به بهانه اجرای مجدد نمایش «بانوی گمشده»
به کارگردانی فرهاد شریفی
الههحاجیزاده، سیدمهدی احمدپناه
در بین آثار سینمایی زیادند آثاری که به فراموش شدن یک هنرمند میپردازند؛ هنرمندانی که زمانی برای خود ستاره بودهاند. اما در بین آثار نمایشی، بهخصوص در نمایشنامههای ایرانی کمتر به این موضوع پرداخت شده است. نمایش «بانوی گمشده» روایت و درددلی است از هنرمندانی که دورهای در اوج بودهاند و حالا از یاد رفتهاند. نکته جالب توجه در این نمایش نزدیک شدن پیرنگ داستان با خط روایی است که راوی خود دچار فراموشی است. آنچه خواهید خواند، چکیدهای است از گفتوگو با فرهاد شریفی، کارگردان، و مهشاد مخبری، بازیگر نمایش «بانوی گمشده».
چرا فکر کردید نمایش «بانوی گمشده» را بار دیگر بازتولید کنید؟ آیا بهتر نبود نمایش جدیدی را اجرا کنید؟
فرهاد شریفی: اولین دلیل جذابیت نمایش «بانوی گمشده» بود. زمانی که این اثر را در کارگاه نمایش اجرا کردیم، حس میکردم تعداد اجراها کافی نیست و میدانستم تماشاگرهای بیشتری خواهیم داشت. در آن زمان تئاتر خصوصی به این شکل وجود نداشت و وقتی تصمیم گرفتیم مجدد اجرا کنیم، شرایط تغییرات زیادی کرده بود و برای کارکردن حتما باید با شرایط روز پیش میرفتیم. امروز برای آوردن مخاطب به تئاتر، باید جذابیتهای زیادی برایش ایجاد کرد. دلیل دیگری که فکر کردم بهتر است «بانوی گمشده» را بازتولید کنم، این بود که نیاز احترام به تماشاگر و طرح مسائل انسانی، معنی واقعی هنر و… را حس میکردم. با بررسی فرم آثاری که امروز روی صحنه میرود، به نظر میرسد ما هر روز از تئاتر واقعی دور میشویم. دوست داشتم برخلاف این جریان باشم و پویا عمل کنم. تماشاگرها متاسفانه چیزی را که روی صحنه میبینند، درک نمیکنند. موضوعات انسانی و زندگی بشر چیزی است که تئاتر از آن فاصله گرفته و «بانوی گمشده» دارای چنین شاخصهایی است. امروز نزدیک به ۳۰ سالن خصوصی داریم، اما هیچکدام از این سالنها میزبان نمایشهایی نیست که انسانیت، هنر و اخلاق، محتوا و… رواج میدهند. گروههایی تندتند کار میکنند و مخاطبانی هستند که برای دیدن این گروه به تئاتر میروند که هیچ فایده و ارزش هنری و پیامی ندارد.
برای اجراهایی اینچنینی با تهیهکنندگان به مشکل برنخوردید؟
من دنبال فرصتی برای بیان موضوعاتی بودم که فکر میکردم به دست فراموشی سپرده شده است، اما هر تهیهکنندهای برای اجرای چنین نمایشهایی پیشقدم نمیشود و بیشتر به دنبال درآمدزایی هستند. مثل تغییر فصل گاهی تحولاتی در تئاتر کشور صورت میگیرد، اما همیشگی نیست. بنابراین نتیجه دلخواه حاصل نمیشود. برخی تهیهکنندهها فقط اسم تهیهکننده دارند. اما خوشبختانه من برای نمایش «بانوی گمشده» تهیهکننده جوانی پیدا کردم که برای کار ما سرمایهگذاری کرد و به اجرای این نمایش علاقه داشت. بهطور کلی معتقدم تئاتر باید پویا باشد و به درک و شعور مخاطب کمک کند و پیام ارزشمندی را به او برساند. من هم دوست داشتم تئاتر جدیدی را روی صحنه ببرم که شاخصهای مورد نظرم را هم داشته باشد. این کار را هم کردم، اما متاسفانه تهیهکنندهها جا زدند. این تهیهکنندهها وقتی با من جلسه گذاشتند، حتی متن را هم نخواندند! تهیهکنندگی این نیست که فقط با افراد خاصی کار کنیم. من حتی برای اجرای نمایش جدید با برخی مراکز، تالار وحدت و… صحبت کردم که نتیجهای نداشت و نمیتوانستم با شرایط آنها کار کنم.
در انتخاب سوژههایی برای اجراهایتان، همسویی داستان نمایش با شرایط اجتماع برایتان اهمیت دارد یا دغدغههای شخصی؟
فرهاد شریفی: فکر میکنم اگر دغدغهای وجود نداشته باشد، هنرمند کاری هم نمیکند. یک زمانی هنرمند روی صحنه سوال میپرسد و خودش پاسخی برای سوال دارد یا جامعه باید به او پاسخ دهد. در نمایش «بانوی گمشده» بازیگر روی صحنه میپرسد چرا شما هنرمندان که روزی مورد توجه همه بودید، امروز از یاد رفتهاید؟! اعتراض هم اگر هست، باید لطیف مطرح شود. تئاتر یعنی زندگی کردن. پس گاهی باید از مخاطب سوال شود تا بعد از اجرا و خارج سالن تئاتر او هم از خودش بپرسد که واقعا چرا؟! بنابراین کاری که برآمده از دغدغه شخصی و نگاه و نقد اجتماعی هنرمند باشد، مورد توجه قرار میگیرد.
گمشده در خاطره
بازی در نمایشی که بازتولید است و چند سال قبل هم اجرایی داشته، برای شما چه فرقی با بازی در یک اثر جدید دارد؟
مهشاد مخبری: شکی نیست که کاملا فضای متفاوتی را تجربه میکنم. در حال حاضر سه سال از اجرای قبلی گذشته و شاید حتی یک سلول من دیگر شبیه آن سالها نیست و همه چیز تغییر کرده است. امروز نگاه دیگری دارم، اجتماع برایم شکل دیگری دارد، بنابراین بازی در این نمایش هم نسبت به قبل برایم فرق میکند و درواقع تجربه نویی است.
امروز بازی در این نقش برایتان سادهتر به نظر میرسد یا سختتر؟
مهشاد مخبری: شاید بهراحتی نتوان در مورد سادگی یا سختی کار صحبت کرد، یا اصلا این تقسیمبندی غلط باشد. فکر میکنم با خودم معامله میکنم، یعنی راهی را که قبلا رفتهام و آن چیزهایی را که به دست آوردهام، از راه دیگری به دست آورم. فارغ از سختی و آسانی که طبیعتا در هر تجربهای وجود دارد، فکر میکنم برای رسیدن به هر چیز هزار راه وجود دارد و از مسیرهای مختلفی میتوان به آن چیزی که در ذهن وجود دارد، رسید. انسان شاید فقط یک راهش را تجربه کند، اما این به معنای نبودن راههای دیگر نیست. شاید به همین دلیل است که برخی بازیگران تا پایان عمر نقشها را بسیار متفاوت بازی میکنند. حتی اگر مکبث را ۱۰ بار به آنها پیشنهاد دهند، باز هم شکل دیگری از آن شخصیت را ارائه میکنند. در ۳۰ شب اجرا هم، ۳۰ راه و ۳۰ تجربه وجود دارد. پس سادگی و سختی بحثی جدا از تجربه کردن راههای مختلف است.
شاخصترین ویژگی نقشی که بازی میکنید، چیست؟
مهشاد مخبری: بعد از گذشت سه سال از اجرای قبلی، امروز بهطور کلی نگرش دیگری نسبت به فراموشی دارم. در حال حاضر که مادرم آلزایمر دارد، زندگی را به شکل دیگری میبینم و خیلی ملموس افرادی را که دچار این بیماری هستند و دنیایی را که در آن زندگی میکنند، درک میکنم. شاید حتی آدمهایی را که کنار این بیماران هستند، بهتر بازی میکردم. واقعا سعی میکنم شرایطی را که با مادرم دارم، در نظر داشته باشم و به ایفای نقش بپردازم. هرچند تفاوتهای زیادی بین شخصیتی که بازی میکنم و مادرم وجود داشته باشد. این شخصیت روزی هنرمند و رقصنده بوده و شهرت زیادی داشته و امروز فراموش شده است. در دنیای واقعی کم نیستند چنین مواردی که بازیگران، نویسندگان، شاعران و هنرمندان زیادی هستند که شاید در گذشته افراد بسیار معروفی بودهاند، اما امروز به دست فراموشی سپرده شدهاند و مثلا گوشهای در خانه سالمندان روزهای آخر زندگی را میگذرانند. حلقهای من را امروز بیشتر از گذشته به داستان نمایش وصل کرده است و آن حلقه بیماری مادرم است.
فکر میکنید مخاطب نمایش «بانوی گمشده» بعد از اینکه از سالن نمایش خارج میشود، چه چیزی با خود میبرد؟
مهشاد مخبری: به تعداد تماشاچیهایی که به دیدن نمایش میآیند، چیزهای مختلفی از اثر به بیرون از سالن برده میشود. آنچه مخاطب با خود میبرد، بیش از هرچیز به کفشهایی بستگی دارد که به پا کرده است و نگاه و شرایطی که در زندگی دارد. شاید برخی فقط یک افسوس کوچک بخورند، برخی دیگر شاید با یک تلنگر به زندگی دیگری دست یابند. شاید برخی از افراد وجداندرد بگیرند و… واقعا برداشتها از نمایش یکسان نخواهد بود. حتی شاید یک نفر بگوید خب که چی؟! من دوست ندارم چیزی را تحمیل کنم و نتیجهای را بهزور به او بدهم. کاری که دلم میخواهد انجام دهم، این است که آینهای در مقابلش بگیرم و مخاطب هرچیزی را که خودش دوست دارد، ببیند. اصلا به دنبال پیام اخلاقی دادن نیستم. در متن پندهای اخلاقی هم که من ننوشتهام. اما در بازی که وظیفه من است، قصد ندارم چیزی حقنه شود، یا هرچه را خودم میخواهم، بهزور به خورد تماشاگر بدهم. کشاندن آدمها به سمت و سویی خودخواسته، دیکتاتوری است و چنین برخوردی با مخاطب درست نیست. دلم میخواهد تماشاگر من با سوالاتی در ذهن از سالن خارج شود، تا به آنها فکر کند و خودش تصمیم بگیرد.
وقتی بازی در نمایشی به شما پیشنهاد میشود، کدام شاخص برایتان اولویت دارد؛ همسویی اثر با وضعیت اجتماع یا دغدغههای شخصی؟
مهشاد مخبری: همیشه سعی کردم نسبت به جامعهای که در آن زندگی میکنم، نگاه و زاویه دید مشخصی داشته باشم؛ البته به دور از نگرش تاجرانه. دوست دارم به وسیله اثری که در آن بازی میکنم، حرف بزنم و اجتماع را نقد کنم و نظر بدهم. درونیات هنری من از اجتماع جدا نیست، چراکه در مریخ زندگی نمیکنم. نمیتوانم در جامعهای بسته و سرکوبشده زندگی کنم و شاد باشم، یا برعکس. من معلول جامعه هستم و خودم و جامعه را جدا از هم نمیبینم. هنرمند باید دیدگاه خاص داشته باشد. اگر چنین نباشد، دیگر هنرمند نیست، بلکه عمله هنر است. تفاوتش مثل تفاوت مهندس و کارگر ساختمان است. کارگر ایدهای ندارد و کاری را که از او میخواهند، انجام میدهد، درحالیکه مهندس همه چیز را از قبل طراحی کرده و بر اساسش حرکت میکند و میداند چه چیزی میخواهد.
شماره ۶۹۰