تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۲/۱۲ - ۰۷:۱۶ | کد خبر : 9009

در پیشینه حرفه آقازادگی – از کتاب سیاست‌نامه

متنی از کتاب سیاست‌نامه خواجه نظام‌الملک توسی

از کتاب سیاست‌نامه، خواجه نظام‌الملک طوسی، قرن پنجم هجری قمری

گویند بازرگانی به مظالم آمد به درگاه سلطان محمود و از پسرش مسعود تظلم کرد و بنالید و گفت: «مردی بازرگانم و چندگاه است تا این‌جا مانده‌ام و می‌خواهم که به شهر خویش روم. نمی‌توانم رفت که امیرمسعود به شصت هزار دینار از من کالا و قماشات خریده است و بها نمی‌گذارد. خواهم که امیرمسعود را با من به قاضی فرستی.»

سلطان محمود از سخن آن بازرگان دل‌تنگ گشت و پیغامی درشت به مسعود فرستاد و فرمود که: «هم در حال خواهم که حق وی به وی رساند و اگر نه، برخیزند و با او به مجلس حکم حاضر شود تا آن‌چه از مقتضای شریعت واجب آید برانند.»

خواجه نظام الملک
خواجه نظام الملک توسی

بازرگان به سرای قاضی رفت و رسول به نزدیک مسعود آمد و پیغام بگزارد. مسعود درمانده خازن را گفت: بنگر تا اندر خزینه‌دار در رفت و بنگریست و آمد و گفت: «بیست هزار دینار بیش ندارم.» گفت: «بردارید و به نزدیک بازرگان برید و تمامت مال را سه روز زمان خواهید.» و رسول سلطان را گفت: «سلطان را بگوی که بیست هزار دینار اندر این حال بدادم و تمامت حق وی تا سه روز دیگر برسانم. من قبا بسته‌ام و موزه پوشیده و بر پای ایستاده تا سلطان چه فرماید.»

رسول برفت و باز آمد، گفت: «سلطان می‌فرماید که به مجلس قضا رو و یا مال بازرگان بگزار و به حقیقت بدان که روی من نتوانی دید تا زر بازرگان به تمام و کمال بندهی.» مسعود بیش سخن نیارست افزود و به هر جانب کس فرستاد و از هر کسی قرض خواست. چون نماز دیگر شد، شصت هزار دینار به بازرگان رسیده بود. و چون این خبر به اطراف عالم برسید، بازرگانان از در چین و خطا و مصر و عدن روی به غزنین نهادند و هرچه در جهان ظرایف بود، به غزنین آوردند.

مهرو ملالی

مجله چلچراغ، شماره ۸۴۱

نوشته هایی دیگر از همین نویسنده: 40cheragh

نظر شما

دیگه چی داری اینجا؟