گفتوگو با عوامل اجراخوانی «زمزمههای پشت در»
الهه حاجی زاده
با شیوع بیماری کرونا و ایجاد محدودیتها در جامعه یکی از اولین بخشهایی که تعطیل شد، سالنهای اجرای تئاتر بود. ولی تئاتر با توجه به ماهیت و ذات خود، باز هم در اشکال و فرمهای مختلف به حیات خود ادامه داده و میدهد. یکی از این فرمهای اجرایی که این روزها در فضای مجازی در حال اجراست، نوعی از نمایشنامهخوانی به نام اجراخوانی است. آنچه میخوانید، چکیدهای از گفتوگو با عوامل اجراخوانی «زمزمههای پشت در» است.
اول در مورد داستان نمایشنامه «زمزمههای پشت در» کمی توضیح دهید که مخاطبان با فضای کار بیشتر آشنا شوند.
من سالها در مجله چلچراغ با کمال افتخار کار کردم و این اولین بار است که این سوی خط ایستادهام و به سوالات شما پاسخ میدهم. قصه «زمزمههای پشت در» قصه تعدادی زن کاملا معمولی است که در چهار فصل روایت میشود. خاصیت این نمایش این است که تمام لوکیشنها جاهایی هستند که کاملا زنانه است و آقایان اجازه ورود به آن را ندارند؛ مطب دکتر زنان، سالن انتظار تتو- البته چون آرایشگاه را نمیتوانستیم کامل نشان دهیم، سالن تتو را انتخاب کردیم، فالگیر و غسالخانه زنان. تجربه زیستی من اینگونه است که مکانهای مختص به زنان برایم جذابیت ویژهای دارد. وقتی زنان در مجاورت با هم قرار میگیرند، درحالیکه اصلا یکدیگر را نمیشناسند و فقط در حد یک توقف کوتاه قرار است کنار هم باشند، خیلی زود شروع میکنند به باز کردن باب گفتوگو و گاهی وقتها در این گفتوگوهای کوتاه شاید به اندازه کوتاهی یک ایستگاه اتوبوس، آنها رازهایی از زندگیشان را به هم میگویند که شاید به هیچکس دیگر نگویند. این موقعیت برای من خیلی جذاب بوده و خودم هم بارها تجربهاش کردهام. مثلا در سالن آرایشگاه بودهام و یک خانمی بدون اینکه کمترین شناختی از هم داشته باشیم، یک راز خیلی بزرگ از زندگیاش را برایم گفته، درحالیکه کل دوره آشنایی من و آن خانم در حد همان چنددقیقهای بوده که روی صندلی آرایشگاه کنار هم نشستهایم! احتمالا زنان دیگر هم چنین تجربهای دارند. بنیان نمایشنامه «زمزمههای پشت در» همین است و زنان کنار هم قرار میگیرند و راوی نقطه عطفهای زندگیشان میشوند. البته در پایان میفهمیم این زنان به هم بیربط هم نبودهاند و گویی آنها از قصههای همدیگر عبور کردهاند.
شما سالهاست در زمینه نویسندگی فعال هستید. چرا تصمیم به کارگردانی گرفتید؟
من هم لیسانس و هم فوق لیسانس ادبیات نمایشی دارم. درسی که در دوره کارشناسی میخواندیم، اینگونه بود که دو سال اول هم کارگردانی، هم نویسندگی، هم بازیگری و هم طراحی صحنه میخواندیم و بعد از دو سال گرایشهای ما مجزا میشد. در دوره دانشگاه خیلی کارها کردیم. حالا برخی از آنها دانشجویی و در حد تمرینهای کلاس بود و برخی مواقع کار جدیتر میشد. من خیلی زود وارد کار تصویر شدم، یعنی از دوره دانشجویی شروع به کار کردم و به عنوان دستیار صحنه در تلویزیون و بعد به عنوان نویسنده در رادیو و بعد از آن نویسندگی در تلویزیون و سینما را پی گرفتم. بنابراین فرصت اینکه بخواهم علاقه اصلی خودم را که تئاتر است، ادامه دهم، پیدا نمیکردم و گریزهایی در چهار، پنج سال اخیر زدم، اما زیاد به نتیجه نرسید. دلیلش هم این بود که مدام کار پیش میآمد و ناچار بودم وسط تمرین، به سریالم برسم. بنابراین تصمیم به کارگردانی گرفتم. تصمیم اصلا جدیدی نبود و از خیلی قبلتر دلم میخواست این کار را شروع کنم و امیدوارم که بتوانم ادامه دهم.
سالهاست به عنوان نویسنده مجموعههای طنز کار میکنید. داستان «زمزمههای پشت در» هم رگههای طنز دارد، اما پایان داستان تلخ است. چرا؟
میگویند کمدی در واقع از انتهای تراژدی خلق میشود. وقتی تراژدی به سیاهی مطلق میرسد، یک قدم آن طرفتر آن کمدی است. مصداقش مراسم عزاست که میبینیم افراد در این مراسم نمیتوانند جلوی خندهشان را بگیرند و وقتی از مراسم خیلی غم انگیز فاصله میگیریم و از دور آن را نگاه میکنیم، لحظههای غمانگیزی را که رخ داده، به یاد میآوریم و تراژدی و کمدی را در کنار هم میبینیم. برای من کل زندگی این شکلی است و اگر به انتخاب خودم باشد، دوست دارم هرچه مینویسم، تلفیقی از حلاوت و تلخی باشد. این قصه هم رگههای طنز دارد. شاید بیشتر به دلیل علاقههای شخصی من در زندگی است و پایانش تلخ است. البته از نظر خودم تلخ نیست و در واقع پایانی غیرمنتظره دارد و در نگاه من زندگی کلا ماجرایی غیرمنتظره است.
شخصیتهای «زمزمههای پشت در» همه زنهایی هستند که ما میشناسیم. علت انتخابشان چیست؟
دوست دارم در مورد آدمهایی بنویسم که آنها را میشناسم و تجربهای که در زندگیام داشتم، از همجنسهای خودم شناخت بیشتری به من داده است. نمیگویم که صرفا دوست دارم در مورد زنان بنویسم. اصولا برای تفکیک جنسیتی ارزشی قائل نیستم و به نظرم آدم، آدم است و جنسیت موضوعی متفرقه است. اینکه چرا این زنها در نمایش آشنا هستند، به نظر به این دلیل است که آنقدر در روزمره آدمهای عادی قصههای شنیدنی وجود دارد، لازم نیست دست و پا بزنیم و از آسمان و هوا دنبال آنها بگردیم. هر آدمی هر روز زندگیاش یک قصه است و فقط کافی است که دلمان بخواهد به او گوش دهیم.
این نمایشنامه را فقط برای فضای مجازی و اینستاگرام نوشتید؟
من این نمایشنامه را برای خوانش نوشتهام و مربوط به این روزها نیست و فکر میکنم سال ۹۵ نگارشش را انجام دادهام. همان سالها یک بار به کارگردانی شایسته ایرانی با بازی سمیرا حسینی و شیما بخشنده اجرا شد و من هم در آن نمایش بازی میکردم. آن سال برای یک خیریه در حمایت از زنان بیسرپرست کار کردیم و بعد از آن هم یکی دو کارگردان دیگر با بازیگران دیگری کار را البته به صورت خوانش اجرا کردند. بنابراین این متن صرفا برای اینستاگرام نوشته نشده، ولی با توجه به اینکه تئاتر این روزها رسما تعطیل است و چراغ خیلی مهمی در کشور رو به خاموشی است، من تصمیم گرفتم از یک مدیای بسیار پرطرفدار مثل اینستاگرام استفاده کنم. به نظرم همه ما باید تلاش کنیم و در این مقطع که کرونا همه چیز را تحت تاثیر قرار داده، هر تلاشی که میتوانیم، انجام دهیم تا نور اندکی به چراغ نیمهجان تئاتر اضافه کنیم و تماشاچی تئاتری این هنر ناب را فراموش نکند.
شما تجربه حضور در تلویزیون، سینما و تئاتر را داشتهاید، چرا اینستاگرام را انتخاب کردید؟
دنیای رسانه خیلی تغییر کرده و ما چه دوست داشته باشیم، چه دوست نداشته باشیم، رسانه از شکل انحصاری خارج شده و به ابزار عام تبدیل شده است. یکی از اتفاقاتی که رسانه را تغییر داد، پلتفرم اینستاگرام است و واقعا فکر میکنم خیلی زود رسانههایی از جنس اینستاگرام آنقدر جا میافتد و آنقدر اعتبار پیدا میکند که خیلی از رسانههایی را که معتبر بودند، در نگاه ما از اعتبار میاندازد. به همین دلیل اینستاگرام را برای اجرایم انتخاب کردم. اینستاگرام دنیای بیمرزی نسبت به تئاتر، تلویزیون و سینماست و کاربر میتواند محصولش را برای تمام دنیا عرضه کند و مخاطبان از سراسر دنیا بدون اینکه نیاز باشد صاحب اثر و فرهنگ او را بشناسند، کالای فرهنگی عرضهشده را مشاهده میکنند. ضمنا خیلی از محدودیتها که ناشی از سلیقههای شخصی است و ما همیشه درگیرش هستیم، در شبکههایی مثل اینستاگرام وجود ندارد. بنابراین هنرمند میتواند اثرش را با کمترین سانسور به مخاطبش تقدیم کند. کلا خیلی به تغییرات آینده رسانه فکر میکنم و امیدوارم هرچه بیشتر انحصار رسانهای کمرنگ شود.
در کنار این نمایشنامهخوانی، مونولوگهایی هم در صفحه «ماتیک» وجود دارد. ماهیت و آینده این صفحه قرار است به کدام سمت برود؟
در واقع صفحه ماتیک یک مجله تصویری است. یعنی محتوای گوناگونی دارد و قرار است تنوع بیشتری هم در آینده داشته باشد و این تازه اول کار است. یکی از این بخشها نمایشنامهخوانی است و امیدواریم بهزودی با یک نمایشنامه دیگر و حتی شاید اجرای صحنهای بتوانیم کار بعدی را روی صحنه ببریم. مونولوگهایی که وجود دارد، در واقع دو بخش است؛ یک بخش قصههای روزمره است و تقریبا قصههایی زنانه هستند که من مینویسم و شیما بخشنده آن را اجرا میکند. بخش دیگر ماجرای طنز دنبالهدار من و مامانم است که سالهاست من آن را به شکل داستان دنبالهدار صوتی داشتهام و حالا به صورت تصویری آن را ادامه میدهم. اینکه این مجله به کدام سمت میرود، باید بگویم مجله «ماتیک» یک هدفی دارد و آن اینکه ما نمیخواهیم به آن معنی که امروز فمینیستها شناخته شدهاند، باشیم. هدف ما این است که راجع به دنیای زنانه بیشتر بگوییم. صرفا به این دلیل که معتقدیم بخش زیادی از مسائل بین زن و مرد در هر سطحی- دو عاشق، همکار، پدر و فرزند، دوست و…- بیشتر به دلیل عدم شناخت است. همین حالا بحث تجاوز سر زبانهاست و در همین بحث مردها بهخصوص به این پی بردهاند که ما درک و شناخت درستی از زنها نداریم و نمیفهمیم نه یعنی نه و این با ناز و نیاز فاصله دارد و وقتی دختری رابطهای را نمیخواهد، چگونه عمل میکند. این موضوعات نشان میدهد که ما در جزیرههای دور از هم زیست میکنیم و «ماتیک» میخواهد تا جایی که میتواند، کمک کند این جزیرهها به هم نزدیکتر شوند تا صرفا به عنوان دو جنس روبهروی هم، بلکه به عنوان دو انسان کنار هم آدمها بیشتر یکدیگر را بشناسند. حتی اگر نیازی باشد که ما شناخت دقیقتری از حقوق مرد ارائه دهیم، این کار را میکنیم. یعنی ما صرفا کنار زنان نایستادهایم، اما چون بههرحال ما محصول جامعه و فرهنگ مردسالاریم و بار هزارها سال را با خودمان حمل میکنیم، بار درک نشدن، پس رانده شدن، ترد و تحقیر شدن و… پس طبیعی است که زن نیاز بیشتری دارد که خودش را به جامعه مردانه معرفی کند. درباره محتوا هم تنوع زیاد داریم و موضوعات جدیدی هم بهزودی به صفحه اضافه میشود، ولی درنهایت میخواهیم با حال کمی سرگرمکنندگی، هنر، موسیقی و اجتماعی و… بتوانیم از جمیع احوالات در ارائه محتوا بهره ببریم. ما سر اسم پیدا کردن برای صفحه زمان زیادی گذاشتیم و حتی از چند دوست کپی رایتر سرشناس کمک گرفتیم و نشد! اسمی میخواستیم که هم به مدیای اینستاگرام بخورد، هم نوعی شوخطبعی درونش داشته باشد که به محتوای ما بخورد. «ماتیک» در بین هذیانهایی که به بچهها در گروه اعلام میکردم، قرار داشت که در کمال ناباوری همه روی آن به اتفاق نظر رسیدیم. در آن مقطع تیم بزرگتری نسبت به الان داشتیم. ماتیک به صورت ما-تیک است و از این ایهام معنای ماتیک به عنوان رژ لب و ما-تیک که معنای خودش را دارد، استفاده کردیم. انگار کل دنیای زنانه هم مداوم درگیر چنین ایهامی است. «ماتیک» در واقع از اینجا آمد و طراح لوگو ثنا حسینپور بود.
مخاطب اصلی این صفحه «ماتیک» کیست؟
در واقع مخاطب صفحه «ماتیک» به نوعی همه هستند. هر چند صفحه به نظر زنانه میآید، اما شاید مخاطبی که دوست داریم ما را دنبال کنند، مردان باشند. به این دلیل که قبلا هم گفتم، هدف این است که جهان زنانه را بیشتر معرفی کنیم. پس مخاطب ما همه هستند و محدودیت جنسی و سنی و… ندارد.
فکر میکنید این فضا میتواند جای خالی تئاتر را پر کند؟
طبیعتا نمیتواند جای تئاتر را پر کند. به این دلیل که تئاتر ذات زنده بودن و نفس به نفس بودن با تماشاچی دارد و حالوهوای اختصاصی خودش را دارد و با هیچ مدیای دیگری قابل قیاس نیست. قرار هم نیست این فضا جای تئاتر را پر کند. فقط شکل دیگری از اجراست و امروز که به دلیل همهگیری تئاترها تعطیل است، شاید این شکل دیگرِ اجرا که فرزند تئاتر است، بتواند جای مادرش را پر کند.
هدایت بازیگر برای این فضا با تئاتر متفاوت است؟ آیا به عنوان نویسنده شرایط راحتتری برای بیان مشکلات داشتید؟
بههرحال وقتی اجراخوانی باشد، کار سادهتر از اجرای صحنهای است. به این دلیل که کارگردان درگیر میزانسن نیست و فقط روی درآمدن بازیها تمرکز میکند. من خوشبختانه با بازیگران حرفهای و بهشدت همراه و همدلی کار کردم و همه دوستم بودند و نهتنها برای انجام این کار کمکم کردند، بلکه بسیار دلسوزی هم کردند. نویسنده وقتی کار میکند، صرفا خودش است و متنش، اما زمانی که در مقام کارگردان هم حضور دارد، تبدیل به ابزار اتصال بین متن روی کاغذ و بازیگری میشود که باید به او جانبخشی کند. من در کارهای دیگرم هم تجربه کرده بودم که در دورخوانیها حاضر میشدم و سعی میکردم به بازیگران کمک کنم تا زودتر به نقش برسند، ولی این تجربه تئاتر برایم شیرینتر و لذتبخش تر بود، چراکه بههرحال حاصلی که دیده میشود، به آنچه در ذهن من شکل گرفته بود، خیلی نزدیکتر بود.
به ایده بلیتفروشی در اجرای اینستاگرامی فکر کردهاید؟
بلیت فروختن در اینستاگرام آن هم در صفحه «ماتیک» خیلی بعید است. ایدهآل برای ما این است که بتوانیم برای اجراهای بعدی اسپانسر داشته باشیم، اما این را که مخاطب بخواهد برای دیدن کار ما بلیت بخرد، بعید میدانم و صفحه «ماتیک» به احتمال زیاد این کار را نخواهد کرد.
بازخورد تماشاگر چگونه بوده است؟
خداراشکر بازخوردها خیلی خوب بوده، گرچه صفحه ما خیلی نوپاست و تازه متولد شده و اصلا خیلی معرفی نشده است، اما واقعا از تعاملی که مخاطبان با ما داشتند، واقعا خوشحالیم و همینطور هم این ارتباط بیشتر میشود و افراد حتی به نمایشنامهخوانیها رجوع میکنند و آن را میبینند. نظرات مثبت زیادی دریافت کردیم و مخاطبان تشویقمان کردند دوباره اجرای دیگری را تقدیمشان کنیم.
صفحه اینستاگرامتان قرار است کاملا زنانه باشد؟
بله، تلاش میکنیم این صفحه فضای زنانه را بشناساند، بنابراین بیشتر از آرتیستها، متفکران و منتقدان زن صاحب اندیشه که میتوانند به هدف «ماتیک» کمک کنند، بهره ببرد. اما این به معنای ورود آقایان ممنوع نیست و تا همین الان هم بخش زیادی از کاری که ما کردیم، دوستان مذکری بودند که به ما کمک کردند و «ماتیک» را به پیش راندند.
همذاتپنداری از راه دور
برای این اجرا چقدر زمان گذاشتید و بازخورد مخاطب چه بوده است؟ نوع ارتباط با مخاطب چگونه است؟ آیا نظرات را میخوانید و پاسخ میدهید؟
مائده طهماسبی: فکر میکنم زمستان همدیگر را دیدیم و دو جلسه تمرین داشتیم و یک روز کامل کار را ضبط کردیم.
سمیرا حسینی: زمانی که برای تمرین در نظر گرفتیم، حدودا یک ماه بود و چند جلسه تمرین داشتیم و چون قبلا این کار را یک بار نمایشنامهخوانی کرده بودیم، نسبت به نقشها نیمچه آگاهی داشتم. اینبار نقش متفاوتی نسبت به اجرای نمایشنامهخوانی برعهده داشتم. کسانی که نظر دادند و در دایرکت پیغام دادند، عمدتا نگاه مثبتی داشتند و برایشان جالب بود و پرداختن به مسائل زنان برای مخاطب جذابیت داشت. من بازخورد خوبی از این کار دریافت کردم.
رامین ناصرنصیر: با توجه به اینکه شخصیتهای نمایشی را برعهده نداشتم و در واقع توضیح صحنهها را میخواندم، کار خیلی به تمرینات زیاد نیاز نداشت که بخواهم شخصیتها را خلق کنم. من در یکی از جلسات نهایی تمرین که دوستان بازیگر برای اجرا آماده میشدند، حضور داشتم و بیشتر برای اینکه با هم هماهنگ شویم و از اتصال صحنهها با هم مطلع شوم و اینکه توضیحات صحنه چیست و در کدام قسمتهاست، در تمرین حاضر شدم و درنهایت سر ضبط هم کنار گروه بودم. در پاسخ به قسمت دیگری از سوالتان باید بگویم من خیلی اهل فضای مجازی نیستم. بهخصوص این روزها که در چند پروژه کار میکنم، کمتر از قبل هم سراغ فضای مجازی میروم. درنتیجه زیاد در جریان بازخوردها نیستم. اما گمان میکنم نمایش «زمزمههای پشت در» از جمله نمایشهایی هست که به دلیل جنسی که دارد، میتواند با مخاطب ارتباط خوبی برقرار کند و حدس میزنم مورد توجه کسانی که کار را دیدهاند، قرار گرفته باشد. نمیدانم بستری که برای پخشش در نظر گرفته شد، در معرض دید افرادی که باید قرار گرفته است یا نه، اما مطمئنم تعدادی که نمایش را دیدهاند، با آن ارتباط برقرار کردهاند. به این جهت که هم نمایش خیلی خوب نوشته شده، هم اجرای بسیار گرمی داشت.
شیما بخشنده: در واقع ما این کار را سال ۹۴ یک بار به صورت نمایشنامهخوانی اجرا کرده بودیم. بنابراین من درباره نمایشنامه ذهنیتی داشتم. در اجرای مجددی که قرار شد برای فضای مجازی داشته باشیم، نقشها جابهجا شد، یعنی به جز نقشم در پرده دوم که همین نقش را در اجرای قبلی هم ایفا کرده بودم، در پردههای دیگر نقشهایم تغییر کرد. در عین حال که تغییرات ایجاد شده بود، یک فضای کلی از نمایشنامه داشتم و نیاز به تمرین جدی و زیادی نبود.
شما هم تجربه بازی در تئاتر هم تلویزیون و هم سینما را دارید. بازی برای یک مدیای جدید چه احساسی دارد؟
مائده طهماسبی: من در فضای مجازی کار را دیدم، اما زیاد نظرات را نخواندم. راستش برای آرامش روحم خیلی در فضای مجازی گردش نمیکنم. نه اینکه اصلا نباشم، اما کندوکاو نمیکنم.
رامین ناصرنصیر: برای من مثل همه بازیگران اینکه کارمان در چه مدیایی قرار است عرضه شود، مسئله فرعی است و شاید برای همه ما بازیگران بیشتر مهم است که کلیت اثری که میخواهیم در آن بازی کنیم، چقدر جذابیت دارد و نقش بهخصوصی که به ما محول شده، چقدر جای کار دارد و این امکان را به من به عنوان بازیگر میدهد که بتوانم به نقشها دسترسی پیدا کنم و در واقع با کار روی این نقش بتوانم چیز جدیدی را از خودم بیرون بکشم. در واقع تکرار نقشهایی که پیش از این بازی کردم، نباشد. به این دلیل که خیلی وقتها پیشنهادها شبیه نقشهای قبلی است که بازی کردهایم. بنابراین خیلی از کارگردانان سعی میکنند از کسی که قبلا در نقشی خوب بوده و همان قالب قبلی استفاده کنند که بازیگر در آن خوب دیده شده است. برای همین این معیارها برای بازیگر مهمتر از مدیا است. طبیعتا مدیوم تئاتر و صحنه به این دلیل که ارتباط رودررو برای بازیگر شکل میگیرد، فکر میکنم برای هر بازیگری از این جهت جالب است. تلویزیون از این جهت که برخی مخاطبان در گوشه و کنار دنیا دسترسی به مدیاهایی را ندارند و تلویزیون در دسترسترین رسانه آنهاست و از این منظر برای بازیگر تلویزیون جذابیت دارد. سینما هم که ابعاد هنری و زیباییشناسی دارد و مدیاهای جدید هم به دلیل گستردگی زیاد جذاب هستند. هر چند تازه داریم تجربهاش میکنیم و شاید همه ابعادش را به درستی نشناسیم. البته همین نکته هم ممکن است این مدیاهای تازه را جذاب کند، چراکه یک جور کشف کردن درونش وجود دارد.
سمیرا حسینی: روند کاری تغییر خاصی نمیکند و همانطور که قبلا تمرین میکردیم و یک کار برای ضبط یا اجرای تئاتر آماده میشد، این بار هم به همان صورت عمل کردیم، اما تفاوتی که داشت، این بود که بیواسطه با مخاطب در ارتباطیم و اینکه یک مقداری دستمان بازتر بود، چه از نظر بازی چه از نظر متن و… در واقع نگران خیلی از مواردی که در تلویزیون و تئاتر و… ذهنمان را درگیر میکند، نبودیم.
شیما بخشنده: ما در پلتفرمی کارمان را اجرا میکنیم به اسم اینستاگرام. آدمهای زیادی در طول روز به این پلتفرم مراجعه میکنند و شاید به نوعی مدیاهای دیگر هم تحت تاثیر این مدیا هستند. این مسئله کار را کمی سخت میکند، چراکه باید به این فکر کرد چه چیزی تولید کنیم که در موج بقیه قرار نگیریم و کار جدیدی کرده باشیم و حرفی بزنی که اقشار مختلف از کار خوششان بیاید. یعنی هم مخاطب فرهیخته هم مخاطب عامتر کار را دوست داشته باشند و حرفی بزنیم که درد مشترک همه باشد و بتوانند با آن همذاتپنداری کنند و برای همه ملموس باشد. این کاری است که نیاز به فکر دارد و باید برای آن وقت گذاشت.
به نظر شما در زمان کرونا حتی در صورت امکان اجرا ارتباط با مخاطب چه تغییری میکند؟ مخاطبی که چهره او به خاطر ماسک بهخوبی دیده نمیشود!
مائده طهماسبی: شاید اگر از نسلی بپرسید که تئاتر چگونه است، نتواند پاسخ بدهد، به این دلیل که احتمالا همه چیز در آینده مجاز خواهد شد. اما برای ما که در تئاتر زندگی کردیم و روی صحنه تئاتر بودیم و خواهیم بود، اگر کرونا تمام شود، دنیای مجازی واقعا دنیای مجازی است. از یک طرف امروز فکر میکنیم این فضا خوب است و حالا که نمیتوانیم در تئاتر روی صحنه برویم، این مدیومها به افراد بیشتر معرفی میشود. اما من آماری ندارم که ببینم چقدر این نوع تئاتر مجازی موفق است. اصلا آیا این اجراها تئاتر است یا نه و خبر دارم که همکاران جلوی دوربین مینشینند، حرف میزنند و آن را با دیگران به اشتراک میگذارند. واقعا نمیدانم بازخوردها چیست و چقدر موثر است؟! نمیدانم خبر دارید یا نه، اما نیما دهقانی سایتی درست کرده به نام «هامون» و برای اهالی خارج از کشور سعی کرده نمایشهایی را که اینجا اجرا شدند و کیفیت ضبط خوبی داشتند، نشان دهد. این اتفاق خوبی است. او از خیلی از تئاتریها خواهش کرده ضبطهای خوبی را که از تئاترهایمان داریم، برایش بفرستیم و برای آن بلیتفروشی هم دارد. ایرانیهای خارج از کشور میتوانند مطلع شوند که در تئاتر ایران چه خبر است. در ایران شاید یک گروهی هستند که دلشان برای تئاتر تنگ شده و چه کسی روی صحنه است. ما امکانات کمی اینجا داریم و شاید سخت باشد که آنلاین اجرا کنیم. ما اطلاعات کمی داریم و نمیدانیم برخوردها چگونه خواهد بود.
رامین ناصرنصیر: در همین دوران کرونا اجراهای کمی صورت گرفت و من هم تجربه داشتم که اسفند ۹۹ اجرایی در سالن اصلی تئاترشهر داشته باشم و بعد از یک سال تعطیلی این مرکز نمایشی فعالیتش را با نمایش «گرگاسها» از سر گرفت. این تجربه برای ما خاص بود، چراکه با مخاطبی طرف بودیم که خیلی از آنها عاشق تئاتر بودند و بعد از یک سال دوری از تئاتر به دیدن نمایش آمده بودند و برایشان جالب بود که پس از یک سال دوباره تئاتر میدیدند
و شاید کیفیت اجرا چندان مهم نبود و بیشتر زنده دیدن تئاتر برایشان مهم بود و دلتنگی و… را در تماشاگران میدیدم که با حس خاصی به دیدن نمایش آمده بودند. هرچند این کار ریسک داشت و برخی تماشاگران که شیفتگی کمتری نسبت به تئاتر داشتند، به دیدن نمایش نیامدند و آنهایی هم که آمدند، شاید با ترس و دلهره آمده بودند. ولی هیجان و عشق به تئاتر و ارتباط تنگاتگ و نفس به نفس تماشاگر و بازیگر تئاتر بیش از پیش خودش را نشان میداد.
سمیرا حسینی: در زمان کرونا که هیچ اجرایی را ندیدم و در هیچ کاری که اجرای عموم داشته باشد، بازی نکردم. دوستانی هم که اجرا داشتند، میدانم با مشکل مواجه بودند و تماشاگر زیادی نداشتند. همه حس اجرا و صحنه به این است که یک نمایش مخاطب داشته باشد. وقتی مخاطبی نباشد، یا خیلی کم باشد، بازیگر ارضا نمیشود. چون من در مدیوم تلویزیون و سینما هم کار کردهام، به نظر خیلی تفاوتی ندارد که چهره تماشاگر را نبینیم. در تئاتر هم وقتی روی صحنه هستیم، در لحظه انرژی مخاطب را میگیریم و تبادلی صورت میگیرد. این نکته هم برای بازیگر جالب است، هم برای مخاطب. در کارهای نمایشی که ضبط میشود، ارتباط مستقیمی وجود ندارد، برای همین ما در این نوع کارها همه انرژیای که میگیریم، از بازیگران مقابل است. این تبادل انرژی صرفا بین بازیگران رخ میدهد و مخاطبان کمی که در پشت صحنه هستند، مثل فیلمبردار، صدابردار و… آنها هم به عنوان مخاطب میتوانند گاهی تبادل انرژی با بازیگر داشته باشند.
فکر میکنید شرایط بازیگری در یک مدیا که مخاطبهای متفاوتی دارد، چگونه است؟
رامین ناصرنصیر: به نظرم شاید شکل اغراقشدهتری از کارهای نمایشی در تلویزیون باشد. به این دلیل که در تلویزیون با انواع مخاطب در سنین مختلف، تحصیلات متفاوت، دیدگاهها، جغرافیاها و طبقات اجتماعی گوناگون روبهرو باشیم. در مدیاهای دیگر هم به نظرم همین شرایط وجود دارد، منتها به شکل تشدیدشدهتری. به این دلیل که مخاطبان باز هم خیلی متنوعتر از هر گوشه جهان هستند و کسی که به موضوع یا زبان اجرا تسلط دارد، شاید بیننده کار در اینستاگرام شود. اینکه بازیگری چه تفاوتی دارد، باید بگویم گمان نمیکنم در اصل کار تفاوتی وجود داشته باشد. شاید تفاوتها بیشتر در اثری که برای اجرا انتخاب میشود و نحوه اجرا و… حس شود و به نظر در بازیگری چندان تفاوتی ایجاد نمیکند.
سمیرا حسینی: در اصل ماجرا تغییری ایجاد نمیشود، چراکه درنهایت هر کاری مخاطب خاص خودش را پیدا میکند. من به این فکر نمیکنم که همه سلایق و مخاطبها را جذب کار کنیم و این طبیعی است که هر کاری بالاخره مخاطب خودش را پیدا میکند. مهم این است که بتوانیم مخاطبی را که مربوط به کار ماست و با اجرا و فیلم ارتباط دارد، پیدا کنیم. وقتی در مدیای بزرگی مثل اینستاگرام کار پخش میشود، قاعدتا خیلی از آدمها میبینند و مخاطب بیشتری میتواند پیدا کند نسبت به وقتی که در تلویزیون و… یک اثر پخش شود.
تئاتر یک هنر است که با تغییر شرایط در سالهای مختلف تغییر کرده است. فکر میکنید کرونا و این شرایط چه تغییری در تئاتر ایجاد میکند؟
سمیرا حسینی: به نظرم تا همین حالا هم کرونا خیلی تغییرات زیادی را در تئاتر ایجاد کرده است. در خیلی از کشورها اجراهایی است که در فضای باز انجام میشوند. مثلا فیلمی خارجی دیدم که اجرای خلاقانهای پشت ویترین یک مغازه انجام میشد و مخاطبان از پشت شیشه تماشا میکردند. تغییرات زیادی ایجاد شده و در کشورهای دیگر برای این تغییر شکل حمایت صورت گرفته است. متاسفانه از آنجایی که در کشور ما همه چیز خیلی دیر به سرانجام میرسد، کسی به داد تئاتر نرسید، مثل همه چیزهای دیگر. به نظر من جا دارد که آثار تئاتری همچنان اجرا شود و در مدیاهای مختلف پخش شود و در vodها نمایش داده شود. همزمان با این نمایش، من مشغول یک تله تئاتری بودم که قرار است در Vodها پخش شود. فکر میکنم بچههای تئاتر میتوانند جذب این کارها شوند. فقط باید بتوانیم سرمایهگذارها را جذب کنیم تا در این بخش هم سرمایه بیاورند. قاعدتا این آثار مخاطب خود را دارد. همانهایی که این سالها در سالنهای تئاتر صندلیها را پر میکردند، اگر چنین آثاری ساخته شود، حتما آن را دنبال میکنند و حتما سودی برای سرمایهگذار خواهد داشت.
رامین ناصرنصیر: شاید این تغییر وابسته به تغییری است که کرونا در جهان ایجاد میکند. به خاطر اینکه تا همینجا هم معلوم شده و بیشتر از این هم معلوم میشود که جهان بعد از همهگیری کرونا با جهان قبل تفاوتهایی در ابعاد گوناگون خواهد داشت. شاید این تفاوت در نوع ارتباط انسانها با هم بیشتر حس شود. بنابراین تغییر در جهان رخ میدهد و طبیعتا این تغییر در همه شئون زندگی ما خودش را نشان خواهد داد، از جمله در تئاتر! این تغییری که ممکن است در تئاتر رخ دهد، در واقع همهگیری کووید در جهان ایجاد کرده است.
مائده طهماسبی: من که حدود ۲۰ سال و اندی است به ایران آمدهام و تئاتر ایران را رصد میکنم، میبینم که هر ۱۴ سال فرم تغییر کرده و پیشرفت تئاتر ایران خیلی سریع بوده است. نسل جدید ما که گردش در فضای مجازی و اینترنت را بلد هستند و دسترسی بیشتری به اطلاعات خارج از کشور داشته است، زودتر تغییر کرده و تحت تاثیر قرار گفته است. این تحت تاثیر قرار گرفتن فرم و محتوایی به نسل جوان داده که چیز دیگری را اجرا کند. شما نمایشهایی را که حدود ۲۰ سال پیش در تئاتر شهر اجرا میشد، مثلا با اجراهایی که محمد یعقوبی یک دهه بعد اجرا کرد یا رحمانیان روی صحنه آورد، مقایسه کنید یا بچههایی که بعدتر به صورت آوانگارد عالی کار میکردند، مثل اشکان خیلنژاد، محمد مساوات و… با این قیاس متوجه تغییرات عمیق میشوید. ما نسلی داریم که جلو آمد و کارهای جذاب، متفاوت و عالی ارائه داد. آدمهایی که غر میزنند و میگویند ما در تئاتر ایران هیچی نداریم، به نظر من حافظه ندارند و تئاتر هم نمیبینند. ما در ایران دچار سانسور شدید هستیم و این سانسور را همیشه داشتهایم و همیشه اعصابمان خرد شده، اما با وجود این سانسورها همچنان خوب کار میکنیم و جلو میرویم و در واقع وا ندادیم و نگفتیم چون سانسور است، ما دیگر کار نمیکنیم! یک عده گفتند ما دیگر تئاتر یا سینما کار نمیکنیم، اما عدهای دیگر گفتند ما باید کار کنیم و جلو برویم. این حرکت تودهنی به سانسورچیهای دهه پیش زد. اما بعدا این سانسورچیها دیگر وجود ندارند و نسل دیگری از سانسورچیها روی کار آمدهاند و جذب کار شدهاند و ادعاهایی هم برای خودشان دارند. چند وقت پیش یکی از بازیگران تئاتری که از ایران مهاجرت کرده است، با من از کانادا تماس گرفت و گفت میخواهند اجرای تئاتری را از طریق زوم داشته باشند و میخواستند من نقشی بخوانم. این خیلی عالی بود که بازیگران یک نمایش یکی در ایران بود، یکی در کانادا، دوتا در آمریکا و دوتا در اروپا و این اتفاق تنها در دنیای مجازی ممکن است رخ دهد! این برای من جذاب بود، اما قبول نکردم، به این دلیل که نقش بهدردبخور نبود.
شیما بخشنده: عدهای از اهالی تئاتر واقعا با این شغل زندگیشان را میگذراندند و طبیعتا آنها در این شرایط از نظر مالی، روحی و… آسیب دیدهاند. امیدوارم تئاتر بهزودی برگردد و وقتی برمیگردد، این تعداد افرادی که به لحاظ روحی به خاطر تعطیلی تئاترها آسیب دیدند، بتوانند کار کنند. با این شرایط اقتصادی و تعطیلی طولانیمدت تئاتر امیدوارم مردم تئاتر دیدن را فراموش نکرده باشند و با این شرایط اقتصادی بتوانند این کالای فرهنگی را در سبد خانوارشان قرار دهند. این موضوعات همه آسیبهایی است که تئاتر در اثر کرونا به خود دید و افراد زیادی هستند که کار، زندگی و روحیهشان تئاتر بوده و واقعا همه چیز را از دست دادهاند. امیدوارم شرایط عادی شود و این افراد بتوانند حداقل از لحاظ روحی آسیب روحی خود را ترمیم کنند.
خوب بود .