مرثیهای برای تالار به حراج رفته
جلال امانت
یکم
از همین اول باید گفت که چندان عجیب نیست. عجیب که هست، اما نه وقتی که بگذاریاش کنار خیلی چیزهای دیگر که این روزها دارد اتفاق میافتد و فقط به این خاطر دیگر عجیب به نظر نمیرسد که زیاد اتفاق افتاده است. نمیدانم خود مظفرالدین شاه قاجار آنقدر باهوش بود که بفهمد «همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید» یا نه، اما مظفرالدین شاه فیلم «کمالالملک» حاتمی این را خیلی درست سر جایش به کار میبرد.
در روزگاری که رفته رفته باید به ترکیب عجیب و ناهمگون سالن سینما، شهربازی، فست فود، رستوران، کافیشاپ و پاساژ در یک ساختمان مکعبی بیقواره عادت کنیم، در روزگاری که بازیگر پیشکسوتی که کارش را با تئاتر خیابانی آغاز کرده است، از لزوم خصوصیسازی سریع و بیقید و شرط تئاتر میگوید، آن هم در شرایطی که حتی در فرانسه و در قلب اروپا هنوز هنر تئاتر از حمایت دولتی برخوردار است، در روزگاری که در تلویزیون دولتی، فیلمساز و منتقد دولتی از لزوم حذف کامل بودجه فرهنگی دولت در سینما میگویند، در روزگاری که هنر خوب، فقط و تنها فقط، هنری است که به کار پول در آوردن بیاید، چه چیز عجیبی هست در اجرای ارکستر سمفونیک تهران برای رونمایی خودرو رنو؟ هر چه باشد، همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید.
دوم
اگر کمی مسنتر باشید، ممکن است اجرای هربرت فون کارایان، شناختهشدهترین رهبر ارکستر جهان، را در تالار رودکی به یاد داشته باشید. کم نیستند کسانی که اجرای اپرای اورفه را با سوپرانوی منیر وکیلی و باریتون حسین سرشار در آن دیدهاند. همسنوسالهای من احتمالا هنوز اجرای جادویی «شکار روباه» دکتر علی رفیعی را در خاطر دارند، یا چند اجرای محدود «آرش-ساد» محمد رحمانیان را. تقریبا ناممکن است که کسی در تهران از گوشه و کنار هنر عبور کرده باشد، بیآنکه تالار رودکی سهمی از خاطراتش داشته باشد.
حالا باید در سیاهه این اجراهای پرافتخار نام «خودرو رنو» را هم وارد کرد. عصر روز یکشنبه، چهارم مهرماه ۱۳۹۵، صحنه تالار بزرگ مجموعه رودکی (تالار وحدت این روزها) محلی بود برای رونمایی از یکی از خودروهای لاکچری شرکت خودروسازی رنو و ارکستر سمفونیک تهران، به افتخار رونمایی از این خودرو برای حاضران برنامه اجرا کرد. این در حالی است که گروههای جدی هنری برای اجاره و در اختیار گرفتن یک شب این تالار با مشکلات جدی روبهرو هستند.
فارغ از لطمه جبرانناپذیری که این مراسم به حیثیت و اعتبار این تالار وارد کرد، به احتمال قوی، سن قدیمی تالار از آسیبهای فیزیکی نیز در امان نمانده است، چراکه از اساس و حتی در نخستین روزهای ساخت برای تحمل چنین وزن متمرکزی طراحی نشده است. با وجود قدمت بنا تالار رودکی هنوز یکی از معدود تالارهای استاندارد شهر تهران برای اجرای برنامههای موسیقی است و هر گونه آسیب به آن علاوه بر آنکه به میراث فرهنگی تاریخی کشور لطمه وارد میکند، به معنی کم شدن یکی از پتانسیلهای محدود فعالیت فرهنگی و هنری نیز هست.
سیل اعتراضات به این اقدام عجیب و فاجعهبار بدون هیچ واکنش جدی از سوی مسئولان اصلی مراسم آرام گرفت.
سوم
آلن بدیو، فیلسوف معاصر فرانسوی، که هنر را در کنار عشق، علم و سیاست یکی از چهار عرصه بروز حقیقت، رخداد و رهایی میداند، بهطور مداوم از فرو کاسته شدن هنر به سرگرمیهای فرهنگی پستمدرن و به این ترتیب نابودی قریبالوقوع آن سخن میگوید. از دید بدیو تبدیل شدن تدریجی هنر به یک کالای فرهنگی تصویر نمادین نابودی آن و حل شدن تدریجیاش در مناسبات سرمایهسالارانه است. احتمالا اگر او فرصت دیدن تصاویر برنامه تالار رودکی را داشت، میتوانست با خیالی آسوده صفت «نمادین» را از جمله خود حذف کند. از این منظر از قضا برنامه رونمایی از خودرو در سالن موسیقی و تئاتر چندان نیز از واقعیت دور نیست. درحقیقت تبدیل تدریجی هنر به کالا در این تصویر عینیترین شکل خود را پیدا میکند.
این تصویر با وجود غمانگیز و ناامیدکننده بودنش، از قضا تصویر روشنی است از آنچه بر هنر سرزمین ما میگذرد. آینهای تمامنما از مدیریت فرهنگی کشور. تصویری که آیندگان از طریق آن به ماهیت دقیق هنر مطلوب در روزگار ما پی خواهند برد. تصویری از هنر در سرزمینی که دولتمردان زمام فرهنگ و هنر را به دست افسارگسیختهترین شکل سرمایهسالاری رها کردهاند و از هنرمندان دلالانی ساختهاند که تنها باید به فکر فروختن کالای خود باشند. تصویری از هنر «خصوصیشده» در زمانهای که هنوز شهروندان برای شخصیترین تصمیمهای زندگیشان باید تابع قوانین دولتی باشند. تصویری از یک کنسرت موسیقی در روزگاری که عدهای به دنبال محو کامل موسیقی از سطح جامعهاند. تصویری از هنرمندانی که به افتخار یک اتومبیل مینوازند.
چهارم
استانیسلاو یرژیلتس در یکی از آفوریسمهایش پرسیده بود: «نمایندگان اتومبیل، اتومبیل میفروشند. نمایندگان بیمه، بیمه میفروشند. و نمایندگان ملت؟»
یرژیلتس احتمالا سادهدلانه گمان میکرد در پاسخ این سوال باید گفت ملت را میفروشند، اما حقیقت همیشه کمی تلختر از چیزی است که به ذهن خطور میکند. آنها همه چیز میفروشند، آن هم با عنوانهای جعلی: یک برگ کاغذ را به نام بیمه، یک تکه حلبی را به نام اتومبیل و یک اتومبیل گرانقیمت را به نام هنر.
شماره۶۸۱
تهیه نسخه الکترونیک