برای اورسون ولز در ۱۰۲ سالگیاش
ابراهیم قربانپور
«من فقط ۱۰۰ سال فرصت برای زندگی دارم و شما انتظار دارید مدتی را هم صرف ساختن چیزهایی کنم که بقیه دوست دارند؟»
مسلم است که کسی نمیتواند ادعا کند اورسون ولز به این حرفش پابرجا مانده است. او ۱۰۰ سال زندگی نکرد. حتی تلاشی برای ۱۰۰ سال زندگی کردن هم نکرد (کسی نمیتواند نزدیک ۱۶۰ کیلوگرم وزن داشته باشد و انتظار ۱۰۰ سال زنده ماندن را هم فراموش نکند) و مدت زیادی از ۷۰ سال زندگیاش را صرف ساختن چیزهایی کرد که دیگران دوست داشتند. فیلمهای متعددی بازی کرد که هیچ علاقهای به بازی در آنها نداشت و فیلمهای زیادی نساخت که آرزوی ساختنشان را در دل داشت. با این همه او یکی از معدود مردانی بود که پای آرزوهایش ایستاد. در دنیایی که آرزو داشتن این همه محال و ازمدافتاده است؛ کاری جنونآمیزتر از ایستادن به پای آرزو هم وجود دارد؟
۱. رویای ناتمام
احتمال اینکه آمار رسمی در این زمینه وجود داشته باشد، خیلی کم است، اما بعید به نظر میرسد نسبت فیلمهای ناتمام به فیلمهای بهانجامرسیده برای هیچ کارگردانی به اندازه ولز زیاد بوده باشد. ولز فقط ۱۳ فیلم بلندش را تا انتها پیش برد که از این تعداد هم یکی («غریبه») به درخواست کمپانی دستخوش تغییر شد و یکی («نشانی از شر») در زمان نمایش با تدوینی جز چیزی که مدنظر ولز بود، به نمایش درآمد؛ هرچند امروز همه نسخه مطابق تدوین ولز را در اختیار دارند و آن را دیدهاند. در کنار این ۱۳ فیلم، ولز هشت پروژه ناتمام داشت که به دلایل مختلف و در مراحل مختلفی از پیشرفت ناتمام باقی ماندند و به سرانجام نرسیدند. برای مثال فیلم «موبی دیک»، بزرگترین آرزوی ولز در سینما، امروز گم شده است و کسی نمیداند تا چه مرحلهای پیش رفته است. مراحل ساخت «دن کیشوت» او از ۱۹۵۷ شروع شد و سرانجام او در ۱۹۶۹ و بعد از ۱۲ سال پذیرفت که نمیتواند آن را به اتمام برساند. فیلم «رویابینها» نیز قربانی بیماری و مشکلات جسمانی اواخر عمر او شد. در کنار این هشت فیلم ناتمام فیلمهای دیگری نیز بودند که تنها در مغز ولز ساخته شدند و هرگز وارد مرحله تولید نشدند. معروفترین آنها فیلمی از روی رمان «تبصره ۲۲» جوزف هلر بود که بهخاطر جاهطلبانه بودن نسخه مدنظرش نتوانست برای ساخت آن کاری کند و تنها به بازی در یک نقش فرعی آن در نسخه مایک نیکولز قناعت کرد.
۲. در رویای دیگران
ولز بازیگر برجستهای بود. درحقیقت بسیاری از سینماگران او را بیشتر در قالب یک سینماگر پذیرفته بودند تا یک کارگردان. از قضا تقریبا همه معترفاند استعداد او در بازیگری اگرنه بیش از کارگردانی که لااقل به همان اندازه بود. یکی از مولفههای اصلی بازی او که آن را از سابقه بازی در تئاترش به همراه آورده بود، صدای پرقدرت و حجیمی بود که یک بار هم داستان معروف وحشت عمومی در میان مردم را پس از شنیدن خبر حمله فضاییها با صدای او از رادیو ایجاد کرده بود. صدای ولز چنان شاخص بود که معمولا او را در صداگذاری آثار استفاده نمیکردند تا صداهای دیگران را تحت تاثیر قرار ندهد.
مسئله این بود که او برخلاف کارگردانی در مورد انتخاب فیلمها برای بازی وسواس زیادی به خرج نمیداد. مبلغ قرارداد فیلم برای بازیگری فیلم پیش او حرف اول و آخر را میزد. نقشهای زیادی در کارنامه او وجود دارند که او آشکارا از ایفای آنها ناراضی بود و ابایی از گفتنش نداشت. برای مثال بازی در فیلم «مردی برای تمام فصول» بدون جنبههای مالی قضیه هیچ جذابیتی برای او نداشت. البته در میان بازیهای او هم نقشهای شاخصی وجود دارند که بیشک با حضور او این همه جذاب از کار درآمدهاند. نقش هری در «مرد سوم» کارول رید هنوز هم یکی از شاخصترین نقشهای تاریخ سینماست.
۳. یک رویای دور
شاید عجیب باشد، اما بزرگترین مشکل ولز در تمام زندگیاش تامین بودجه برای ساخت فیلمهایش بود. با وجود درخشش هنری او در «همشهری کین» و «امبرسونهای باشکوه» هر دو فیلم در گیشه ناکام ماندند و به این ترتیب کمپانیهای سینمایی تمایل زیادی برای سرمایهگذاری روی ولز نداشتند. بهخصوص که طرحهای او عمدتا جنونآمیز و پرهزینه بودند. مبلغ تخمینی او برای ساخت «موبی دیک» نزدیک سه برابر نسخه جان هیوستونی بود که خود او در یکی از نقشهای فرعیاش بازی متوسطی ارائه داد. اوضاع وقتی خیلی بدتر شد که نام او در لیست سیاه مبارزه با فعالیتهای کمونیستی قرار گرفت.
ولز در آن زمان در اروپا مشغول کار بود و مجموعه شکسپیرهایش را میساخت که اظهارات چپگرایانهاش باعث شد هالیوود تصمیم بگیرد او را در لیست سیاه قرار دهد. به این ترتیب دیگر هیچ کمپانی حاضر نبود حتی پیشنهادهای او را بررسی کند. «دن کیشوت» در تمام مدت ۱۲ سالی که او در تلاش ساختنش بود از ناچیز بودن بودجه رنج کشید. در این ۱۲ سال او مدام در فیلمهای متوسطی که دوست نداشت بازی کرد تا هزینه ساخت فیلمش را تامین کند اما سرانجام هم در این کار ناکام ماند. نسخه ناتمام فیلم چنان خارقالعاده است که تصور نسخه تمامشده را به حسرتی تمامعیار تبدیل میکند.
این احتمالا بزرگترین صدمه مککارتیسم به سینمای جهان بود. سابقه کار او روی «محاکمه» کافکا نشان میدهد که اقتباسهای او از رمانهایی مانند «دن کیشوت» و «تبصره ۲۲» میتوانستند تا چه اندازه هیجانانگیز باشند. به هر حال سیاست همیشه باید نشان بدهد تا چه اندازه میتواند احمقانه و آسیبرسان باشد.
شماره ۷۰۴