درباره رامبد جوان و «خندوانه»
فاضل ترکمن
تبدیل شدن کاراکتر فرید جینگلبرت سریال «خانه سبز» به رامبد جوان شومن و «خندوانه»ای تنها نشاندهنده افت رامبد جوان بهعنوان بازیگر، مجری، کمدین یا هنرمند نیست. این تغییر رویه و رویکرد، ضعف پلهپله صدا و سیما و ابتذال هنری برنامههای طنز و سرگرمکننده را نشان میدهد. اگر زمانی در تلویزیون مرضیه برومند، ایرج طهماسب، حمید جبلی، بیژن بیرنگ، مسعود رسام و… را داشتیم که با سریالهای طنز خانوادگی و برنامههای عروسکی مفرح، مخاطب را سرگرم و راضی نگه میداشتند، حالا برنامههایی نظیر «خندوانه» رامبد جوان و «دورهمی» مهران مدیری مدعی شاد کردن و سرگرم کردن مردم در صدا و سیما هستند و از این بابت، کلی هم منت سر مخاطب میگذارند. برنامههایی که سازندگان آن به دلیل استقبال مردم از خندههایی که زورکی از آنها طلب دارد، بودجههای بالایی دارند، اما کمترین وقت و خلاقیت را برای ساختن قسمتهای مختلف خود به خرج میدهند. اصلا تفاوت و تمایز بین خندوانه و دورهمی چیست؟! یک مجری که با گفتن یکسری جملات کلیشهای و بیمزه، مقدمه شروع برنامه است. یکسری بازیگر که با متنی شبیه به نمایشهای موزیکال شاد مبتذل مشغول لودهبازی هستند و یک مهمان اغلب بیاهمیت برای دعوت به برنامه و گفتوگو با او که بیشتر از آنکه چالشی باشد، در مدح مهمان دعوتشده است. این وسط تنها عروسک حذفشده «جناب خان» تفاوت برنامه خندوانه با دورهمی بود. عروسکی که بهطور واضحی در ساخت خودش از عروسکهای «ماپت» تقلید کرده و تازه طراح عروسک کپیشده جناب خان فکر میکند که خالق کشف اتم شده و هیچکس قبلا هیچ عروسکی در این استاندارد نساخته است. درحالیکه عروسکهای دهه ۶۰ ایرانی بهمراتب بومیتر و خلاقتر از جناب خان بودند و حداقل سایه کپیکاری بالای سرشان نبود. مثلا عروسکهایی که توسط عادل بزدوده یا کامبیز صمیمیمفخم ساخته شده بود.
اصلا تابهحال فکر کردهاید که چه تعریفی میشود از خندوانه ارائه داد؟! یک مجری که از اتاق فرمان کلاغپر بیرون میپرد و با بالا و پایین پریدن و دست زدن و فریاد کشیدن از مردم میخواهد بلندبلند بخندند. از مردم میخواهد که فکر کنند خیلی خوباند و خیلی باحالاند خیلی قشنگاند و از آنطرف یکسری که معلوم نیست چطور و از کجا گزینش میشوند، داخل استودیو نشستهاند. از زن و مرد و پیر و جوان که هر چیزی رامبد جوان میگوید، وظیفه خودشان میدانند که بخندند. چرا؟! چون به این برنامه دعوت شدهاند که با خندههایشان نقش مکمل مجری برنامه را ایفا کنند و به مخاطب پشت تلویزیون القا کنند که با چه برنامه خندهداری روبهرو هستند. مجری اما تنها به همین مسئله راضی نمیشود، گاهی اوقات خودش هم چنان از تهدل و تقلبی قهقهه میزند که فکر میکنی همین الان نفس کم بیاورد. اما جای نگرانی نیست؛ چون توی استودیوی خندوانه، برای چنین مواقعی هندوانه تدارک دیده شده است! شاید این سوال مطرح شود که خب! چه عیبی دارد و مگر نمیگویند «خنده بر هر درد بیدرمان دواست»، یا اینکه از نظر پزشکی الکی خندیدن هم به آسایش و آرامش مغز کمک میکند. در پاسخ باید گفت که هیچ اشکالی ندارد، اما برنامهسازی که با بودجه بیتالمال برای مردم کار میکند، باید خلاقیتی بیشتر از اینکه بیاید و بگوید «پنج دقیقه الکی بخندید» داشته باشد. خندوانه یک برنامه دیکتاتوری است! برنامهای برای اینکه: «بهزور بخندیم»، نه برای اینکه «به چی بخندیم؟!» و «چرا بخندیم؟!» خندوانه مفهوم غایی طنز را بهطور کل فراموش کرده و بهجای آن نه هزل و فکاهه و نه حتی هجو که «بیکاری و بیعاری» را توصیه میکند. فکر کنید برنامه تمام میشود، تلویزیون را خاموش میکنید و بعد فکر میکنید چرا و به چه چیز خندیدید. یکجور حس سرکاری به شما دست میدهد! حس سرکاری و تاریخ مصرفدار. در مقابل استندآپ کمدینی مثل لویی سی.کی را به یاد بیاورید که چه موضوعات متنوع و مسائل مهمی را در قالب طنز مطرح میکند و با اجرایی فوقالعاده حسی سرشار از سرزندگی به تو میدهد. حسی که باعث میشود زندگی را آسان بگیری، خونسرد باشی، مهربان باشی و در کنار همه مشکلاتی که هست و لویی آنها را هجو کرده، با قدرت بیشتری به زندگی و حل کردن بحرانهایش ادامه بدهی. نه اینکه بعد از خاموش کردن تلویزیون و خندههای بیخاصیتی که داشتی، دوباره کوهی از مشکل سرت خراب شود. کاری که کمدینی مثل لویی میکند، این است که با سواد و آگاهیاش در زمینههای مختلف باعث میشود از نظر روانشناسی بحرانها و مشکلات بولدشده تو را کمرنگ کند و در مقابل راهی هم برای مواجهه یا درمان آن داشته باشد. بهعنوان مثال در برنامهای مثال میزد که چرا باید والدین در مواقع موفقیتها و شادیها از فرزندانشان با موبایل فیلم بگیرند و به جای آن صحنه زنده را با چشمهای خود تماشا نکنند و لذت نبرند؟! او در کنار طعنهای که به تکنولوژی میزد، نکته نغزی نیز برای مخاطبش بههمراه داشت. و زیادند از این قبیل طنزها در اجراهای لویی که باید تصویری دیده شود.
برنامه خندوانه و در رأس آن رامبد جوان ادعا دارد که برنامهای مردمی است، اما تجربه ثابت کرده که اینطور نیست. نمونه اول کتابهای طنزی که معرفی میکند و همگی آنها ناشران دولتی دارند؛ بهخصوص دفتر طنز انتشارات حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی (سوره مهر) یا دعوت از شاعران و طنزپردازان درجه سه و چهار رسمی بهعنوان مهمان برنامه که کلی هم جنبه تبلیغی برای کتابهای آنها داشت. نمونه بعدی رویهای بود که با پخش برنامه خندوانه در روز حمله تروریستی داعش به تهران و قربانی شدن ۱۸ نفر از هموطنانمان داشت، آن هم در صدا و سیمایی که در نصف بیشتر سال مشغول سوگواری یا پخش برنامههای غمانگیز و سریالهای آبکی گریهدار است و تنها برای یک روز به حرمت خانواده قربانیان حمله داعش به تهران، از پخش برنامه خندوانه جلوگیری نکرد و نمونه آخر، برخورد عجیب و ادبیات ناشایستی که در دفاع از بهناز جعفری و توهینهایش به خبرنگاران داشت. ادبیاتی که حتی از ادبیات محمود احمدینژاد که گفته بود: «آبو بریزین اونجایی که سوخته!» فراتر رفت. ادبیاتی که از موضع قدرت و با توهم محض با خبرنگاران صحبت میکرد. آنجایی که میگوید: «میتوانم چیزهایی بگویم که جاهای حساسی از شما بسوزد، اما این کار را نمیکنم.» در مقابل همین رامبد جوان را فرض کنید وقتی که روبهروی شما در تلویزیون قرار میگیرد و میگوید: «شما خیلی قشنگین!» همینهاست که باعث میشود خندوانه بیشتر از آنکه برنامهای برای کم کردن غصههای مردم و شاد کردن آنها بهنظر برسد، بهعنوان برنامهای برای گول زدن مخاطب و سوءاستفاده از غمها و مشکلات آنها در میان روشنفکران و منتقدان شناخته شود. حالا رامبد جوان با یک تریبون که باید در خدمت مردم باشد، به نفع قدرت شخصیاش استفاده میکند و در مسائلی ازجمله مواجهه با خبرنگاران نشان میدهد که میتواند بهشدت ضدمردمی عمل کند. آنطور که خودش تعبیر میکند: «یکجور نشان دادن دندانهای سفید و تیزش به دیگران!»
شماره ۷۱۱
کاملا موافقم و همیشه فکر می کنم چرا به این برنامه بی محتوا و طنز کاذب اینقدر بعضی ها بها دادند
بعد از پخش تعداد قسمتهای زیادی از این مجموعه اینکه چطور پس از اینهمه مدت به این نتیجه رادیکالی با این گرایش افراطی رسیده اید بسیار شگفت انگیز هست.
با خواندن پاراگراف آخر و یادآوری موضع گیری اخیر مجری و کارگردان این مجموعه در مقابل خبرنگاران، پرده پوشی از نمای نقد کاراساز کنار رفته و بیشتر وجهه تسویه حساب خبرنگاری نموده.
باشد که مهربانتر و منصفانه تر نقد کنیم /