تاریخ انتشار:۱۴۰۲/۰۲/۳۱ - ۲۳:۱۸ | کد خبر : 10892

پزشک‌زاد ناشنیده پند؛ نگاهی به آثار ایرج پزشک‌زاد

نویسنده کار طنز به ادبیات می‌افزاید. او طنازی را راحت به دست نمی‌آورد که مخاطب توقع داشت باشد که بگذارد برای وقتی دیگر

برای ایرج پزشک‌زاد به مناسبت تولد و مرگ در زمستان و ماندگاری آثار در همه فصل‌ها

ایرج پزشک‌زاد از معدود آدم‌های طنازی بود که در طول عمر نودوچند ساله‌اش بی‌وقفه زبان مادری‌اش را می‌خواند و می‌نوشت و حرف می‌زند و دنبال کشف و شهود در ادبیات سرزمینش بود.

او نوشتن و انتشار رسمی نوشته‌هایش را از اوایل جوانی و حوالی ۲۴ سالگی شروع کرد. در مجلات داستان‌های کوتاه می‌نوشت و آثاری از نویسندگانی چون ولتر و مولیر ترجمه می‌کرد. ایرج پزشک‌زاد شیفته بزرگان ادبیات فارسی بود. او مدام سعدی می‌خواند، حافظ را دوره می‌کرد، در مولانا و ادیبان دیگر تفحص می‌کرد. در اواخر عمر که بینایی‌اش به دلیل پیرچشمی دچار مشکل شده بود، تمام غصه‌اش این بود که نتوانست خواندن شاهنامه را که برای چندمین بار شروع کرده بود، تمام کند. در همان احوالات می‌گفت یک فایل صوتی از خوانش اشعار حافظ را گوش می‌دهد.

پزشک‌زاد در رشته حقوق تحصیل کرد و در همان زمینه هم مشغول کار شد، ولی نوشتن را قرین خود ساخت و با همان هم شناخته شد. او در اوایل کار نویسنده ستون طنز آسمون ریسمون در مجله فردوسی بود. جرئت و جسارتی که در این ستون به خرج می‌دهد، در فضای امروز و در دنیای اکنون مثال‌زدنی است. او در آن مجموعه کار سراغ بعضی آثار شاعران نسبتا مشهور می‌رود و بعضی کارهای آن‌ها را که ضعیف یا شعاری هستند، با زبان طنز به تصویر می‌کشد تا به هنرمند بگوید این‌گونه هم نیست که هرچه دلت خواست، به اسم شعر به خورد مخاطب بدهی، بیا و تصویری را که توصیف کردی، ببین.

ایرج پزشکزاد
ایرج پزشکزاد، نویسنده

آن کتاب که طنز ادبی است، از جهات بسیاری برای اهالی مطبوعات کتاب ارزشمندی به حساب می‌آید، زیرا آزادی بیان را تا حد زیادی بیان می‌کند و نشان می‌دهد. درعین‌حال که همیشه پزشک‌زاد می‌گفت با بیشتر آن شاعران دوست بودیم و با هم رشد کردیم. به گفته بعضی دوستان و همکاران پزشک‌زاد او در دوره دانشجویی با یک بازاری ایرانی در فرنگ برای مدتی سروکار پیدا می‌کند که همان کتاب «حاج مم‌جعفر در پاریس» است در ژانر خاطرات. از خودش که پرسیدیم آیا خاطرات آقای مظفریان را در این کتاب نوشتید، گفت ولش کنید، خیلی از آن موقع‌ها گذشته، ولی کتاب نسبتا خوبی است.

رمان «ماشاءالله خان در بارگاه هارون‌الرشید» او گویا در ایران منبع الهام و اقتباس یک مجموعه سریال طنز برای نمایش خانگی قرار گرفت که البته دست‌اندرکاران اشاره‌ای به آن نکردند، ولی بسیاری از مشخصات بارز را با کمی کپی بد با خودش همراه داشت. ایرج پزشک‌زاد چشم‌های روشن و تیزی داشت در نگاه کردن به مسائل اجتماعی و ادبی و سیاسی و فرهنگی. در همه این زمینه‌ها هم طنزش را خوب می‌ساخت و می‌پرداخت.

در میان عوام ایرج پزشک‌زاد با رمان «دایی‌جان ناپلئون» در سال ۱۳۴۹ به‌ طور جدی‌تری شناخته شد. البته باز هم نه آن‌چنان‌که باید و شاید. از دلایل کم‌توجهی به این رمان را عده‌ای این‌طور بیان کردند که موضوع رمان موضوع روز جامعه نیست. عده‌ای هم معتقد بودند آثار مهم و مطرح یکی از ویژگی‌هایش این است که باید به هیئت حاکمه بزند.

خب، «دایی جان ناپلئون» کاری با دربار ندارد، مشکلات جامعه مثل فقر و نابرابری و نبود چندصدایی و مسائلی از این دست را هم مطرح نمی‌کند، پس یک رمان معمولی است و نباید بهای چندانی به آن داد. البته ایرج پزشک‌زاد اهمیتی به این نقدها و نظرها نمی‌داد که مانع کارش در نوشتن شود. چند سال بعد از انتشار رمان «دایی جان ناپلئون»، ساخت سریالی بر اساس آن با کارگردان جوانی حدودا ۳۰ ساله‌ به نام ناصر تقوایی پیشنهاد شد و کار با دقت در جزئیات همه نقش‌ها و نظارت و مشاوره پزشک‌زاد ساخته شد و با استقبال مواجه شد و در ردیف کارهای ماندگار ماند. بعدها این رمان به ۱۱ زبان ترجمه شد.

پزشک‌زاد چند نمایشنامه قوی دارد که خودش هم آن‌ها را دوست داشت. یکی از آن‌ها نمایشنامه «ادب مرد به ز دولت اوست تحریر شد» که در سال ۱۳۵۲نوشته شد. این کار در همان سال‌ها برای اجرا آماده شد، ولی در زمان اجرا، اوایل انقلاب، اجرای آن کنسل ‌شد. «خانواده نیک‌اختر» هم که در سال۱۳۸۰ نوشته شده، برای پزشک‌زاد مهم بود. نمایشنامه «پسر حاجی باباجان» را هم که او در سال ۱۳۸۷نوشته، گویا عده‌ای متقاضی روی صحنه بردن آن بودند.

کتاب دایی جان ناپلئون
کتاب «دایی جان ناپلئون» نوشته ایرج پزشک‌زاد

کارهای پزشک‌زاد پتانسیل بالایی برای مخاطب دارد؛ چه وقتی که آن را در قالب کتابی در دست بگیرد و بخواند، چه وقتی که آن را روی صحنه اجرا ببیند. پزشک‌زاد که شفیته ادبیات بود، سعدی و حافظ را جور دیگر دوست می‌داشت. او کتاب «طنز فاخر سعدی» را در سال ۱۳۸۱ کار کرد و نقد و تفسیرش را در آن نگاشت. کتاب «حافظ ناشنیده‌پند» را هم در سال ۱۳۸۳ کار کرد و حافظ را آن‌طور که دوست داشت، از دریچه نگاه خودش به دیگران معرفی کرد. او در زمینه تاریخی و ترجمه و مقاله هم کارهای در خور توجهی دارد.

نکته مهم و گفتنی درباره پزشک‌زاد دقت و کشف او در اطراف و اکناف بود. «دایی جان ناپلئون» طبق گفته‌های او در اطرافش و در خانواده‌اش وجود داشته. او در بیشتر آثارش دیده‌ها و شنیده‌ها و کشفیاتش را نوشته و ارائه کرده و این البته یک چیز را خوب می‌رساند؛ این‌که نویسنده طنز به فرمان زمان و مکان نیست. او کار خودش را می‌کند و زمان و مکان همراه اوست.

نویسنده کار طنز به ادبیات می‌افزاید. او طنازی را راحت به دست نمی‌آورد که مخاطب توقع داشت باشد که بگذارد برای وقتی دیگر. هر وقتی، وقت طنازی است، چون جزئی از فرهنگ و جامعه است. پزشک‌زاد می‌گفت همه حافظ را پیروپاتال نشان دادند، ولی حتما حافظ همین بوده که من نشان دادم در «حافظ ناشنیده‌پند»؛ حافظِ جوان و خوشحال و شاد. در این زمستان‌هایی که پی‌درپی از راه می‌رسند و کوران حوادث اجتماعی و سیاسی ما مردمان را در هم می‌شکند، اگر قهرمانی و مبارزی را آرزومندیم، حتما طنازی مثل عبید زاکانی و معاصرانی چون ایرج پزشک‌زاد را هم خواهانیم که حکایت ما را بنویسند با زبان فاخر طنزشان.

آقای پزشک‌زاد عزیز، کاش دوباره به دنیا می‌آمدید. با همه کارهای طنزی که در زمانه‎های متعدد برای ما و زبان فارسی به وجود آوردید و یادگار گذاشتید، از شما یاد می‌کنیم.

نویسنده: سهیلا عابدینی

هفته‌نامه چلچراغ، شماره ۸۹۵

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: سهیلا عابدینی

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟