به بهانه اجرای نمایش «پنج ثانیه برف» که به موضوع تجاوز پرداخته
انزجار، دلسوزی، ترحم، تنفر، خشم و ترس. همه این احساسات واکنشهایی است که در مواجهه با یک رخداد در وجود ما ایجاد میشود؛ تجاوز. کلمهای که حتی شنیدنش هم حالت را خراب میکند چه برسد به مواجهه با آن. رخدادی که در تمامی دنیا قربانی دارد، ولی در بیشتر موارد قربانیانی خاموش. نمایش «پنج ثانیه برف»، تلاشی است برای بیان این اتفاق آن هم در خیابانهای شهر ما. آنچه میخوانید گفتوگوهایی است با کارگردان و بازیگران این نمایش که تا ۱۱ آبان هر شب ساعت ۲۰:۳۰ در سالن حافظ روی صحنه است.
الهه حاجی زاده ، سید مهدی احمد پناه
مرتضی میر منتظمی، کارگردان
میخواستیم قضاوت نکنیم
آیا این تعداد زن در یک نمایش نمیتوانست کمتر باشد، در عوض جزئیات بیشتری از زندگی آنها ببینیم؟
وقتی ما سراغ سوژه تجاوز رفتیم، واقعا برخلاف آن چیزی که در رسانهها برجسته میشود، تجاوز را تجاوز نگرفتیم. این دیدگاه من و نویسنده بود. تجاوز را استعارهای دانستیم مبنی براینکه اتفاقی در حال رخ دادن است. اگر میخواستیم به تجاوز به معنای خودش بپردازیم، باید یک کار ژورنالیستی میکردیم درحالیکه این چنین نبود. تنها چیزی که درمورد تجاوز به صورت مستند در نمایش استفاده کردهایم، شخصیت مرد ژلهای بوده که در حد یکی دو خط از آن اطلاعات استفاده کردیم. علت استفاده از این شخصیت هم به دلیل دراماتیک بودن این فرد و کاری بود که انجام داده است. در تئاتر ایران نمونههایی داریم که به شیوه مستند اجرا شده مثل نمایش «هم هوایی»، «دکلره»، «آبادان، عاشقانه» و… ما نگاهی شبیه به این تجربهها نداشتیم. حلقه مشترک پنج زن نمایش این است که یک جا زندگی میکنند و در تلاش هستند که زندگی خود را بهتر کنند و موفق هم میشوند، اما تجاوز از جانب اجتماع به آنها تحمیل میشود.
در نمایش«پنج ثانیه برف» به تهران بودن مکان نمایش تاکید شده است.
من به این دلیل که مشهدی هستم و نزدیک به ۱۲سال است که ساکن تهران شدهام، خیابان ولیعصر و پارک وی به بالا برایم جای عجیب و غریبی است و در طراحی هم آن را لحاظ کردیم و این نقطه میتواند نمادی از تهران باشد.
تلاش شما در این نمایش بر این بوده که از برخی المانهای این خیابان برای دست یافتن به معنایی بیشتر استفاده کنید، مانند درخت چنار، درست است؟
بله، چنار صرفا نماد شخصیتها نیست، بلکه نماد شهرو شخصیت است. در خیابان ولیعصر چنارها هر کدام تاریخی دارند. زمانی که چنارهای خیابان ولیعصر را قطع کردند، به دلیل شخصیت و تاریخ داشتن این درختها سروصدای زیادی به پا کرد. همه آدمها خاطرهای دارند و این درختها میتواند خاطره باشد.
در نمایش«پنج ثانیه برف» به مشکلات زیادی اشاره کردهاید، اما انگار همه چیز کمرنگ است. چرا اینگونه مشکلات را بیان کردهاید؟
ما خیلی در مورد این مسئله حرف زدیم. دلمان نمیخواست مشکلات را بزرگ کنیم. همین حالا در خیابان با هر کسی صحبت کنیم مشکلات بسیار زیادی دارد، اما ما نمیخواستیم خیلی گل درشت مسائل را بیان کنیم. به این دلیل که تئاتر کار میکنیم، قرار نیست در نمایش همه چیز را بزرگنمایی کنیم. ما از مسائلی حرف میزنیم که من و شما و همه آدمهایی که در شهر زندگی میکنند آن را تجربه کردهاند. مشکلات عجیب و غریب نیست و ما هم انسانهای عجیبی نیستیم. ما عمدا اینطور عمل کردیم و اینگونه مشکلا را نمایش دادیم. حالا چقدر درست بوده یا نه، نمیدانم، ولی از دیدگاه خودمان درست بوده است.
کاراکتر رضا در نمایش «پنج ثانیه برف» که اعدام میشود در حالتی بینابینی قرار دارد. یعنی بعد از اعدامش نمیدانیم از این اتفاق خوشحال باشیم یا ناراحت. به نظر رضا در نقطه وسط ایستاده است.
رضا واقعا به زنها تجاوز میکند. مرد ژلهای هم در عالم واقعیت تجاوز میکرده است. اگر شما فکر میکنید اینطور به نظر میرسد که مخاطب نمیداند از اعدام رضا خوشحال باشد یا نه، از نظر من اتفاق بسیار خوبی افتاده است. ما میخواستیم تماشاچی هم دلش به حال رضا بسوزد هم احساس کند به هر حال او باید به سزای اعمالش میرسید. ما میخواستیم خودمان قضاوت نکنیم و اینکار را به مخاطب بسپاریم.
کاری که رضا کرده است وحشتناک بوده. چرا او را وحشتناک نشان ندادید؟
در متن به اندازه کافی وحشتناک است، اما در اجرا نخواستم او را خیلی عجیب و غریب نشان دهم. غیر از اینکه در نورپردازی و رنگ قرمز و افکتهای صوتی چیز دیگری وجود ندارد که بخواهیم به واسطه آن صحنه را ترسناک کنیم. من اصلا نمیخواستم به هیچ وجه قضاوت کنم شاید به همین دلیل به نظر میرسد رضا آنقدر که باید وحشتناک نیست. فضا باید وحشتناک باشد، نه عجیب و غریب و اگر وحشتناک نیست، من باید تغییراتی ایجاد میکردم.
با وجود تمام این مسائل فکر میکنید تهران جای خوبی برای زندگی است؟
پاسخ به این سوال خیلی نسبی است. نمیتوانم بگویم که تهران را دوست دارم یا ندارم. به هر حال یک سری مشکلات وجود دارد و در کنارش نکات مثبتی هم هست پس نمیتوانم به این سوال پاسخ دهم.
رویا تیموریان:
دلم به حال الناز میسوزد
چه ویژگیهایی در نقشتان را بیشتر دوست داشتید؟
مشابه شخصیت الناز را میتوانیم اطرافمان زیاد ببینیم. افرادی که شهری نیستند و با کارهایی مثل عوض کردن اسم و… میخواهند شهری شوند. پدر این زن خالکوب بوده و این زن هم تلاش میکند تاتو امروزی را یاد بگیرد و مدام میخواهد با دیدگاههای امروزی هماهنگ شود تا به درجات بالاتری برسد. این زن حامی فرزندش و قربانی آمدن به شهر است.
آیا دلتان به حال شخصیتی که بازی میکنید، نمیسوزد؟
بعضی وقتها خیلی دلم برایش میسوزد. رضا به زنان تجاوز نمیکرده، به دلیل مشکلاتی که داشته لباس قربانیها را پاره میکرده حالا شاید آن اتفاق هم میافتاده. در متن هم آمده که الناز مدتها با مردی رابطه نداشته و به این مرد علاقهمند شده است. این دو نفر پناه هم شدهاند. رضا به زنان تعرض میکرده.
فکر میکنید آثار هنری در بیان این معضلات در جامعه تا کجا میتوانند پیشروی کنند؟
من هیچ محدودیتی در کار هنری قائل نیستم و فکر میکنم هر هنرمندی میتواند حساسیتها و دغدغههایش را بیان کند، تئاتر یا فیلم بسازد و…
فکر میکنید این نمایش چه واکنشی را در مخاطبان بر میانگیزد؟
به این دلیل که در جامعه ایران و کل جهان مشکلات زیادی وجود دارد؛ کودکان کار، زنان بی سرپرست و آسیب دیده و… طبیعی است که بیان مشکلات اولویت است. این افراد در اجتماع آسیبپذیرترند و توجه بیشتری هم به چنین مسائلی میشود. فکر میکنم وقتی مردم این نمایش را ببینند با خودشان میگویند کاش بستر فرهنگی قویتر میشد، قوانین بهتری داشتیم تا کمتر شاهد چنین اتفاقاتی باشیم.
فرشته صدرعرفایی:
از خودمان شروع کنیم
در مورد ویژگیهای شخصیت خود در نمایش «پنج ثانیه برف» بگویید.
شخصیتی که بازی میکنم، مادری است سرپرست خانواده و صاحب یک دختر. زندگی را با رانندگی تاکسی میگذراند. طی یک سالی که مسافری را میبرده و میآورده، برایش حسی عاشقانه نسبت به آن مرد بوجود میآید. حال کشمکش درونی این زن با خودش است که چقدر حق دارد به نیازهایش و دلش گوش کند. این زن همسرش را سالهاست که بطرز هولناکی از دست داده است.
فکر میکنید این زن از گذشته خود و فعالیتهایی که داشته، ناراحت است؟
قضاوتی از اندیشه زن نسبت به گذشتهاش نداریم. او احساس میکند چیزی را از او گرفتهاند. میگوید من رویای بزرگی در سرم داشتم. او بعد از مرگ شوهرش فقط مادر بوده و مسئول دخترش بوده و بعد از سالها دوباره احساس عاشقی دارد. سالهای جوانی و طراوتش را پای دخترش گذاشته و هم پدر بوده و هم مادر. حالا حس میکند نیاز دارد به خودش هم توجه کند.
از دیدگاه نویسنده روایتها به شکلی است که تجاوز را به اشکال مختلف نشان میدهد. شما فکر میکنید این تجاوز در جامعه ما چگونه است؟
جذابیت متن در نگاه به ریشه این خشونت است. ببیند نطفه اولیه خشونت از کجاست؟ از یک عشق؟ از زیباترین احساسات که تبدیل به کریهترین میشود. موجود معصومی که تبدیل به هیولا میشود و ما مقصریم به عنوان جامعه، تربیت، فرهنگ غلط! اگر میخواهیم جامعه خشنی نداشته باشیم، اول باید از خودمان شروع کنیم. دیگران و خودمان را دوست داشته باشیم. خشونت تساعدی تکثیر میشود، عشق هم همینطور.
برف و تمشک در این نمایش را نماد چه چیزی میدانید؟
به تماشاچی اجازه بدهیم که خودش برداشتش را بکند. مثل یک تابلوی نقاشی که عناصری را به تصویر میکشد تا فضا و حسی را و البته برداشتی را منتقل کند.
آزاده صمدی:
حس میکردم گلوی تماشاگر را گرفتهایم
شخصیتی که در این نمایش بازی میکنید چه ویژگیهایی دارد و شما چه تغییراتی در آن دادید؟
اکرم را زنی سنتی که درواقع تناقضاتی هم با خودش دارد، میدانم. او بین متجدد بودن و سنتی بودن گیر کرده است. در حقیقت بستر فکری او خانوادهای سنتی است، اما فکر میکند در فرآیند نگه داشتن خانواده و فرزند باید ویژگیهایی داشته باشد تا جذابیتش را برای شوهر و فرزندانش از دست ندهد. ابتدا به نظر زنی سطحی و شیرین آمد که کمی خاله زنکی دارد و این ویژگی را به عنوان نمک و فلفل به کاراکتر اضافه کردم. از این زنهایی که مولودی میرود، سفره میاندازد و تفکرات این چنینی دارد، اما در عین حال بدش نمیآید موسیقی گوش کند، در خانه قر بدهد و…
پرداختن به موضوعی مثل تجاوز چه تاثیری در جامعه دارد؟
این نمایش حرفش این است که همه اتفاقهایی مثل تجاوز و آدمهایی که این کار را میکنند، معلول شرایطی هستند و قضاوتی نمیکند، ولی در عین حال وقتی از روح و روان آدمها محافظت نمیشود باعث ترویج خشونت در جامعه میشود. اعدام هم باعث ترویج خشونت میشود. باید به چنین مسائلی زیربنایی فکر کرد. اینکه چطور میتوان جلوی این میزان خشم را گرفت. اگر هرکسی سعی نکند خودش قانون را اجرا کند، وضعیت بهتر میشود. ما کشور پرجمعیتی هستیم و سخت است که همه چیز را نظارت کنیم، اما چنین اتفاقهایی مثل دومینو است. کسی که آسیب دیده میتواند به شخص دیگری آسیب بزند و این اتفاق همینطور تکرار شود و… به این ترتیب سلامت روانی جامعه کمتر و کمتر میشود.
واکنش مخاطبان از دیدن این رویدادهای خشن چگونه است؟
بعد از اجرا به شدت حالمان سنگین است، تصور کنید اگر این مسئله را بیشتر میکردیم حس میکردم گلوی تماشاگر را گرفتهایم و نفسش را حبس میکنیم. شنیدن یا خواندن این اتفاقات به هر حال آسان نیست و نمیتوان تصور کرد که این اتفاقات واقعا در کشور ما اتفاق میافتد.
سپیده صباغ:
دلم میخواست عباس را خفه کنم
تردید در شخصیتی که شما بازی میکنید بسیار بارز است. این تردید از کجا آمده؟
سارا دختر دانشجویی است که بین پنج زن قصه بیشتر حال و هوایش به فضای دانشجویی چند سال اخیر شباهت دارد و درگیریهایش شبیه درگیریهای جوانان دانشجوی امروزی است. او بین ماندن و رفتن تردید دارد. بلاتکلیف است و این بلاتکلیفی را امروز واقعا در بین جوانان جامعه میبینیم.
یکی از مهمترین مسائلی که در نمایش به آن اشاره میشود، بحث تجاوز است. سارا بعد از تجاوز زنده میماند. فکر میکنی زندگی او بعد از تجاوز چگونه است؟
بحثی در تمرین میکردیم که تجاوز یک اتفاق بومی نیست و مسئلهای جهان شمول است و در اروپا و آمریکا هم با این مشکل دست و پنجه نرم میکنند. ما خیلی سعی کردیم در مورد این قضیه قضاوت نکنیم. در صحنهای که عباس دیالوگهایش را میگوید، دلم میخواست او را خفه کنم، اما با این حال دلم نمیآمد که ببینم او را بالای چوبه دار میبرند، به خاطر اینکه او هم معلول یک تجاوز است. فکر میکنم اگر این اتفاق برای من میافتاد میتوانستم ببخشم؟ سخت است که قضاوت کنیم که زندگی این دختر بعد از تجاوز چه میشود. هضم حادثهای مثل تجاوز برای یک جوان امروزی هرچقدر هم که آزاد زندگی کند، واقعا سخت است. بعد از تجاوز اتفاقی که برای فرد میافتد شاید مرگ نباشد، اما اگر به من تجاوز شود فکر میکنم بمیرم، راحتترم تا اینکه یک عمری با تصویری زندگی کنم که به من تحمیل شده است.
سارا لاهوت:
این نمایش نوعی دردودل است
شخصیتی که شما روی صحنه بازی میکنید درباره مهاجرانی است که به ایران آمده اند؟
من نقش دختر افغانی را بازی میکنم که به خاطر مشکلاتی که در کشور خودش داشته به ایران آمده است. نامزدش در افغانستان است و او بین رفتن و ماندن دودل مانده است.
به نظر شما بیان مسئله تجاوز آیا تاثیر مثبتی بر جامعه دارد؟
شاید برای دخترهای زیادی اتفاق افتاده باشد و هیچ وقت نتوانند در مورد این مسئله به هر دلیلی صحبت کنند. فکر میکنم نمایشی با چنین موضوعی یک نوع درد و دل است و مشکلی مربوط به زنها را بیان میکند و تماشاگر میتواند با نمایش همراه شود. هر کدام از زنها دردها و فشارهایی دارند که شاید تجاوز یکی از سختترین مشکلات زنان باشد.
شماره۶۸۳
تهیه نسخه الکترونیک