همه چیز درباره جذابیت پنهانی «جهانی شدن»
مریم عربی
«جهانی شدن» مفهوم بهظاهر ساده، اما در باطن پیچیده و عمیقی است که خیلی از ما هنوز از درک آن عاجزیم، اما مثل کاراکتر خودرأی و متکبر سکانس مشهور «صف سینما» در فیلم «آنی هال»، فکر میکنیم همه چیز را در مورد آن میدانیم. احتمالا فقط وقتی راضی میشویم که مثل سکانس معرکه «آنی هال»، خود مارشال مکلوهان مرحوم مقابلمان ظاهر شود و توی صورتمان فریاد بکشد که هیچ چیزی از نظریاتش نمیدانیم. جذابیت جهانی شدن برای بسیاری از ما مثل جاذبه ملایم و سطحی سینمای آمریکاست؛ همانقدر فریبانگیز و خوشآبورنگ. جهانی شدن یعنی چه در جنگلهای آفریقا باشیم، چه صحراهای آسیا، شلوار جین پایمان میکنیم و کنسرو لوبیا و قارچ میخوریم. یعنی به پرت و پلاترین نقطه آسیای شرقی هم که سفر کنیم، لازم نیست حشره و میمون بخوریم، میتوانیم با خیال راحت همبرگر گاز بزنیم و سیبزمینی سرخکرده یا به قول فرنگیها فرنچ فرایز نوش جان کنیم. جهانی شدن یعنی به لطف رسانههای مجازی، همهمان حالا در دهکدهای زندگی میکنیم که همه در آن یک موسیقی را گوش میکنند، یک فیلم را میبینند، یک جور لباس میپوشند و از یک حادثه خوشحال یا غمگین میشوند.
مرزهای نامرئی
این روزها شاید بیش از هر زمان دیگری در «دهکده جهانی» مارشال لوهان زندگی میکنیم و نمیکنیم. در ظاهر همه مثل هم هستیم، اما تفاوت میان واقعیت و کیفیت زندگیهایمان از این سر تا آن سر دنیا، قدر زمین تا آسمان است. در حال حاضر طبق گزارش سازمان ملل متحد، حدود دو میلیارد نفر از جمعیت دنیا در کشورهایی زندگی میکنند که تابهحال از مزایای جهانی شدن بیبهره ماندهاند؛ بااینحال به لطف شبکههای اجتماعی، در ظاهر همرنگ مردم کشورهای توسعهیافته شدهاند و تا جایی که امکاناتشان اجازه میدهد، سبک زندگی توسعهیافتهها را تقلید میکنند. طبق گزارش سازمان ملل، بخش عمده جمعیت محروم از جهانیسازی، در آفریقا و غرب آسیا زندگی میکنند. این کشورها از رشد اقتصادی پایین، کمبود اشتغال، دستمزدهای کم و سیستم آموزشی و بهداشتی ضعیفی برخوردارند و شکاف درآمد روزبهروز در آنها وسیعتر میشود. با این وجود، ظواهر زندگیشان تحت تاثیر شبکههای اجتماعی، بسیار شبیه به زندگی کشورهای توسعهیافته اروپایی است. شبکههای اجتماعی امروزی شاید مصداق بارز رسانههایی باشند که به قول مارشال مکلوهان، چگونه بودن ما را در جهان تعیین میکنند؛ رسانههایی که قواعد زندگی در دهکده جهانی را شمرده و روشن برایمان شرح میدهند.
جهانی شدن یا نشدن؛ مسئله این است
به باور طرفداران نظریه «جهانی شدن»، این پدیده میتواند باعث انتقال فرصتهای شغلی شود و راه تازهای را پیش روی کشورهایی قرار دهد که قادر به ایجاد اشتغال یا پرداخت دستمزد کافی به کارمندان نیستند. به عبارت دیگر، میتواند معضل فقر و بیکاری را یک بار برای همیشه حل کند. گذشته از این، تجارت آزاد، با رقابتی کردن بازار، قیمت کالاها و خدمات را برای مصرفکنندهها پایین میآورد و با بالا بردن قدرت خرید افراد، زندگی را برای آنها آسانتر میکند. البته موضوع پایین آمدن قیمت در نتیجه تجارت آزاد، همیشه و همه جا صادق نیست؛ چون بعضی از کشورها قیمت ارز را دستکاری میکنند تا از طریق قیمت، مزیت رقابتی به دست بیاورند.
مزیت دیگر جهانی شدن این است که چون کشورها منافع مشترکی دارند، برای حل مشکلات جهانی، مثلا مسائل محیط زیستی، با هم همکاری میکنند. البته تا اینجای کار که بیشتر از آنکه عمل کنند، حرف زدهاند و اجلاس و همایش برگزار کردهاند. بااینحال، همین که دور یک میز بنشینند و یک دغدغه مشترک داشته باشند، بهتر از آن است که از راه دور برای هم خط و نشان بکشند.
مرگ تدریجی یک رویا
۲۰ سال پیش، جهانی شدن بهعنوان استراتژیای شناخته میشد که میتوانست همه کشتیها را در کشورهای فقیر و غنی همگام با هم در یک مسیر امن هدایت کند. ۲۰ سال از تلاش و تقلا برای کمرنگ کردن مرزها گذشته و حالا در آمریکا و اروپا، مصرفکنندگان از محصولات ارزانقیمتی استفاده میکنند که توسط مردمانی هزاران کیلومتر آنطرفتر تولید شده؛ مردمی که دستمزدی به مراتب کمتر از آمریکاییها و اروپاییها میگیرند. تا همین چند سال پیش، هر کس که بر سر قدرت میآمد، از برداشتن موانع برای حمایت از توسعه کسبوکارهای چندملیتی و رشد اقتصادی حرف میزد؛ این روند اما با ظهور دونالد ترامپ و ماجرای برگزیت و چند داستان مشابه دیگر، تا حد زیادی زیر سوال رفته است. گاردین در گزارشی این وضعیت را اینطور توصیف کرده است: «سیاست بریتانیا حالا نشانههایی از بهبود را بعد از «فروپاشی روانی ملی» منجر به برگزیت نشان میدهد. فرانسه سال گذشته یک «سکته ناقص» را همزمان با انتخاباتش رد کرد. اسپانیا و ایتالیا هم نشانههایی روشن از بیماری را نشان میدهند که باید جدی گرفته شود.» همه اینها باعث شده که روند جهانی شدن با وقفههایی قابل توجه همراه شود و برخی از کشورها به ملیگرایی پستمدرنی گرایش پیدا کنند که یک بار برای همیشه، پای بیگانهها را از سرزمینشان میبرد.
ایالات متحده جوانان
با وجود تردید بعضی از دولتها و ملتها به ادامه مسیر جهانی شدن، جوانترها همچنان به جهان در حال جهانی شدن نوعی دلبستگی جاهطلبانه دارند؛ هم از نظر اقتصادی و هم فرهنگی. آنها برای پذیرش و استفاده از فرصتهای جدید ایجادشده در نتیجه جهانی شدن، انعطافپذیرترند. اغلب تحصیلکرده هستند و با تکنولوژیهای جدید حوزه فناوری اطلاعات، آشنا. بهراحتی میتوانند برای کار، تحصیل، پروژههای تحقیقاتی و تفریح به همه جای دنیا سفر کنند. به همین دلیل است که بخش اعظم مهاجران را در دنیا، جوانان تشکیل میدهند. حتی اگر در کشورهایی زندگی کنند که از نظر اقتصادی در وضعیت مطلوبی قرار دارد، باز هم تجربه سفر به سرزمینهای جدید، تحصیل در دانشگاههای خارجی و کار در شرکتهای چندملیتی قلقلکشان میدهد. تسهیل مهاجرتهای تحصیلی و شغلی برای جوانان شاید برای خودشان مهیج و مفید باشد، اما برای کشورهایشان که عموما در دسته کشورهای در حال توسعه هستند، مطلوب نیست. کل دنیا هم اگر یک دهکده بزرگ بشود، جوانها باز به سمت مناطق خوشآبوهواتر دهکده کوچ خواهند کرد و مناطق بیآبوعلف از حضور نیروی کار جوان و توانمند، بیبهره خواهد ماند.
چه موافق جهانی شدن باشیم، چه مخالف آن، در دنیایی زندگی میکنیم که در آن هیچ کشوری نمیتواند راه ورود سرمایه، ایدهها و مردم کشورهای دیگر را به مرزهای خود ببندد. هرچه دامنههای تجارت گستردهتر شود، افراد بیشتری در آن سهیم میشوند و سود میبرند؛ البته کارگران کمتر و سرمایهدارها بیشتر. در دنیای امروزی، چه بخواهیم چه نخواهیم، راه توسعه از مشارکت بینالمللی میگذرد. با این همه، جهانی شدن تا وقتی خوب است که فرهنگ و دغدغههای سنتی اقوام مختلف را به باد ندهد؛ تا وقتی که کمتر توسعهیافتهها هم بتوانند در عین مشارکت در تجارت جهانی و فرایند انتقال دانش و فناوری، کالای فرهنگی خودشان را به دنیا ارائه بدهند؛ همانی که فقط خاص خاک و سرزمینشان است، نه هیچ کجای دیگر این دهکده بیانتهای بیمرز.
Maryam Arabi