تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۳/۱۶ - ۰۹:۱۳ | کد خبر : 247

لکنت صفحه کلید و باقی قضایا

وزن‌کشی نماینده‌های قدیم و جدید مجلس! امروز مجلس نو میاد به بازار و مجلس کهنه می‌شه دل‌آزار. امروز به‌صورت اتوبوسی نماینده‌های جدید به مجلس می‌رن. البته منظور اون اتوبوسی نیست که آقای روحانی توی مناظره‌های سال ۹۲ گفت. این اتوبوسی همون ماجرای «تکرار می‌کنم» و لیست امید و لیست بی‌امیده! حمید رسایی و کوچک‌زاده و […]

وزن‌کشی نماینده‌های قدیم و جدید مجلس!
امروز مجلس نو میاد به بازار و مجلس کهنه می‌شه دل‌آزار. امروز به‌صورت اتوبوسی نماینده‌های جدید به مجلس می‌رن. البته منظور اون اتوبوسی نیست که آقای روحانی توی مناظره‌های سال ۹۲ گفت. این اتوبوسی همون ماجرای «تکرار می‌کنم» و لیست امید و لیست بی‌امیده!
حمید رسایی و کوچک‌زاده و بقیه البته گفته‌ان: «ما اتوبوسی مجلس رو ترک نمی‌کنیم. ماشین هست دم در!» با این اوصاف این هفته ترافیک سنگین‌تر و هوا هم آلوده‌تر می‌شه.
هم‌زمان با تغییر مجلس چند موقعیت شغلی جدید هم درست شده.
قراره یکی از هم‌وطنان عزیز که توی پیاده‌روها ترازو برای وزن‌کشی می‌گذاره، نماینده‌های جدید رو وقتی که به مجلس وارد می‌شن و نماینده‌هایی که خارج می‌شن رو وزن کنه.
البته بعضی از نماینده‌ها اعتراض کرده‌ان و گفته‌ان: وزن جزو حریم خصوصیه و کسی نباید بدونه.
اما مسئولان وزارت بهداشت گفته‌ان: وزن‌کشی برای سلامتی خود نماینده‌هاست.
معمولا نماینده‌هایی که وارد می‌شن، وزنشون متناسبه. چون به‌تازگی هم از توی تبلیغات در اومده‌ان و جنب‌وجوششون زیاد بوده، هم این‌که برای رأی‌آوردن هیکل رو فرم رأیش بهتره.
با این حال نتایج عجیب و غریب هم کم نداریم. مثلا حمید رسایی نسبت به چهار سال پیش تنومندتر شده، اما ترازو از ارائه وزنش امتناع کرده و گفته: «کاربر گرامی! این مورد نیاز به ترازو نداره. یه نگاه بکنی، معلوم می‌شه!»
گویا ترازو هم هوشمنده و خیلی هم به رعایت نوبت حساسه. وقتی به کوچک‌زاده رسیده، پیام داده که شما برو ته صف.
کوچک‌زاده توضیح داده که من قبلا رفته‌ام جای دیگه خودم رو وزن کرده‌ام. این‌جا برای وزن کردن نیامده‌ام!
با این‌که وزن نماینده‌هایی که از مجلس خارج می‌شن، زیادتر از نماینده‌هاییه که می‌رن توی مجلس، اما کارشناس‌های چپول می‌گن: «وزن مجلس جدید بیشتره.»
آقای ترازویی امروز کار و کاسبی پررونقی داره. ۲۱۷ نماینده باید از روی ترازو رد بشن برن بیرون، ۲۱۷ نماینده جدید هم برن روی ترازو.
کاش وزن نماینده‌ها رو همون اول و آخر دوره اعلام کنن که بتونیم روی اضافه وزن نماینده‌ها کار علمی کنیم.

چسبوندن به دیوار تلگرامی
این روزها هرچی شد، یقه این و اون رو نگیرین که مقصره. این روزها هر چی بشه «تلگرام» مقصره.
دقیقا مثل خود ما که توی بچگی هرچی می‌شد «مقصر» بودیم.
توی خونه اگه گلدونی و شیشه‌ای و ظرفی می‌شکست، تقصیر ما بود. مثلا ما با آقای پدر حرف می‌زدیم که با چکش می‌زد روی دستش. آقای پدر ما رو تشر می‌زد و می‌گفت: «از بس حرف می‌زنی.»
یا اگه ظرفی از دست مامان می‌افتاد و می‌شکست، باز مقصر ما بودیم. چون زیاد حرف می‌زدیم.
اگه پسر آقای همسایه که از بدو خلقت یه نمره دو رقمی نیاورده هم تجدید می‌شد، مقصر ما بودیم. می‌گفتن: «از بس که صداش می‌کردی برای بازی، از درس خودن انداختیش.»

این روزها با تلگرام طفلک احساس هم‌ذات‌پنداری می‌کنم.
مثلا تا پیش از تلگرام اصلا اختلاس وجود نداشت. قبل از تلگرام کسی نمی‌گفت دکل نفتی دزدیده شد؟
بنابراین هر اتفاقی افتاد، دیوار کوتاه تلگرام در خدمت شماست! این دیوار کوتاه هم چیزی شبیه به دیوار مهربانیه. می‌شه خیلی چیزها رو دوست نداری بهش بچسبونی!

جشنواره کن با مدیریت جدید!
با همین فرمون اگه پیش بریم، دو سه سال دیگه ما هم به جای بلیت جشنواره فیلم فجر باید بلیت جشنواره فیلم کن رو بخریم.
اول پای یکی دو کارگردان به کن باز شد. بعد پای بازیگرها هم باز شد. حالا داور و عوامل و آشپز پروژه و تدارکات و کلاکت‌زن و همه می‌رن به کن و اون‌جا جایزه هم می‌گیرن. مثلا همین امسال ما نخل طلای کلاکت‌زن و آشپز برتر کن رو هم گرفتم.
پس توی مرحله بعد ما تماشاچی‌ها هم سر از کن درمیاریم و رتبه برترین تماشاچی رو به دست میاریم.

ما چه چیزی نداریم که کن داره؟ توی جشنواره کن همین امسال به‌جز اصغر فرهادی و شهاب حسینی و ترانه علیدوستی و عوامل فیلم «فروشنده» فرنوش صمدی و علی عسگری هم در بخش فیلم کوتاه حضور داشتن. کتایون شهابی از ایران هم در هیئت داوران بود.
درواقع همون جشنواره فیلم فجر خودمون بوده. ولی اسمش رو گذاشته بودن کن. مثل زغفرون ایرانی که می‌ره ترکیه و با بسته‌بندی شیک می‌فرستن این‌ور و اون‌ور.
حالا ما که خودمون این همه شهاب و اصغر و کتایون و ترانه داریم،‌ کن و سولقون هم که داریم، اگه یه جشنواره راه بندازیم یا جشنواره فجر رو ببرم به کن، همه‌مون از دم جایزه می‌گیریم. وقتی جایزه گرفتن دو نفر توی کن این‌قدر ما رو کیفور کرد، جایزه گرفتن تعداد بیشتر، خیلی هم بهتره.
به قول شاعر: گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟!
وقتی جشنواره این‌جا توی کن خودمون باشه، اختیار لباس شرکت‌کننده‌ها و فرش قرمز و پایین کشیدن فیلم از پرده و بقیه چیزها هم دست خودمونه و یه جوری مدیریت می‌کنیم که مراسم قابل پخش از تلویزیون هم باشه. هر چند با کادرهای باز و از راه دور و با نشان دادن گل و بوته و درخت!

عملیات پرکردن جای سلحشور
ما آخر نفهمیدیم اگه جای خالی بزرگان احساس بشه، خوبه یا بده؟ ما وقتی می‌گیم جای خالی این بزرگ احساس می‌شه با پشت دست تهدید می‌شیم که یعنی «ببر دهنتو! یعنی ما بزرگان دیگری نداریم که جای خالی ایشون احساس می‌شه؟ خجالت نمی‌کشی؟ بی‌حیا!»
وقتی هم که می‌گیم «جای خالی ایشون اصلا و ابدا احساس نمی‌شه»، باز هم با پشت دست تهدید می‌شیم که «ببند زبونت رو! یعنی این‌قدر وجودش بی‌ارزش بوده که بود و نبودش احساس نمی‌شه؟! اینه قدرشناسی؟»
پس من تصمیم گرفتم که نظرم هر چی بود، بگم. چون به‌هرحال تهدیدهای پشت‌دستی قرار نیست که کنار گذاشته بشه.
مثلا من وقتی گفتم «جای خالی سلحشور واقعا احساس می‌شه»، چند نفر نشونی خونه ما رو گرفتن که به نشانه اعتراض از دیوار خونه ما بیان بالا.
هر چی گفتم «کلید می‌دم خدمتتون»، گفتن این سوسول‌بازی کلید ملید واسه خودتون خوبه.
برای این‌که کوتاه بیان، گفتم: «ولی حالا که خوب فکر می‌کنم، می‌بینم اصلا جاش خالی نیست.»
باز هم دوستان نشونی گرفتن برای دیوارنوردی!
اما واقعیت همینه که اگه بزرگی مثل فرج‌الله سلحشور درگذشتانده می‌شه (احتمالا با طرح‌های تروریستی) اما کسایی مثل بهروز افخمی تلاش می‌کنن که جای آن عزیز ازدست‌رفته رو پر کنن.
بهروز افخمی با روزنامه وطن امروز گفت‌وگو کرده و گفته: «جشنواره کن جای دگرباشان فیلم‌سازی است. شما می‌توانید مطمئن باشید اگر فیلمی درباره هم‌جنس‌بازی بسازید، بالاخره در یکی از این جشنواره‌های اروپایی جایزه می‌گیرد.»
با این اوصاف ما دیگه حتی جرئت نمی‌کنیم از نزدیکی همین «کن» و «سولقون» خودمون هم رد بشیم.
آقای افخمی جان! حالا که این‌قدر سلحشورانه از کن می‌گی، یه بلانسبت هم بگو که ما دلمون به کن خودمون خوش بمونه لااقل!

سمت بهارستان، بضاعتت توپه
بعد از استقلال‌طلبی نیشابور، مشهد و اصفهان، کیهان کلهر تونست توی تهران کنسرت بگذاره؛ بدون این‌که لرزشی در جایی به‌وجود بیاد. کسی یا چیزی بلرزه، یا چیزی به خطر بیفته.
نافرم بود که پایتخت هم از این حرف‌های استقلال‌خواهانه بزنه. ناسلامتی پایتخت و مرکزه. خوشبختانه بضاعت وزیر فرهنگ و ارشاد توی تهران بیشتر از نیشابوره.
بعد از این‌که کنسرت کیهان کلهر توی نیشابور کله شد، آقای وزیر گفته بود: «در حد بضاعتم رایزنی و مکاتبه کرده‌ام که کنسرت برگزار شود.»
ولی بضاعت آقای وزیر توی نیشابور زیاد نبود. ولی تا دلتون بخواد بضاعت ایشون توی تهران زیاده. یعنی هر چی به سمت بهارستان و وزارت‌خونه و اتاق آقای وزیر برید، بضاعت ایشون هم پررنگ‌تر می‌شه.
از قدیم هم همین بوده. بضاعت ما توی محله خودمون خیلی بیشتر بود تا محله دیگران. معمولا توی محله خودمون شیر می‌شدیم و توی محله دیگران موش!
بنابراین از همه هنرمندان گرامی درخواست می‌کنیم برنامه‌هاشون رو در حوزه بضاعت آقای وزیر برگزار کنن. نه در نیشابور و اصفهان و مشهد!

کلید شکوندن هنر نمی‌باشد!
همایش «دکتر سلام» که توی تهران برگزار شد، مونده بودم دقیقا منظور کدوم دکتره؟ چیزی که زیاد داریم دکتر.
حتی ممکنه منظور خود آقای قالیباف برگزارکننده جشن باشه. اگه این‌جور باشه، مثل سلام‌های تکراری می‌شه که بعضی‌ها می‌کنن و جماعت رو کلافه می‌کنن. مثل کسایی که ۱۰ بار سلام می‌کنن تا همه خوششون بیاد و بگن چه بچه باادبی. ولی معمولا جماعت کلافه می‌شن و می‌گن: «واه واه که چقدر سلام می‌کنه. چقدر می‌ره و میاد.»
دکتر قالیباف گویا این‌بار قصد قفل و کلید کرده و قراره بیاد قفل رو باز کنه. ایشون توی همین تهران کلیدی رو توی قفل‌هایی چرخونده که ما چشم‌ون ترس کرده. مثلا یه روز ایشون گفت چرا با دستفروش‌ها این‌جوری تا می‌کنین؟
دوستای آقای قالیباف که مشغول دستفروش‌صاف‌کنی بودن، احساس کردن که باید کلید رو بیشتر بچرخونن. چنان چرخوندن که نه قفلی بماند و نه کلیدی! کلید توی قفل شکست.
توی موضوعات دیگه هم کلیدها رو توی قفل شکستن. مجبور شدن با استفاده از گازانبر قفل رو بشکونن.
دکتر روحانی هم یکی دو تا کلید که دستش نیست. چند تا دسته‌کلید به دست داره که یکی‌یکی این کلیدها رو امتحان می‌کنه. عجالتا اگه این آقای دکتر دست بجنبونه و کلید مورد نظرش رو از بین دسته‌کلیدهاش بیرون بکشه، کار به اون یکی آقای دکتر نمی‌رسه که کلید و قفل رو با هم ناکار کنه.

صفحه کلیدی که لکنت گرفته است
با بعضی از دوست‌هام که چت می‌کنم، می‌بینم بعضی از حروف رو نمی‌نویسن. یا بعضی از حروف رو حذف می‌کنن و شکل جدیدی از کلمه ارائه می‌کنن.
مثلا «که» رو «ک» و «زنگ» رو «ز» و «تو» رو «ت» می‌نویسن. گاهی بهشون توصیه می‌کردم که کامل بنویسن.
حالا چند روزیه که من هم به این درد گرفتار شده‌ام. البته به خواست خودم نیست. بلکه به حکم صفحه کلیده که دچار اشکال شده. هر بار یک یا دو حرف رو بی‌خیال می‌شه و من باید بتونم بدون استفاده از اون یکی دو حرف، متنم رو بنویسم و منظورم رو برسونم.
گاهی سعی می‌کنم از کلمه‌های جایگزین استفاده کنم که اون حرف توی اون کلمه نباشه. اما گاهی یک کلمه جایگزین نداره و من باید بدون اون یکی دو حرف، با کلمه‌هایی که لکنت دارن، روزگار بگذرونم.
وقتی کسی حالم رو می‌پرسه، می‌گم «خوبم. اما کمی کسالت تکنولوژیک و کلامی دارم.»
خیلی‌ها تعجب می‌کنن که این دیگه چه‌جور کسالتیه؟
نسل‌های جدید بعضا از این هماهنگ شدن من با خودشون استقبال می‌کنن.
اما بعضی‌هاشون هم جا می‌خورند و می‌گویند: از ما هم جلو زدی. از شما بعید بود!
هوشنگ ابتهاج می‌گه: «شک دارم تا ۱۰۰ سال دیگر زبان فارسی ما بماند. همین حالا نگاه کنید که در زبان فارسی چقدر کلمه غیرفارسی مربوط به تکنولوژی داریم. خب ۱۰۰ سال دیگر خدا می‌داند چه می‌شود. چند نفر دیگر ۱۰۰ سال دیگر می‌توانند حافظ بخوانند؟»
.
محمدعلی مؤمنی

برچسب ها: , ,
نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟