آدم فکرش را میکند میبیند بهتر است آدمی وقت انتخاب اسم برای پدیدهها، فقط ایام شادکامی را در نظر نگیرد و مختصر احتمالی برای باخت و چپه شدن و ترکیدن هم در نظر بگیرد. این درست که برای یک فقره یوز بچهزای خوشاندام و توی بوق و کرنا کردنش اسم «ایران» خوب تیتر میخورد و روی کار مینشیند و تیترهای «ایران، قویتر از همیشه» یا «ایران در سلامت کامل» یا «ایران در اوج» خیلی به مذاق اهل سیاست خوش میآید.
اما باید آن یکی روی سکه را هم در نظر گرفت که ممکن است بعدتر ناچار کار به تیترهای «تولههای ایران یکی یکی مردند» یا «فرزندان ایران ضعیفاند» یا «ایران عقیم شد» هم برسد. بد نبود از همان اول یک اسم کمخطرتر انتخاب میشد و از حلاوت تیترهای سری اول به نفع خطر احتمالی تیترهای سری دوم صرفنظر میشد.
البته بدبینانهتر هم میشود نگاه کرد. پدر «آقای تریسترام شندی» داستان لارنس استرن معتقد بود اسمی که روی یک بچه میگذارند، عاقبت او را تا آخر عمر روشن میکند و مثلا بچهای که اسمش جک است، لاجرم عاقبتش مثل بیشتر جکها ناگوار خواهد شد. شاید اگر پیرمرد واقعی و زنده بود، میگفت انتخاب اسم ایران برای یوزپلنگ از همان اول تکلیف عاقبت تولههایش را روشن کرده بود و اصلا همه چیز تقصیر همان اسم بود. بههرحال بعضی خرافهها هم وقتی از بیرون نگاهشان میکنی، خیلی بیمعنی به نظر نمیرسند.
نویسنده: ابراهیم قربانپور
هفتهنامه چلچراغ، شماره ۸۶۳