بردهداری در قاره جدید
ناصر اردلان
یکم
با این که تاریخ عمدتا تصویر بردگان و عصر بردهداری آمریکایی را از رمان حزنآلود هریت بیچر استو «کلبه عمو تم» به یاد میآورد، اما یکی از جذابترین و در عین حال روشنگرترین تصاویر از آمریکای پیش از لغو بردهداری را مارک تواین در رمان کوتاه و مطایبهآمیز «سرگذشت هاکلبری فین» ارائه داده است. خود مارک تواین در روزگاری که هنوز به شغل روزنامهنگاری مشغول بود و در اوج نبرد شمال و جنوب بر سر لغو قانون بردهداری در دفترچه یادداشتهایش نوشته بود: «اگر زمانی هم قرار باشد تجارت برده در آمریکا لغو یا قطع شود، این کار فقط به این خاطر انجام خواهد شد که کارایی و بازدهی لازم را ندارد. آمریکاییها اصلا بردههایشان را به چشم آدمیزاد نگاه نمیکنند.»
این را که منظور تواین از ناکارآمدی دقیقا چه بود، کسی بهدرستی نمیداند، اما زمانی که شش دهه قبل از آن تاریخ تجارت بینالمللی برده برچیده و غیرقانونی شد و اروپاییان انتقال برده از آفریقا به آمریکا را غیرقانونی کردند، علت اصلی بازدهی اقتصادی ناچیز تجارت برده بود نه غیرانسانی بودن آن. در کشتیهای حمل برده بروکس، که سیستم اصلی حملونقل برده به آمریکا بود، بیش از ۶۰۰ برده در محیطی که حداکثر گنجایش ۴۵۰ نفر را داشت، در سفر طولانی اقیانوس اطلس روی هم تلنبار میشدند. با بردهها بیشتر شبیه یک کالا برخورد میشد تا یک موجود زنده. بسیاری از بردهها در طول سفر از بین میرفتند یا برای نجات از توفان و… به دریا ریخته میشدند. سرانجام اروپاییان به این نتیجه رسیدند که باید راههای دیگری برای استفاده از نیروی کار آفریقاییها پیدا کنند و تجارت برده را غیرقانونی کردند. اما در آمریکا برای شش دهه دیگر هم بردهداری شیوه اصلی تولید بهشمار میآمد. پایههای اقتصاد آمریکا را در روزهای تولدش سیاهان بنا کردند؛ سیاهانی که از شکوه سرزمین تازه سهم چندانی نداشتند.
دوم
کشف آمریکا، چه در جنوب اسپانیایی – پرتغالی و چه در شمال انگلیسی برای اروپاییان در حکم یافتن معدنی بکر و دستنخورده بود که باید بهسرعت به بهرهبرداری میرسید. برای رسیدن به این هدف دو مانع عمده بر سر راه بود؛ اول اینکه قاره آمریکا برخلاف اروپا و آسیا در بیشتر مناطق خالی از سکنه باقی مانده بود و در آن نیروی کار به اندازهای که برای زیر کشت بردن تمام سطح قاره کافی باشد، وجود نداشت. مانع دوم و اصلیتر مبادله اکولوژیک میکروب بود که در میان ساکنان دو قاره صورت گرفت. میکروبهای بومی اروپا در آمریکا بهسرعت باعث بروز بیماریهای گوناگونی شدند که بدنهای بومیان توانایی مقابله با آنها را نداشت و به این ترتیب ظرف مدتی به کوتاهی چند دهه جمعیت ساکنان بومی قاره آمریکا به کمتر از نصف کاهش پیدا کرد.
این دو مانع به این معنی بود که اروپا برای استفاده از حداکثر ظرفیت موجود در قاره آمریکا ناچار به وارد کردن نیروی کار به این سرزمین است. تنها منبع غنی نیروی انسانی بیکار در جهان شناختهشده آن زمان سیاهان آفریقایی بودند. مردمانی که عمدتا در حاشیههای قابل کشاورزی قاره سیاه ساکن بودند و همیشه از کمبود مواد غذایی در رنج بودند. احتمالا نخستین گروه از آفریقاییهایی که راهی آمریکا شدند، این کار را نه با بیمیلی که از سر علاقه انجام دادند. اما بهزودی تجارت غیرانسانی برده تحت حمایت اروپا صورتی وحشیانه به خود گرفت.
سوم
آمار تعداد برده در قاره آمریکا عموما به قدری رعبآور است که حتی تصور آن (با توجه به جمعیت آن زمان دو قاره) دشوار به نظر میرسد. تنها در قرن هجدهم بیش از ۴۰۰ هزار نفر از آفریقا به آمریکای شمالی انگلیسی وارد شدند. نزدیک یک میلیون نفر وارد مستعمرههای اسپانیایی، بیش از یک میلیون نفر به کاراییب و نزدیک سه میلیون نفر به برزیل! درحقیقت قسمت عمده ساکنان قاره جدید برای مدتی طولانی بردههایی بودند که از آفریقا با کشتی حمل شده بودند. آمار شگفت تلفات برده آنقدر عادی تلقی میشد که حتی کسی به خود زحمت ثبت آن را نداده است.
برای سالهای طولانی اروپاییان تمام باورهای ذهنی خود را بر این ایده استوار کردند که بردههای سیاهپوست تفاوتی ماهوی با سفیدپوستان دارند و چندان نمیتوان آنها را برتر از حیوانات به شمار آورد. بسیاری از دانشمندان تلاش میکردند تا اثبات کنند ساختار بدنی و ذهنی سیاهپوستان تنها برای کارهای جسمی طاقتفرسا طراحی شده است و از این طریق اثبات کنند که تجارت برده تنها تلاشی است برای نشاندن هر کس سر جای درستی که از پیش برای آن طراحی شده است.
وابستگی اقتصادی قاره جدید به بردگانش به حدی بود که در گزارشهای ایالتهای جنوبی مخالف لغو بردهداری به رئیسجمهور لینکلن چنین آمده است: «اگر بنا باشد بعد از لغو بردهداری فقط نیمی از بردگان ایالتهای جنوبی مزارع پنبه را ترک کنند، مقدار تولید پنبه هم نصف خواهد شد. هیچ کارگر سفیدپوستی حاضر نخواهد شد کار کشت پنبه را انجام دهد و بیم آن میرود که صنعت پنبه در آستانه ورشکستگی کامل قرار گیرد.» به همین خاطر بود که ایالتهای جنوبی که بیشتر اقتصادشان بر پایه کشاورزی بردهها بنا شده بود، مدتها در برابر قانون لغو مقاومت کردند و جنگ داخلی آمریکا را به راه انداختند.
چهارم
سیاهپوستان قاره جدید در نیمههای جنوبی و شمالی سرنوشتهای متفاوتی پیدا کردند. زمانی که چند دهه پیش سرانجام سیاهان آمریکایی حقوقی برابر با سفیدپوستان پیدا کردند، مدتها از زمانی گذشته بود که در آمریکای جنوبی خبری از تبعیض نژادی نبود. امروزه احتمالا کسی نمیتواند ادعا کند سیاهان آمریکایی حقوقی کمتر از سفیدپوستان دارند، اما مسلما کسی هم دوست ندارد به یاد بیاورد که اقتصاد آمریکا تا چه اندازه روی شانههای نحیف آنان سوار شده است!
شماره۶۷۷