پروندهای به مناسبت اکران فیلم «آباجان»
فاضل ترکمن
هاتف علیمردانی، کارگردان مستعد، خلاق و تجربهگرایی است. او مدام دنبال سوژههای تازه و داستانهای جذاب میگردد و از دل سادهترین ماجراها، قصههای عمیقی بیرون میکشد. نکته جذاب در سینمای او حضور بازیگران درجهیک و توانمند حتی در فیلمهای معمولیتر اوست. فیلمهایی مثل «راز دشت تاران» که ترانه علیدوستی در آن ایفای نقش کرده بود. فرهاد اصلانی و هانیه توسلی در «بهخاطر پونه»، باران کوثری، فرشته صدرعرفایی، پانتهآ بهرام و… در «کوچه بینام» و در آخرین تجربه او حضور فاطمه معتمدآریا، شبنم مقدمی، حمیدرضا آذرنگ و… بسیار کنجکاویبرانگیز است. فیلم «بهخاطر پونه» بهترین و فیلمهای «یک فراری از بگبو»، «راز دشت تاران» و «هفت ماهگی» از آثار ضعیف کارنامه اوست. خودش اما «آباجان» را از تمام فیلمهایش بیشتر دوست دارد. معتقد است در «آباجان» به تکامل رسیده و خوشحال است از اینکه مردم از این فیلم استقبال کردند؛ درست برخلاف داوران جشنواره پرحاشیه سال پیش. کارگردانی هاتف علیمردانی پیچیده و فرمزده نیست. او اغلب داستانهای رئالیستی را انتخاب میکند و با اتفاقهای بزرگ و کوچکی که در روند قصه پیش میآورد، فضای فیلم را ملتهب میکند. پایان قصههای علیمردانی در هالهای از ابهام و ایهام قرار میگیرند و غافلگیری خاص خودش را دارد. از این نظر سینمای علیمردانی تا حدی وامدار سینمای اصغر فرهادی است. اما درباره فیلم «آباجان»… که برخلاف جوی که علیه آن درست شد، فیلم ضعیفی نیست. بههرحال مثل هر اثر دیگری کموکاستیهایی دارد، اما چیزی که این فیلم را از سایر فیلمهای مرتبط با جنگ متمایز میکند، سوژه و نگاه نویسنده و کارگردان به این اثر است. طوری که درمییابیم اگر فیلمهای سینمای جنگ سفارشزده نباشد و با سرمایه خصوصی ساخته شود، دیگر به کلیشههای فراوانی که دیدهایم، برنمیخوریم و با حرفهای ناگفته و قصههای مغفول جنگ روبهرو خواهیم شد.
بههمین مناسبت در اولین شماره «سینماتوگراف» پروندهای برای «آباجان»، فیلم آخر هاتف عیلمردانی، تدارک دیدیم. گفتوگو با هاتف علیمردانی توسط آریا افشار، یادداشتی از شبنم مقدمی درباره تجربه همکاریاش با فاطمه معتمدآریا، بهاضافه سلام سینمای ویژه این فیلم از مطالب این شماره است. ضمنا عکسهای پرونده توسط علی نیکرفتار گرفته شده که حسابی از او سپاسگزاریم.
سینمای هاتف علیمردانی سینمای خصوصی است و بودجههای کلان دولتی نمیگیرد که گمان کنیم به این دلیل سراغ سوژه دفاع مقدس رفته است، اما «آباجان» بعد از «کوچه بینام»، دومین فیلم شماست که به جنگ و پسامدهای آن میپردازد. این دغدغه از کجا میآید؟
دهه ۶۰ بزنگاهی از تاریخ ماست که سیر تحولات جامعه در آن دوران آنقدر سریع بود که شاید به بسیاری از مسائل آن پرداخت نشد. فیلمهای دفاع مقدس هم بهنظر من با یک رویکرد و با یک نگاه خاصی شروع کردند نوشته شدن و ساخته شدن. گاهی اوقات زیادهرویها و عدم تحلیل واقعیتهایی که در آن سالها اتفاق افتاده، باعث شد که دقیق و درست نتوانیم به آن روزها بپردازیم. یعنی بچههای دهه ۷۰ بههیچوجه آن روزها را نمیتوانند تصور کنند و هیچگونه قرابتی هم با این قضیه ندارند. من سعی، کردم در فیلم «آباجان» به گوشهای از آن لحظههایی که تجربه کرده بودم و در آن سالها زندگی کردم بپردازم. بخشی از نوستالژیهای کودکانه من به همراه آن واقعیتهایی که در تمام این سالها کنارم بود، باعث ساخته شدن فیلم «آباجان» شد. بسیار شهودی بود. شخصیت «آباجان» درواقع مادربزرگ خودم است. مادربزرگم را آباجان صدا میکردم و البته قصه کاملا زاده تخیل من است، ولی آن چیزی که برای من بسیار بسیار مهم بود، تصویر درست و دقیقی از آن روزها بود. فیلمهای دفاع مقدس معمولا به خود جنگ میپردازد و من سعی کردم به اتفاقات پشتپرده جنگ و زندگی اجتماعی مردم بپردازم. «آباجان» را نمیشود در ژانر دفاع مقدس تعریف کرد؛ ژانری که یک الفبای خاصی دارد و کلیدواژههایی در آن استفاده میشود که در تمام آنها یکشکل و یکسان است. در این سالها اگر نگاه کنید، غیر از چند نفر مثل ابراهیم حاتمیکیا، رسول ملاقلیپور و… فیلمساز قابل توجه دیگری در زمینه جنگ نداشتیم. ملاقلیپور هم که دیگر نیست و حاتمیکیا هم فاصله گرفته است. الان شما نگاه کنید ابراهیم حاتمیکیا در «بادیگارد»، دیگر جدا میشود از جنگ و فیلمهای دیگری که از جنگ ساخته میشود. بهنظرم فیلمهای قابل تحملی نیستند، یعنی کاملا دهه۷۰ ارتباطش با دفاع مقدس قطع شده بود. حالا اینکه ما بیاییم دشمنمان را کوچک کنیم یا نتوانیم تصویر دقیق و درستی از آدمهای بدمن قصهمان تعریف کنیم، به نظرم قهرمانهای قصهمان درنمیآید. ما یکسری عراقی را نشان میدهیم که با چهار تا رگبار فرار میکنند و یکسری احمقی هستند که هیچ تواناییای ندارند. خب پس هشت سال ما جلوی چه کسی جنگیدیم؟ هشت سال با یک ارتش کلاسیک منظم که آنها هم آرمانهای خاص خودشان را داشتند. درست است که کشور متجاوزی بودند، ولی واقعیتها را تحریف کرده بودند. آنها اسلحه میگرفتند، مسلمان بودند و همین عراقیهایی هستند که الان کشور دوست ما هستند. چه شده بود؟ چه ایدئولوژی داشتند که جلوی مسلمانهای دیگر میجنگیدند و فکر میکردند دارند کار درستی میکنند؟ به اینها نپرداختیم، بهخاطر اینکه یا ترسیدیم یا… یا مثلا ما در مورد مجاهدین خلق به یک تحلیل درست و دقیقی نرسیدیم که مثلا گروه فرقان چه بود و… اگر اینها را درست تحلیل نکنیم، در فیلم واقعی بهنظر نمیرسند. ولی چه میشود که یک فرمانده زیادهخواه و ابله میآید و اینها را از مسیر منحرف میکند و میآیند بزرگترین اشتباه استراتژیکشان را انجام میدهند و مقابل کشورشان میجنگند و میروند با دشمنشان یکی میشوند، و آنجاست که منفور میشوند. ما به اینها درست نپرداختیم و خیلی سادهانگارانه نشان دادیم. ما قهرمانانمان را درست به تصویر کشیم. بچههای ما همت و باکری را در حد یک اتوبان میشناسند. ولی در تمام جهان، مثلا در آمریکا ببینید، هنوز سربازان شهیدشان تقدیس میشوند. من به نظرم فارغ از تمام این اتفاقاتی که در مسائل سیاسی وجود دارد، باید این را بفهمیم و بدانیم که سرباز شهید برای یک دسته و یک عده نبود. مگر خانواده پولداری نبوده که فرزندشان نرفته باشد شهید شود؟ چرا همیشه ما یک قشری از شهدا را نشان دادیم؟ مگر ارامنهای نبوده که بچههایشان رفتهاند، جنگیدهاند و شهید شدهاند؟ این خاصکردن شهدا بزرگترین ایراد و اشتباه است. حتی در نشان دادن فیزیک و صورتشان اغراق کردیم. درحالیکه این برای همه مردم ایران بود و نمیشود مصادره کرد این رشادت و دلاوری را که رفتند یکسری جنگیدند. یک اتفاق خاصی افتاد. بعد از یک انقلابی که همهچیز تغییر کرده بود و هنوز پایههای نظام درست تشکیل نشده بود، یکدفعه جنگی شروع شد که اگر عقلانی نگاه کنیم، باید در عرض شش ماه، کل ایران به تصرف عراق درمیآمد. ولی در فیلمهایمان از رشادت مردانی که از توان عجیبی برخوردار بودند، یا همان آدمهایی که رفتند انقلاب کردند و باورهای بسیاربسیار درستی داشتند، خبری نیست. ما کسانی را داشتیم که به آن چیزی که میگفتند، باور داشتند. چرا این باورها دیگر وجود ندارد؟ اینها مسائلی است که باید ریشهای به آنها فکر شود. آن چیزی که از دفاع مقدس میتواند مردم را اقناع کند، واقعیتهای موجود در این روزهای جامعه است. بالا، پایین دارد، بدی دارد؛ در خانه آباجان آدمهای بدی هم هستند. حمید آذرنگ است که تریاک میکشد و دروغ میگوید و سوءاستفاده میکند و الکی خودش را آدم خوب و اهل جنگ نشان میدهد، ولی قهرمانی به اسم آباجان هم در آنجا دارد زندگی میکند. خلیلی وجود دارد که میداند بعدش چه اتفاقی میخواهد برایش بیفتد، ولی آنگونه قهرمانانه حرف میزند. فیلم مهدی تهامیان را ببینید. بچه ۱۳ سالهای که اسارت دارد و با آن رشادت حرف میزند. بعد بیایید با هم حرف بزنیم، ببینیم امروز چرا دهه هفتادیهای ما هیچگونه ارتباطی با آن دهه ندارند و اصلا نمیدانند چه اتفاقی افتاده است. اگر امنیتی امروز هست، حاصل رشادت مردانی است که آن روزها رفتند و جانشان را گذاشتند تا ما در امنیت زندگی کنیم.
اسم فیلمتان «آباجان» است که معنیاش میشود مادرجان. کاراکتری که خانم معتمدآریا بازی کرد، چقدر واقعی بود به نسبت مادربزرگ خودتان و چقدر برای شما نوستالژیهای کودکیتان را زندگی کرد؟
واقعیتش این است که اسمش فقط شبیه بود. مادربزرگ من شخصیتی کاملا متفاوت داشت. ما یک ماه قبل از اینکه فیلمبرداری شروع شود، به همراه خانم معتمدآریا به زنجان رفتیم و به خانه خیلی از دوستان و آشنایان و خانمهایی که در این سن و سال بودند، رفتیم و صحبت کردیم. اتفاقا یکی از این خانمهایی که زنی بسیار قدرتمند و مدیر است، شخصیتی دارد که خانم معتمدآریا پسندید و با هم به این نتیجه رسیدیم که این شخصیتی است که میشود از آن کپیبرداری کرد. نوع رفتارها، نوع حرف زدن و محکم بودن را خانم معتمدآریا از آن خانم گرفت.
هاتف علیمردانی در سینما خط سیر مشخصی را دنبال نکرده؛ چه از لحاظ فرم و چه مضمون. از «راز دشت تاران» تا «آباجان» با فیلمهایی مواجه شدیم که دغدغههای گوناگون داشتهاند. حالا در دو تا کار اخیر هم «آباجان» و «کوچه بینام» باز از لحاظ فرم و محتوایی یک مقدار به یکدیگر نزدیکتر بوده است. اما مابقی چه ارتباطی به هم دارند؟ این رویهای است که خودتان میخواهید یا در مسیری اتفاقی به جریان افتاده است؟
من هنوز دارم تجربه میکنم و اینها را میشود بر اساس تجربهگرایی من تعریف کرد. من دارم سعی میکنم در سینما یاد بگیرم و تجربه کنم، اینها هم بخشهایی از تجربههای من در سینماست. بههرحال این تجربهکردنها من را پخته میکند و سعی میکنم که فیلم به فیلم بهتر شوم. مثلا همان ویژوآل افکتی که در «راز دشت تاران» تجربه شده، در «آباجان» میآید. در سکانس آخر. ترکیب جلوههای ویژه کامپیوتری و میدانی، کار بسیار سختی است و هنوز در سینمای جهان هم بسیار با ترس سراغ آن میروند. شما اگر به سینمای اروپا نگاه کنید، فضاهای ناتورالیستی و فضاهای رئالیستی خیلی کم سراغ کارهای اینچنینی میروند. در تمام فیلم جلوههای ویژه کامپیوتری به کمک ما آمده است. یعنی از جنس ساختمانها، باجههای تلفن، فنسهایی که چیده شده و… معمولا تصمیم بر این است که کارگردانی، فیلمبرداری، طراحی صحنه و همه اینها به نفع فیلم گم شوند، به نفع بازیها گم شوند. این است که همیشه در این سالها بازیهای فیلمهای من دیده شده و خواهد شد. منتها این را بعضیها نمیدانند. اتفاقا این بار عمدا رفتم به ۳۰ سال پیش که بگویم آقا این فضاسازیای که شما فکر میکنید و خانهای که میبینید، ساخته شده. یعنی یک خانه مخروبه را ما پیدا کردیم و برگرداندیم به آن روزها. اگر شما یک سوتی صحنهای توانستید از «آباجان» بگیرید، من به شما جایزه میدهم. شش ماه تمام بچهها دانه به دانه اینها را پاک کردند، اضافه کردند، کامپوزیت شده با فضای میدانی، ولی هیچ جایی شما نمیفهمید که اینها واقعی نیستند و کامپیوتری هستند در آن خانه. یعنی شما یک دانه آپارتمان دو طبقه نمیبینید در فیلم «آباجان»؛ تک تک آنها پاک شدهاند. مگر میشود در شهری شما بروید و همه چیز عین ۳۰ سال پیش باشد. آپارتمانها و برجهایی که بودند، تکبهتک حذف شدهاند.
فکر میکنید از نظر طراحی لباس هم به همین قدرت کار کردید؟
برای طراحی لباس هم دقیق کار کردیم. منتها یک چیزهایی در آن موقع میپوشیدند که الان برایت خندهدار است. باید بروی به سمتی که هم آن فضای حالت خنده را به تو ندهد و هم آن راکورد زمانی را حفظ کنی. طراح ما چون آن سالها را در جنگ بوده و تجربه از نزدیک داشته، بسیار درست عمل کرده.
در بیشتر فیلمهایی که درباره دهههای اخیر ساخته میشود، مثلا در فیلم «ماجرای نیمروز»، به رنگ و نور افکتهایی داده شده که فضای نوستالژیک اثر را بیشتر میکند، شما چرا اینطور عمل نکردید؟
فضای رئالیستی کاری که من دارم تجربه میکنم، فرق دارد. همان است که میبینید. فیلتر نمیخواهد. تو باورش میکنی. من دوست نداشتم کار اغراقشدهای داشته باشم از نظر رنگ. میخواستم اثرم ملموس باشد.
اگر قرار باشد «آباجان» را رتبهبندی کنید، چه رتبهای به این فیلم میدهید؟ رتبهاش قبل از «کوچه بینام» است یا بعد از آن؟
در تمام فیلمسازانی که تعداد فیلمهایشان زیاد است، این اتفاق همیشه میافتد که نمیتوانند یک فیلم خاص را انتخاب کنند، اما بعضی از فیلمها سوگلی هستند. مثلا فکر میکنم خود آقای اصغر فرهادی هم فیلم «درباره الی…» را بیشتر دوست دارد. من تمام فیلمهایی را که ساختم، دوست داشتم. «بهخاطر پونه» را هنوز بسیار دوست دارم. به ترتیب «آباجان»، «کوچه بینام» و «بهخاطر پونه» فیلمهایی است که من بیشتر از بقیه فیلمهایی که ساختهام، دوست دارم. به نظر من «آباجان» کاملترین فیلم من است.
قدرت و کیفیت لهجهها در فیلم یکسان و میزان نبود؛ حتی لهجه خانم معتمدآریا در بسیاری از سکانسها طبیعی بهنظر نمیرسید. نظر خودتان چیست؟
من خودم ترکزبان هستم و زنجانی. شما با یک آدم زنجانی وقتی صحبت میکنید، متوجه میشوید ترکیـ فارسی حرف میزنند زنجانیها. شما یک زنجانی را ببرید که فیلم را ببیند، اگر ایرادی از لهجه گرفت، من این را میپذیرم. شبنم مقدمی، ملیسا ذاکری، فاطمه معتمدآریا، محمدرضا غفاری، سعید آقاخانی و همه اینها کاملا با لهجه زنجانی، اصولی و درست دارند حرف میزنند و واقعا فکر میکنم تا ۹۵ درصد ما نزدیکیم به آن چیزی که باید باشیم.
بهترین بازی فیلم «آباجان» از نظر شما؟
بدون اغراق خانم معتمدآریا. حتی اگر در تمام فیلمهایم بخواهم بهترین بازیگر را انتخاب کنم، باز هم بهنظرم بهترین بازی برای ایشان است. بازیهای درجهیکی مثل بازی فرهاد اصلانی در «بهخاطر پونه» و «کوچه بینام»، یا بازی درجهیک باران کوثری در «کوچه بینام» را هم دوست دارم. همچنین بازی دیدنی حامد بهداد در «هفت ماهگی». ولی گل سرسبد تمام بازیهای فیلمهای من خانم معتمدآریا هستند. هنوز حیرت میکنم از سکانسهایی که ایشان بازی کرده، یعنی جزو معدود بازیگرانی است که بینظیر بازی میکند و بسیار بازیگر توانایی است.
آقای فراستی یک نقدی داشتند که میگفتند بازی آباجان، بدترین بازی خانم معتمدآریا در کارنامهاش است. در کل یکسری نقد دیگری هم بود به این بازی. فکر میکنید دلیل این واکنش چه باشد؟
آقای فراستی درکل من فکر میکنم یک شوخی است. شما نگاه کنید، بهترین فیلمهای پارسال «ابد و یک روز»، «فروشنده» و «لانتوری» بود. اینها فیلمهای خوب پارسال ما بودند و همه اینها را گفته فیلم بدی هستند. خیلی جالب است که ادبیاتش با آن دوستمان که مینشیند کنارش، یکی است. انگار هماهنگ دارند یک چیزی را میگویند. خندهدار است، من میخواستم بهعنوان تبلیغ بگذارم. من الان ناراحت هستم که چرا از «کوچه بینام» تعریف کرده، یعنی هنوز فکر میکنم که یک ایرادی وجود دارد که از اینها تعریف کرده است. فراستی را من خیلی جدی نمیگیرم و شوخی است. بعضی حرفها به نظرم دیگر خندهدار است. میگوید من فیلم را ندیده میتوانم نقد کنم، یعنی باید بنشینیم و در مورد مسائل شخصیتش با هم صحبت کنیم، یعنی ببینیم به چه چیزی رسیده که ندیده، نقد میکند. خود فراستی میداند و من هم میداند که چرا از «کوچه بینام» تعریف کرده و چرا از «آباجان» بد گفته است. الان برنامه «هفت» تمام شد و اسمی از فراستی نمیآید و خودش، خودش را فیک کرد. بهنظرم فراستی اشتباه بزرگ و اساسیاش این است که ادبیات درستی ندارد. گفتم بزن فیلم را داغان کن، حق تو است بهعنوان یک منتقد. ادبیات تو، ادبیات سینمایی نیست، کسی که آن کلمهها را به کار میبرد. بازی معتمدآریا را مگر میشود در «آباجان» انکار کرد؟ نمیشود دیگر، تو یک کاری میکنی که مردم به تو بخندند. مگر میشود گفت فیلم «فروشنده» فیلم بدی است؟ مگر میشود گفت فیلم «ابد و یک روز» فیلم بدی است؟ مردم به تو میخندند. ادبیاتی که استفاده کرده برای این دو تا فیلم را نگاه کن. عین هم است، یعنی یک کلیدواژههایی دارد، انگار برنامهریزیشده میخواهد در مورد این چند تا فیلم حرف بزند.
آقای علیمردانی! تعدد کاراکتری که «آباجان» دارد، یک جاهایی به شخصیتپردازیها ضربه زده است. مثلا بازی محمدرضا غفاری که دیالوگ و اکت خاصی ندارد و ما حتی نفهمیدیم ایدئولوژیاش چه بود و برای چه او را گرفتند و چگونه ولش کردند؟
نقطه ضعف این کار، به نظر من شخصیت محمدرضا غفاری است. ممنونم از لطف شما و واقعا درست است، نقدتان کاملا بجاست. یادم است با نوید محمدزاده صحبت کرده بودم که این نقش را بازی کند. نقش درجهیکی است نقش محسن. نقش محسن را کاش نمیزدند، یعنی نقش محسن اگر قیچی نمیشد، به نظرم نقش بسیار عالیای بود. این سوال برای من وجود دارد، برای تو وجود دارد و… چه کسی بود محسن، چرا اعلامیه پخش میکرد؟ بیاییم و اجازه دهیم در مورد این آدمها حرف بزنیم. وقتی شخصیت محسن درنمیآید، خیلی چیزهای دیگر هم ممکن است زیر سوال برود. شخصیت محسن حیف شد، میشود گفت ۱۰ دقیقه قصه ما جمع شد و شخصیت محسن قیچی شد و به نظرم اگر محسن همان محسن فیلمنامه باقی میماند، خوب بود. من کاملا با تو موافقم و تاسف میخورم.
بعضی از سکانسهای این فیلم یک جورهایی آدم را میبرد در حالوهوای «کوچه بینام» مثل علاقهای که بین کاراکترهای محمدرضا غفاری و ملیسا ذاکری هست، یا شبهه خواهر و برادر بودن این دو تا.
این یک مقدار شیطنتهای من است در سینما، اینها را بگذاریم به حساب تجربه کردن.
کاراکتر کاظم (حمیدرضا آذرنگ) به نسبت مابقی کاراکترها بهتر از آب درآمده و آذرنگ بازی بسیار خوبی هم داشته. نظر خودتان چیست؟
خیلی بازی خوبی است. به نظرم یکی از درجه یکترین بازیهای حمید آذرنگ است و خیلی هم خوب بازی کرد. کاش میشد در «سکانس پایانی»، آنجور که دوست داشتم، میگرفتم.
سکانس پایانی و انتهای فیلم، یکی از نقاط قوت فیلم شما بود، یعنی غافلگیری که وجه تاریکتر شخصیت کاظم را نشان میدهد، زنده بودن خلیل و درمقابل کشته شدن کاظم در مدرسه که انگار یک جوابی بود به آن دلی که از آباجان شکاند، دروغی که به آباجان گفت. لطفا در این مورد بیشتر توضیح دهید، مخاطب الان با کشته شدن کاظم که یک شخصیت منفی است، دلش خنک میشود.
شهید کسی است که در راه وطنش، در راه خدا میرود جهاد میکند و میرود میجنگد. ما شهدای بسیار زیادی داشتیم که در بمباران کشته شدند، ولی من تعریفی نگذاشتم که شخصیت کاظم کشته شده یا زنده است، یا تقاص کارش را پس داده است. میشود تعبیرهای مختلف داشت؛ آباجان در قبرستان میگوید: «خدا بچههای من را حفظ میکند.» یک جمله میگوید، جملهای که اعتقاد دارد به آن. خدا بچهاش را در جنگ حفظ میکند، خدا نوه نوزادش را که تریاک خورده برمیگرداند، خدا نوه دیگرش را از زیر بمب درمیآورد. این تعریف آباجان است؛ آباجانی که با خداست و خدا در کنارش است و بچههایش را حفظ میکند.
شما انتظار داشتید در جشنواره فیلم فجر سال پیش در چه رشتههایی کاندیدا بشوید؟
این را مردم میگویند. من رفتم بالا و گفتم من هفت سال پیاپی در جشنواره بودم و بعضی وقتها فیلمهایی دیده نشده است. همیشه داوری در فجر مشکلاتی دارد. نمیدانم چرا. مثلا در جشن حافظ خیلی درست است، در خانه سینما خیلی درست است و همیشه یک پارادوکسی وجود دارد در بین این دو تا که من نمیدانم، یک اتفاقاتی میافتد، یک سروصدایی بهپا میشود همیشه. من امسال جشنواره فجر را دوست نداشتم، از همان اولش که فیلم را بهخاطر ممیزیاش گذاشتند کنار، بعد اضافه کردند و… به نظرم محمد حیدری میتوانست بهتر مدیریت کند، با اینکه من دوستش هم دارم. در سال قبلش خیلی بهتر جشنواره فجر را برگزار کرد. من هفت سال پیاپی است که فیلم دارم در جشنواره فجر. امسال، سال خوبی برای فجر نبود. یکذره دچار بدبیاری هم شد محمد حیدری. از آن فروش بلیتهای اینترنتی که دچار مشکل شد. بعد فیلمهایی که اضافه کرد و نباید میکرد. خیلی خندهدار است که شما به اسامی کاندیداها نگاه کنی و باورت نمیشود چرا فلانی برای فلان بخش در لیست کاندیداها قرار داد. مثلا جلوههای ویژه کامپیوتری ما در تاریخ سینمای ایران، بیسابقه است. لونرفتنش بیسابقه است. به صداگذاری کار واقعا اجحاف شد، شش ماه روی صداگذاری این فیلم کار شده بود. طراحی صحنه این کار خوب بود. یا مثلا بازیگرم خودش حیرتزده بود که چرا من را کاندیدا نکردند.
شخصیت کاظم دچار ممیزی نشد؟ با توجه به اینکه خودش رزمنده بوده و حالا در حال سوءاستفاده از جنگ و حتی همرزمان اسیر خودش هست.
چرا. ممیزی داشت. این فیلم خیلی مشکل ممیزی داشت. میخواهم در اینجا تشکر کنم از مازیار میری و اکبر نبوی. این دو نفر کمک بسیار زیادی کردند در اینکه این «آباجان» ساخته شود. این فیلم روی یک خط قرمزی بود که از همان ابتدا هم حساسیتبرانگیز بود. من معتقد بودم و باید به من اطمینان شود که این سالها رفته لبه خط، ولی سعی کرده حد خودش را دوباره حفظ کند. بههرحال وزارت ارشاد هم دغدغههای خودش را داشت. مازیار میری و اکبر نبوی بهعنوان اعضای شورای برنامه ساخت، کمک کردند. وگرنه واقعا صدور پروانه ساختش سخت بود.
فیلمنامه دیگری را درحال ساخت دارید؟
نه متاسفانه. یک فیلمنامهای را شش، هفت ماه پیش شروع کرده بودم، ولی آنقدر درگیر اکران آباجان شدم که هنوز برای کار بعدی تصمیم نگرفتم. خدا را شکر ما یک نُرمی در فروشها داشتیم، با اینکه کمترین سالنها را به ما دادند. درحالحاضر هم از مرز یک میلیارد گذشته و امیدوارم باز هم فروشمان بالا برود، مثل مابقی فیلمهایم.
با توجه به حواشی جشنواره پارسال و کمتوجهی به فیلم شما، امسال هم قصد شرکت در جشنواره را دارید؟
فیلم من برگزیده مردمی شد و وقتی جایزه را گرفتم، گفتم برای ما نه آن ذوق قدیمها مانده، نه آنقدر ناراحتی و… ما فقط لذت میبریم از کنار رفیقهایمان بودن. جشنواره را بهعنوان جایی که پرزنت کنم فیلمم را دوست دارم. بههرحال ما از جشنواره فجر فیلمهایمان را معرفی میکنیم و جشنواره جای خوبی است برای معرفی فیلمهای من. همین الان اکران نوروزیای که داریم، از پرزنت شدن فیلم بهعنوان فیلم برگزیده مردمی است.
شماره ۷۰۳