در کنار همکارانشان آرامش ندارند، شما فکر میکنید چه اتفاقی میافتد که آدمها در کنار هم آرامش پیدا نمیکنند؟
حسن معجونی: این مسئله ناشی از شرایط بالاتر از انسان، یعنی اجتماع است. اجتماع باعث تنشها و آشفتگیها میشود و افراد درنهایت کنار هم آرام نیستند. مثلا در نمایش الزاما رئیس بهعنوان کسی که در رأس امور قرار دارد، علت ایجاد عدم آرامش نیست، بلکه وقتی کارمندان پذیرای این شرایط هستند، او هم به روش خود ادامه میدهد. درواقع هرچه شما عقبتر بروید و پذیرای عقب رفتن باشید، نیروی مقابل به پیش خواهد آمد.
مژده دایی: فکر میکنم دلیلش تنهایی آدمهاست. آدمها آنقدر تنها میشوند که یخ میکنند. این تنهایی درونی است و آنقدر آشفته و خستهاند که تنهایی هم را نمیبینند. انگار هرکس نت خودش را میزند و نمیخواهند هماهنگ شوند.
در زندگی سعی کردهاید رویای کسی را بسازید؟
حسن معجونی: این کار تئاتر است که رویای دیگران را بسازد. تئاتر در تلاش است که رویای دیگران را بسازد، اما الزاما قرار نیست کاری بکنی. شاید همین که شرایطی را فراهم کنیم که آدمها چیزهایی در زندگی خود کشف کنند، ساختن رویاست.
تا به حال کسی رویای شما را خراب کرده است؟
حسن معجونی: تئاترهای بدی که میبینم، رویای من را خراب میکند و کلی غصه میخورم و اعصابم خرد میشود.
مژده دایی: آدمها متخصص خراب کردن رویاهای همدیگر هستند. رویا تا زمانی که در ذهن است، رویاست. اما وقتی فرد برای رسیدن به آن رویا تلاش میکند، تبدیل میشود به هدف. وقتی انسان به سمت رویایی که حالا هدفش شده است میرود، خیلی از افراد در راهش قرار میگیرند که مانع رسیدنش به هدف میشوند. مثلا وقتی میخواهی به یک نفر برسی، افراد زیادی هستند که میتوانند همه چیز را خراب کنند تا به کسی که میخواهی نرسی!
شما هم فکر میکنید آدمها رویای یکدیگر را خراب میکنند، یا شرایط مانع از رسیدن انسانها به رویاهایشان میشود؟
حسن معجونی: من فکر میکنم شرایط این کار را میکند. گاهی وضعیت آنقدر حقیر میشود که رویاهایمان از بین میرود و خیلی از خواستهها که ممکن است بهسادگی قابل دسترس باشند، از بین بروند. شرایط را گاهی آنقدر دست پایین میگیریم که وقتی دیگران از بیرون رویای ما را نگاه میکنند، خیلی حقیر به نظر میرسد. خیلی از شرایط رویاها را میکشد و آدمها هم حقیر میشوند. آدمهای کوچک، رویاهای بزرگی هم نمیتوانند داشته باشند.
مژده دایی: این کنشها فعل و انفعال است و یک عملکرد اینتراکتیو به حساب میآید. آشفتگیها بیوقفه مثل بازی اسکوآش پاسکاری میشود. زد و خوردی وجود ندارد و فقط خودت با خودت اتفاقاتی را رقم میزنی و به دیگری هم کاری نداری.
در طول نمایش فقط یک نفر هست که به دیگران برای دنبال کردن خواستههایشان نهیب میزند. فکر میکنید سرانجام او چه میشود؟
حسن معجونی: او هم درنهایت کشف میکند چیزی برای به دست آوردن وجود ندارد. درواقع امیدش را از دست میدهد و میفهمد رویایی وجود ندارد.
شما برای اینکه رویاهایتان محقق شود، چه میکنید؟
حسن معجونی: رویا تمامنشدنی است و وقتی از یک جایی به جای دیگری میرسی، تازه دریچه بزرگتری به رویت باز میشود. به همین دلیل نمیتوانم بهسادگی در موردش صحبت کنم. من برای اینکه رویاهایم محقق شود، خیلی پشت سرم را نگاه نمیکنم و خودم را نمیبندم. سعی دارم به روزمرگی عادت نکنم. در این حالت شرایطم تغییر میکند و با تغییر شرایط رویاهایم هم تغییر میکند. من اینگونه به رویاهایم میرسم.
مژده دایی: برای تحقق رویاهایم مثل یک سرباز میجنگم. من مدام در حال جنگ هستم.
شماره ۶۸۶
خرید نسخه الکترونیک