مروری «چلچراغی»
بر ظلم تاریخی به مردان
در قالب مردانگی سمی
نسیم بنایی
«بدترین ظلمی که به مردان شده، این بوده که به آنها احساس سخت و قوی بودن را القا کردهایم و با «خود»ی بسیار شکننده تنهایشان گذاشتهایم.» این جملهای معروف از چیماماندا انگُزی آدیچی، نویسنده اهل نیجریه، است. این روزها با شیوع کرونا و مقاومتِ بیشتر مردان نسبت به زنان برای ماسک زدن، این سخن خانم آدیچی بیشتر مطرح شده است. اما ماجرای ماسک نزدن و شکننده بودنِ مردان چیست؟ بررسیهای گاردین نشان میدهد تعداد مردانی که ماسک نمیزنند، از زنان بیشتر است، یک دلیل عمده برای این مقاومت مردان وجود دارد؛ از نگاه آنها ماسک زدن مردانگیشان را زیر سوال میبرد. مثلا در دنیای سیاست مقاومت بسیاری از رهبران و سیاستمداران مرد برای پوشیدن ماسک در ماههای نخست شیوع کرونا کاملا مشهود بود. یک طرف، فردی دیده میشد مثل خانم زوزانا چاپوتووا، رئیسجمهوری اسلواکی، که در مراسم سوگند یاد کردن برای دولت جدید با ماسک قرمزی که همرنگِ لباسش بود، حاضر شد تا انگ پوشیدنِ ماسک را بردارد. طرف دیگر هم دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا بود که هنوز کوتاه نیامده و بدون ماسک همه جا حاضر میشود.
اینها باعث شده مقوله «مردانگی سمی» که در گذشته هم مطرح شده بود، دوباره به میان بیاید. قضیه از این قرار است که طبق آمار، مردان بیش از زنان به کرونا مبتلا شدهاند و ظاهرا تعداد جانباختگان مرد بیش از جانباختگانِ زن است. اما مردانگیِ برخی مردها به آنها اجازه نمیدهد با استفاده از ماسک، از خود و اطرافیانشان مراقبت کنند. واشنگتنپست در گزارشی گفته مردان تصور میکنند سیستم ایمنی قویتری نسبت به زنان دارند و به همین دلیل کمتر از خودشان مراقبت میکنند. در همین گزارش، ادعا شده در کروموزوم ایکس مربوط به زنان، ژنهای بیشتری در رابطه با سیستم ایمنی منتقل میشود و درنتیجه زنان اغلب سیستم ایمنی قویتری نسبت به مردان دارند. فارغ از اینکه چنین ادعایی چقدر درست است، اجبار مردان به تحمل و نمایش برخی صفات برای مردانه جلوه دادن، اصطلاحی را شکل داده که از آن با عنوان «مردانگی سمی» یاد میشود. گزارشهای بسیاری وجود دارد که نشان میدهد همین مردانگی سمی اکنون جزو دلایل مرگ مردان در جریان شیوع کروناست. اما این نخستین بار نیست که مردانگی سمی قاتل مردان میشود.
پسرها شیرن، مثل شمشیرن
سالهاست که صفتهای ظریف و دلفریب و شکننده برای زنان به کار میرود و در مقابل هر چه زمخت و خشن است، به مردان نسبت داده میشود. انگار باید مردان را با واژههایی توصیف کرد که از عظمت و غول بودنِ آنها کم نکند و نوعی مردانگی شبیه به هالک به آنها ببخشد. اکثر اوقات این صفتها انتظاراتی را ایجاد کرده که فراتر از حد و توان آنها بوده است.
از اینجا به بعد، مسئله مردانگی سمی مطرح میشود. بر اساس گزارش نیویورکتایمز، این جریان نخستین بار در مطالعات زنان ظاهر شده، اما حالا همه جا میتوان بحث از مردانگی سمی را مشاهده کرد. یک بررسی دقیقتر نشان میدهد این مقوله نخستین بار در دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی مطرح شد و به مرور به نوشتههای آکادمیک و یادداشتهای عمومی راه پیدا کرد. از سال ۲۰۱۰ به بعد این اصطلاح برای اشاره به هنجارهای سنتی و کلیشهای در مورد مرد بودن و مردانگی به کار رفته است. مایکل فلاد، جامعهشناس استرالیایی، درباره مردانگی سمی میگوید: «انتظاراتی که از مردان و پسران میرفت تا فعال، تهاجمی، سخت، شجاع و سلطهگر باشند.»
به این ترتیب، اکثر مواقع به مردان فشار آمده تا خشن، اهل رقابت، مستقل و بدون احساس باشند و همه اینها در قالب مردانگیای به آنها تزریق شده که کاملا سمی بوده است. این قضیه در مقابل مردانگی حقیقی یا عمیق به کار رفته، یعنی همان نوع از مردانگی که در جوامع مدرن گم شده است. به همین دلیل است که جوامع به بازتعریف مفهوم «مردانگی» یا همان مردن بودن نیاز دارند.
مرد بودن یعنی چه؟
تصور عموم مردم این بوده و در بسیاری موارد هنوز هم بر این است که مردان نباید هیچ نشانهای از ضعف در خودشان را بروز دهند. حالا پژوهشگران میگویند مردان خودشان باید تصمیم بگیرند که مرد بودن برایشان چه معنایی دارد. انتظارات از آنها بسیار و گاهی هم متناقض است. وقتی به آنها میگویند نبایند گریه کنند، یا باید شجاع باشند و نباید بترسند، این تصور ایجاد میشود که اینها رفتاری زنانه هستند، اما در واقع چنین احساساتی نه مردانه و نه زنانه، بلکه صرفا احساسی انسانی هستند و هر انسانی امکان دارد بهسادگی با آنها درگیر شود. قواعدی دستوپاگیر در این زمینه وجود دارد که مردان را به سمت تعریفی نادرست از مردانگیشان سوق میدهد. طبق این قواعد، مردان سخت، عبوس و خشن میشوند. اما مرد بودنِ حقیقی، چیزی غیر از این است، مردانگی، سمی نیست، نباید مردان را بکشد و به زنان آسیب برساند. حالا این تعاریف قدیمی باید تغییر کنند.
تغییراتی در جریان است، اما روند آن بسیار آهسته است. مردان بهتازگی یاد گرفتهاند که به سلامت خودشان اهمیت دهند و مسائل مربوط به بهداشت و سلامتی را مثل زنان پیگیری کنند. آنها به رواندرمانگران و تراپیستها مراجعه میکنند، به صورت آشکار از مشکلاتشان سخن میگویند و به دنبال راهکار برای حل مشکلات خود از طریق مشورت گرفتن با همه مردم هستند. این روند هر چند بهآهستگی، اما در حال تغییر است. مرد بودنِ واقعی، هر تعریفی که داشته باشد، قطعا به معنای بیاحساس یا خشن بودن نیست. مردِ واقعی نه یک ابرقهرمان و نه یک غول بیشاخودم، بلکه صرفا یک انسان است با احساسات و درگیریهای ذهنی هر انسانی.
مرد که گریه نمیکنه!
نهفقط در فرهنگ ایرانی، بلکه در بسیاری از فرهنگها، از کودکی، وقتی پسربچهای ناراحت میشود و قصد دارد گریه کند، یک جمله به او میگویند: «مرد که گریه نمیکنه!» اما همه میدانند که واقعیت اینطور نیست. مردان هم مثل زنان گریه میکنند. گریه کردن جنسیت ندارد. این حرفها صرفا در راستای سرکوب احساسات و عواطف در مردان به کار رفته و کاربردی جز این نداشته است. اما اگر مردان گریه کنند، چه میشود؟ اگر پسربچهها با عروسک و اسباببازیهای خاصی غیر از تفنگ و ماشین بازی کنند، اگر گل دوست داشته باشند و اگر به کارهای خانه (منزل) تمایل نشان دهند، آن وقت چه میشود؟ آن وقت به آنها میگویند «دختر»؛ آن وقت به شأن و ساحت مردانه توهین شده و آنها همان جنس ضعیف هستند، زن هستند! این جریان باعث شده جریان مردانگی سمی، نهفقط برای خودِ مردان، بلکه برای زنان و فمینیستها هم اهمیت پیدا کند. در واقع قربانی این کلیشههای مردانه، اغلب نهفقط مردان، بلکه زنان هم هستند. اما مردانگیِ سمی چطور روی ذهن و روان مردان اثر منفی میگذارد؟
از گلوی من، دستهاتو بردار
علم روانشناسی معمولا هنجارهای مردانه را نوعی قواعد سمی تلقی میکند که مردان را تحت کنترل خود درمیآورد. این هنجارها در درازمدت روی سلامت روح و روان مردها اثر میگذارد. بهویژه اگر مردان با شرایط سختی روبهرو شوند، این اثر منفی تشدید میشود. ویزدم پاول، روانشناس آمریکایی، در پادکستی درباره اثرات مردانگی سمی بر روان مردان میگوید: «هنجارهای مردانه روی شیوه درخواست کمک برای مردان اثر میگذارد و به نوعی آن را تعیین میکند. همین هنجارها، وقتی مردان در معرض استرس و اضطراب شدید قرار دارند، آنها را زیر سلطه خودش قرار میدهد.» این روانشناس توضیح میدهد که مردان از کودکی اینطور آموزش میبینند که بدون کمک و حمایت دیگران، مشکلاتشان را حل کنند. او معتقد است این مسئله بهسادگی باعث میشود آنها از شبکه اجتماعی جدا شوند، یعنی پیوند آنها با جامعه به لحاظ احساسی قطع میشود.
البته شرایط مردان متفاوت است. اینکه سیاهپوست هستند یا سفیدپوست، به کدام اقلیت یا گروه تعلق دارند و حتی در چه شرایط مالی و اقتصادی قرار دارند، همگی روی نحوه اثرگذاری مردانگی سمی در آنها موثر است. یعنی اثرپذیریِ آنها از مردانگیِ سمی، به نوعی متاثر از شرایط خودشان هم هست. اما مهمترین اثری که این هنجارهای سمی مردانه روی مردان میگذارد، مربوط به سلامت روان آنها میشود. افراد برای مواجهه با احساسات و عواطف، استراتژیهای متفاوتی دارند و در طول روز از آنها بهره میگیرند تا بتوانند این احساسات و هیجانات را مدیریت کنند. برخی درباره احساسات خود صحبت میکنند و برخی دیگر، بهسادگی این احساسات را سرکوب میکنند. البته خانم پاول در همان پادکست میگوید بررسیها نشان داده که سرکوب احساسات و عواطف، به خودیِ خود منجر به آسیب روانی نمیشود. «آسیب مربوط به زمانی است که شما سرکوب احساسات را از روی عادت انجام دهید. مثل اینکه واکنش شما به همه تجربههای اضطرابآور این باشد: بیخیال. این سرکوب در یک نقطه، گریبان فرد را میگیرد. این همان اتفاقی است که در مردانگی سمی، برای مردان رخ میدهد و بسیار آسیبرسان است.»
یک حس مجازِ مردانه
مردانگی سمی در واقع یکسری قانون نانوشته است که مردان باید در هر جامعهای از آنها پیروی کنند. این قوانین، برخی موارد را برای مردان ممنوع کرده و در مقابل برخی از مسائل را هم مجاز دانسته و ظاهرا یکی از خطرناکترین موارد، احساسِ خشم است. ویزدم پاول، روانشناس آمریکایی، در پادکست خود میگوید: «درحالیکه برخی احساسات مثل اندوه و گریه کردن طبق هنجارهای مردانه رایج برای مردان ممنوع است، خشم یک احساس قانونی و مجاز در نظر گرفته شده است.» در میان تمامی مواردی که در مردانگی سمی مورد بررسی قرار میگیرد، خشمِ مجاز برای مردان جزو مسائلی است که بیشترین مطالعه درباره آن صورت گرفته، دلیلش هم آسیبهایی است که از طریق آن هم به مردان و هم به زنان و کودکان وارد شده است.
احساسات برای مردان شرمآور تلقی میشود، اما خشم به گفته خانم پاول، نوعی حقخواهی است و درنتیجه مردان با آسودگیِ خاطر بیشتری آن را بروز میدهند. نکته مهم دیگر این است که خشم به عنوان معدود احساسات قابل بروز برای مردان، در شرایط پراضطراب و پرتنش هم به جای احساس اصلی بروز پیدا میکند. یعنی یک مرد در موقعیت پرتنش، به جای اینکه اضطرابش را نشان دهد، نوعی خشم از خودش به نمایش میگذارد. روانشناسان، از جمله خانم پاول، اینها را از عوارض آسیبرسان در مورد مردان دانستهاند. مردان هر احساسی را بهسادگی به خشم تبدیل میکنند تا از این طریق آن حس را بروز دهند. پاول میگوید یکی از دلایلی که زنان بیشتر از مردان مضطرب به نظر میآیند، این است که آنها اجازه دارند این حس را بروز دهند، اما مردان چنین اجازهای ندارند. ولی در مقابل، مردها اغلب خشمگین و عصبانی و حتی بداخلاق هستند، درحالیکه زنان آرام و ساکت به نظر میآیند. همه اینها از همان هنجارها و قواعدی نشئت میگیرد که برخی مسائل را برای مردان مجاز و برخی را شرمآور کرده است.
مردانگی در خدمت جامعه و فرهنگ
به لحاظ فردی و اجتماعی، افراد باید به درک صحیحی از مردانگیِ سالم دست پیدا کنند. ترکیب تنشهای زندگی با فقدان حمایت، چیز دلچسبی نمیشود. به همین دلیل است که افراد باید به سمت رفتارهای سالم و مردانگیِ قابل احترام حرکت کنند. جار کارابالو، مشاور سلامت روانِ بریتانیایی در آتلانتیک، مینویسد: «مردانگی سمی مردان و زنان را قربانی میکند و مانع زندگیِ سالم میشود.» اما مردانگی سالم چگونه است؟ این مردانگی به مردان اجازه میدهد به طیف گستردهتری از احساسات دسترسی داشته باشند و آن احساسات را با دیگران به اشتراک بگذارند. در مردانگی سالم مردان اجازه دارند بدون شرم و خجالت گریه کنند، عشق و محبت عمیق را تجربه کنند، شخصیتی رمانتیک داشته باشند و در جامعه آن را بروز دهند.
در مردانگی سالم مردان هر آنچه را هستند، میپذیرند و در واقع به نوعی صداقت و راستی با خودشان میرسند. آنها نیازها، تمایلات و احساسات خود را نادیده نمیگیرند. یکی از موارد مهم در مردانگی سالم، مهربانی و محبت است. این همان چیزی است که مردان هم به آن نیاز دارند و برای اینکه این نیاز خود را برآورده کنند، باید در مقابل هم مهربان و بامحبت باشند. کارابالو در اینباره در آتلانتیک نوشته: «مردانگی سالم به این معناست که از زور و هیکل، برای رسیدن به اهداف و پیشی گرفتن از دیگران بهره نگیرید.» اما مردان برای اینکه به مردانگی سالم دست پیدا کنند، باید به صورت روزانه آن را تمرین کنند. یعنی به صورت پیوسته این مقوله را در نظر داشته باشند. این جریان باید از یک فرایند تعمدی، به یک امر ناخودآگاه تبدیل شود و افراد بدون اینکه متوجه شوند، در این مسیر گام بردارند. کارابالو میگوید: «شک نکنید که مردانگی سالم هم برای مردان و هم برای فرهنگ و جامعه، مطلوب و بهتر است.»
بار مضاعف رسانهها بر دوش مردان
فضای مجازی و شبکههای اجتماعی باعث شده افراد فضای کمتری برای خودشان داشته باشند و به صورت پیوسته در معرض دید باشند. اخیرا مطالعاتی در رابطه با اثرات رسانهها و شبکههای اجتماعی بر مردانگی سمی صورت گرفته و برنامه تاکرادیو نتایج این مطالعات را منتشر کرده است. بر اساس این مطالعات، فشاری که بر مردان بوده، با حضور شبکههای اجتماعی و رسانههای اجتماعی تشدید شده است. شاید در گذشته پسرها و مردها میتوانستند گاهی سپر خود را دستکم در تنهایی بیندازند و آرام شوند و از آن تصویر خشک و خشن خلاص شوند، اما حالا با حضور در شبکههای اجتماعی، به صورت مستمر باید نقش آن مرد خشمگین و قلدر را بازی کنند و فرصتی برای دست برداشتن از نمایش ندارند. به این ترتیب، تصویری که از آنها ماندگار میشود، همان مردی است که مردانگی سمی به دنبالش میگردد.
در این پژوهش بسیاری از پسرهای نوجوان گفتهاند در شبکههای اجتماعی تصاویری را از خودشان آپلود (بارگذاری) میکنند که در آن عضلات بدنشان مشخص شود. اما همه چیز مربوط به عضلات و اندام نیست. بسیاری از مردان با ماشینهای گرانقیمت و کالاهای لوکس از خود عکس میگیرند و آن عکسها را در شبکههای اجتماعی به اشتراک میگذارند تا طبق هنجارهای مردانه، بگویند که قدرت و ثروت را در اختیار دارند. در فضای مجازی، همه به صورت یکصدا به مردان میگویند باید یک تصویر مشخص را از خودشان به نمایش بگذارند. اما گاهی اوقات، نوجوانها این توان را ندارند که آن تصویر مشخص را از خود به نمایش بگذارند. اینجاست که پای رفتارهای نامتعارف و ناهنجار به میان میآید.
البته شبکههای اجتماعی دلیل پیدایش مردانگی سمی نیستند، اما حضور تلفنهای همراه هوشمند و استفاده گسترده از شبکههای اجتماعی باعث شده این رفتارهای سمی در مردان گسترش پیدا کند. قطعا عوامل زیادی وجود دارند که میتواند بستری مناسب برای گسترش مردانگی سمی فراهم و آن را در جامعه یا در یک فرد مشخص تشدید کنند. شبکههای اجتماعی فقط نقش تسهیلگری را دارند که باعث میشوند مردان آنطور که در مردانگی سمی تعریف شده، «مرد باشند»! یعنی این فشار بر مردان تشدید میشود.
مردها ربات نیستند
مردها باید مردانگی کنند، همانطور که زنها باید زنانگی کنند. تفاوتهای جنسیتی بدون تردید، باید روی رفتارهای آنها اثرگذار باشد. اما این مردانگی نباید در قالبی باشد که به خودِ مردان یا به اطرافیان آنها آسیب برساند. مردانگی سمی در دهههای گذشته آسیبهای بسیاری ایجاد کرده. برخی از رفتارهای سمی مردان به هنجارها و قواعد اجتماعیای تبدیل شدهاند که تغییر دادن آنها به زمان زیادی نیاز دارد، اما بدون تردید جریان باید تغییر کند. مردها ربات نیستند، انسانهایی هستند با شعور و احساس، مثل زنان و در صورتی که آگاهانه یا ناخودآگاه از مردانگیِ سمی رنج میبرند، یا به دیگران آسیب میرسانند، باید این روند را تغییر دهند و به سمت مردانگی سالم و عمیق پیش بروند.
شاید کروموزم ایکس و ایگرگ واقعا به مردها ظلم کرده باشد و ژنهای کمتری برای مراقبت و بهبود عملکرد سیستم ایمنی بدن به آنها منتقل کرده باشد، اما مردان میتوانند با صفات مردانه واقعی خودشان را سالم نگه دارند.
مارتین اسکورسیزی و مردانگی سمی
آیا فیلم «ایرلندی» ساخته مارتین اسکورسیزی یک فیلم گنگستری ساده است؟ آیا این فیلم را یک کارگردان جوان میتوانست بسازد؟ پاسخ احتمالی هر دوی این پرسشها «خیر» است. دلیل این مسئله این است که در این اثرِ اسکورسیزی نه با یک دنیای گنگستری، بلکه با محدودیتهای آن برخورد میکنیم. درباره پاسخ پرسش دوم هم ابتدا نیاز داریم بیشتر درباره پرسش ابتدایی صحبت کنیم.
یکی از شمایلهای اساسی «مردانگی سمی» در سینمای جهان، مردانی هستند که در گروههای مافیایی و گنگستری حضور دارند. در این اثر اسکورسیزی با شخصیتی اینچنینی روبهرو میشویم، اما تنهایی زجرآور او در ۳۰ دقیقه انتهایی فیلم را هم مشاهده میکنیم. قهرمان داستان ما همانقدر که یک گنگستر است، «مرد» هم هست و میزان سمی بودن مردانگیاش دقیقا متناسب است با عمق غوطهور شدنش در فضای گنگستری. هر دوی این خطوط به پایان خود میرسند؛ گنگستری که دیگر کسی از همراهانش دورش نیست و مردی که از یک زن (دخترش) طلب عفو دارد. هر دوی این خطوط داستانی در یک پایان باز به هم میرسند؛ پایان بازی که در ظاهر باز است و در واقع بستهترین پایانهاست؛ مرگ و انتظارش. از آنجایی که هر مسئلهای در این فیلم پاسخ خود را در انتظاری برای مرگ میبیند، شاید بتوان با جرئت گفت که این فیلم را نمیتوانست یک کارگردان جوان بسازد، زیرا پایان این فیلم چیزی فراتر از «هوانورد»، «گرگ والاستریت»، «راننده تاکسی»، «رفقای خوب» و فیلمهای دیگر اسکورسیزی است.