از «کمپین مبارزه با نشر جعلیات» هستیم
سهیلا عابدینی
انجمن (کمپین) مبارزه با نشر جعلیات از خرداد ماه ۱۳۹۴ به همت جمعی از دانشجویان ادبیات و تاریخ دانشگاه تهران فعالیت خود را برای اقدامی موثر در راستای مبارزه با این جریان مخرب فرهنگی آغاز کرد. هسته مرکزی این گروه را دانشجویانی تشکیل میدهند که از نشر جعلیات در فضای مجازی نگران و از تاثیرات آن بر فرهنگ این مرزوبوم آگاهاند. وظیفه این گروه جمعآوری آثار منسوب به بزرگان ادبیات و شخصیتهای تاریخی در فضای مجازی و بررسی صحت انتساب آنهاست. آثار بررسیشده در صورت جعلی بودن با مهر و نشان جعلی در کانال تلگرام و سایر صفحات مجازی کمپین منتشر میشود و در صورت مشخص شدنِ صاحب اصلی اثر نیز، با عنوان و مهر اصلی انتشار مییابد تا عموم مخاطبان از صحت و سقم انتساب آن اثر آگاه شوند. فعالیتهای این انجمن کاملا خودجوش و داوطلبانه و محتویات آن حاصل کار گروهی و تلاش مستمر اعضاست. خوشبختانه اقدامات کمپین تاکنون مورد استقبال طیف قابل توجهی از اهالی ادب و فرهنگ قرار گرفته است و علاوه بر شاعران، روزنامهنگاران و نیز اعضای خانواده یا نمایندگان برخی بزرگان، دانشجویان، استادان برجسته دانشگاه تاریخ و ادبیات ایران به این گروه پیوستهاند.
به گفته نازنین توتونچیان، مدیر کمپین مبارزه با نشر جعلیات، تا تابستان ۹۷ تعداد ۵۵۷ مورد نمونه اثر جعلی شناسایی شده است که از این تعداد جعلیات منسوب به مولانا ۱۰۳ مورد، شاملو ۵۰ مورد، سهراب سپهری ۴۴ مورد، صادق هدایت ۴۴ مورد، حسین پناهی ۶۶ مورد، فروغ فرخزاد ۳۴ مورد، سیمین بهبهانی ۳۳ مورد بوده است.
در این میانه بعضی جعلیات و اشتباهات تاملبرانگیز است ازجمله: غلطهای املایی و انتسابی در ماکت کتابهای طرح ورودی کتابخانه ملی و فرهنگستان زبان و ادب فارسی، درج شعر سطحی کیوان شاهبداغی به نام سهراب سپهری در کتاب درسی فارسی ۲، انتشار شعر جعلی در کتاب کمکآموزشی گاج به نام قیصر امینپور، خواندن شعر جعلی به نام سهراب سپهری به وسیله محمدرضا گلزار، مجری مسابقه تلویزیونی برنده باش، اجرای دکلمه شعر جعلی منسوب به سیمین بهبهانی به وسیله کتایون ریاحی در صفحه شخصی ایشان، خواندن شعر جعلی در برنامه رادیو جوان به نام سهراب سپهری، نشر مطلب جعلی به نام حسین پناهی در اینستاگرام تهمینه میلانی، نشر شعر جعلی منسوب به قیصر امینپور و سیمین دانشور، انتشار جعلیات منسوب به سیمین بهبهانی در عرصه موسیقی که به وسیله فرامرز اصلانی خوانده شد… در بعضی موارد این نهادها یا اشخاصِ اکثرا سرشناس با درخواست اعضای کمپین اشتباه و جعل مورد نظر را پاک میکنند و بابت این اشتباه از طرفدارانشان عذر میخواهند، ولی در بعضی موارد هم اصلا وقعی نمینهند که زحمتی برای سنجه درستی مطلب مورد نظر نکشیدهاند و… با این احوالات چارهای نمیماند جز اینکه بگوییم جامعه کتابخوانم آرزوست.
شعرهای چسبانکی؛ مایه تاسف مایه خنده
آیه امینپور
«من اشعار پدر شما را خیلی دوست دارم. مخصوصا آن شعرِ…» کمی مکث میکند و بعد میگوید: «آهان! «گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود/ گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود…» این شعر با روح و روان آدم بازی میکند. واقعا خیلی عمیق است.» میگویم: «ممنون از لطف شما، اما این شعر از پدر نیست. اصلا شعر نیست! خودم هم نمیدانم از کیست.»
اینها دیالوگهایی است که بیشتر روزها با دوستان و اطرافیان دارم؛ چیزی که مایه تاسف و بیشتر اوقات مایه خنده است. یک کمدی تراژدی که عصر جدید برایمان ساخته و یقین دارم اگر قیصر بود، بخش کمدیاش را پررنگتر میکرد. میرسیم به زمانی که او نیست. حالا که هر روز در کانالها و گروههای تلگرامی، جملهجمله این به ظاهر شعرها دست میگذارند روی خرخرهمان و مدام در گوشمان میخوانند: «سالها رفت و هنوز، یک نفر نیست بپرسد از من/ که تو از پنجره عشق چهها میخواهی؟» کجای دستور زبان قیصر چنین چیزی سابقه داشته است که باید حالا این کلمه نچسب را به او بچسبانیم؟ آخر «چهها» میخواهی؟ ابتدا که داغ بودیم و هنوز تنمان میخارید برای چکوچانه زدن با ناشران جعلیات، شروع میکردیم به ردیف کردن ادله؛ با ملایمت، خشونت و گاهی تهدید به مورد پیگرد قانونی قرار گرفتن. وقتی که پای استادان دانشگاه به میان میآمد، رگ غیرتمان باد میکرد و نامه پشت نامه برایشان فرستاده میشد. در آخر معمولا جملهای شبیه به این میشنیدیم: «متاسفم که خانواده قیصر آنقدر درگیر موضوع به این کوچکی هستند و ما را به خاطر آن توبیخ میکنند.» استادانی که مثال کتاب چاپشدهشان برای شاعر روزگار خود، شعری جعلی است و در مقالهای علمی، ما را به گوگل عزیز ارجاع دادهاند. در همین گیرودارها، با صفحهای اینستاگرامی سروکله میزنم که گمان کنم صاحب آن همشهری شاعر است و جز این، دلیل دیگری بر این همه ادعا و اصرارش برای اداره صفحه پیدا نکردهام. بارها برایش کامنت گذاشته و به صورت خصوصی پیغام دادهام، اما نتیجهاش از سوی طرفداران صفحه و سینهچاکان قیصر این شده: «کسی که ادعا میکند از نزدیکان قیصر است، میخواهد تشویش ایجاد کند و صفحه را زیر سوال ببرد.» صفحهای که گاهی آنقدر برای جمعآوری نذورات امام حسین، جمع کردن صدقات، سخنرانی آقایان و اطلاعرسانی برای مناظره انتخاباتی جناح مورد علاقهاش تبلیغ میکند که مناسبت دو اردیبهشت و هشت آبان از یادش میرود. صفحهای با هزاران بازدید زیر هر پست که شعرهای جعلی را در بازاریترین شکل ممکن به نمایش میگذارد و طاقت کلمهای مخالفت ندارد. ما در مقابل آیندگان مسئولیم. در شناساندن درست مشاهیر عصر خودمان؛ کسانی که همنفسشان بودهایم و دستانمان، دستانشان را بهگرمی فشردهاند. همین ما! که حالا تحریف و جعل از خاطرات و اشعارشان را با سری افراشته و دهانی یاوهگو به زبان میآوریم، کار مهم دیگری در زندگی نکردهایم.
آنها که نمیدانند از آنها که میدانند بپرسند
علی بهبهانی
تلاش در جهت «مبارزه با نشر جعلیات» تحسینانگیز است و میدانم که پرمرارت. سالیان بسیاری است که از این «جاعلانِ جاهل» دلی پرخون داشتهام، اما هیچگاه – مگر در همین تعبیر و با همین جناسِ مضارع- زبان به ناپسند نگرداندهام. چند سال پیش چندسطری به شِکوه و با شرح زیر در یکی از هفتهنامههای تهران گنجاندم: «طی سالیان گذشته، چند شعر به نام مادر- و گاه با صفات ستایشآمیزی چون شاهکاری از سیمین بانو- در شبکههای مجازی منتشر شده که نه روح سیمین بانو از این سرودهها خبر داشته و نه من (در جایگاهِ میراثدار معنویِ او) چنین آثاری از ایشان شنیده یا دیدهام. البته این مسئله برای آنانی که از شیوه و شگرد شاعران همروزگار ما آگاهاند، یکسره آشکار است؛ دلمشغولی من از بابت خوانندگانی است که نهتنها آسان از کنار شعرها میگذرند، بلکه به مطالب سراپا دروغی مانند وصیتنامه اجتماعی سیمین بهبهانی هم دل میسپارند.» (کرگدن، سهشنبه، ۲۸بهمن ۹۳). سودی نداشت کار؛ پس، به قصد نوعی «پیشگیریِ فنی» از این کردارهای نابکارانه، با چند تن از دوستان فرزانهای رایزنی کردم که با نوآیینترین افزارهای رایانهای، سامانمندانه دست میفرسایند؛ دانشورانی که هم خُبره در این کارند و هم «خوره»ی آن، افسوس که از ایشان نیز همان پاسخی را گرفتهام که از زبان ملانصرالدین باز گفتهاند: «آنها که نمیدانند از آنها که میدانند بپرسند!» گمان میکنم گذشتن از این سدّ ِ سدید- یا شکستنِ آن- گامی بلند همچندِ همتِ شما میطلبد.
قرن جلف فرار از اندیشه
آنا پناهی
به تعبیر پدرم ما در قرن جلف فرار از اندیشه زندگی میکنیم. اولین تاثیر دوری یا فرار از اندیشه و تفکر نمیتواند چیزی جز سطحینگری و ظاهرگرایی که از آن به ویروس ذهن تعبیر میشود، باشد. این نوع نگاه سطحی در مورد مسائل و خصوصا در مورد اشعار یا نوشتههای بزرگان از سوی مخاطبان ـ عام و خاص ـ باعث میشود توجه و تفکر و اندیشیدن در محتوای این آثار، که هدف اصلی خلق آنهاست، نادیده گرفته شود. متاسفانه چند سالی است شاهد این معضل اساسی، خصوصا در حیطه شعر و ادبیات، هستیم. خواندن یا نوشتن مطالب جعلی در صفحات شخصی، استناد به فضای مجازی و بدتر از همه نشر این نوع مطالب سخیف و ضعیف که فقط احساسات انسان را درگیر میکند و تا حدودی مسائلی است که در زندگی روزمره با آن مواجه هستیم، به نظر من چیزی جز خیانت به شاعران و نویسندگانی که این نوشتهها به آنها نسبت داده میشود، نیست. فعالیتهای کمپین خوب و باارزش مبارزه با نشر جعلیات، که چند سالی است با اعضای محترم و فعالیتهای آن آشنا شدهام، بسیار موثر بوده و من تاثیر این فعالیتها (به معنای تمام کلمه مبارزه با نشر مطالب جعلی) را حداقل در مورد مطالب جعلی سخیف منسوب به پدرم را احساس کردهام.
حسین پناهی شاعری است که بسیار بسیار به محتوای شعر اهمیت میدادند. تفکر و اندیشیدن و تاثیرگذاری مقولههایی بودند که هیچوقت از او و آثار او جدا نبوده و نیست. امیدوارم روزی فرا برسد که ما به سطحی از آگاهی و شعور رسیده باشیم که بدون استناد به منبع اثری، نه آن را بخوانیم، نه گوش دهیم و نه نشر دهیم.
«این همه نفی
درد جانفرسای
دگردیسی جهان است
بر جان هنر
تا از کرم کور بیدست و پا
پروانهای بسازد هزار رنگ!»
(نمیدانمها، حسین پناهی)
شهامت ندارد نوشتهاش به نام خودش باشد
بهار مشیری
درود فراوان و سپاس بسیار از دوستان فرهیخته که داوطلبانه قبول زحمت کردهاند و با صرف وقت به پاسدارى از ادبیات ارزشمند کشورمان پرداختهاند. من به عنوان عضو کوچکى از گروه از تشکیل این کمپین براى مبارزه با نشر جعلیات خوشحال شدم، زیرا از خواندن مطالبى که هیچ ربطى به طرز تفکر یک نویسنده یا یک شاعر نداشت ولى به نام شخص دیگرى بهسرعت در حال انتشار در فضاى مجازى بود، عصبى و غمگین مىشدم، ولى نمىدانستم به کجا باید اعتراضم را برسانم. اوایل به فرستنده مطلب گوشزد مىکردم که براى حفظ حقوق سراینده، فلان مطلب از مشیرى نیست. بهخصوص که به جز شعر، متنهاى زیادى منسوب به پدرم در فضاى مجازی منتشر مىشد. مطلبى که بیشتر باعث تعجبم شد، این بود که چطور یک نفر شهامت ندارد نوشتهاش به نام خودش باشد و نام شخص دیگرى را مطرح مىکند.
درهرحال با آرزوى داشتن نیروى زیاد براى همه فعالان گروه، امیدوارم مطالب جعلى روزبهروز کمتر و کمتر شوند و انرژى خوبى براى انتشار ادبیات ارزشمندمان براى جوانان باشیم.
اشعاری که از او نیست به نام اوست
یلدا ابتهاج
از زمانی که امکان تازهای برای دسترسی سریعتر به اطلاعات به واسطه اینترنت عملی شده است، دردسرهایی را هم به همراه خود ایجاد کرده است. جهانی که ناگزیر سرعت را اهمیت بیش از اندازه میدهد و با شتاب هرچه بیشتر حرکت میکند، گاه فرصتی برای ما باقی نمیگذارد تا به شیوههای قدیمیتر و سنتی به امور بپردازیم. بهره بردن چه برای یادگیری و آموزش و دانستن، یا به عنوان تفنن و سرگرمی یا علایق شخصی، گاه نیازمند صرف وقت و حوصله و سرعت کمتر است که در روزگار ما این امر کمتر مورد توجه قرار میگیرد. این ما را تبدیل به افرادی آسانطلب و راحتطلب کرده است. یکی از این موارد استفاده از کتاب است. خیلی از افراد استفاده از اینترنت را به جای تهیه کتاب و پرداخت هزینه آن ترجیح میدهند. اینجاست که مشکلات آغاز میشود. متون و مطالبی که متاسفانه به غلط، چه بهطور عمد یا غیرعمد، در اینترنت در دسترس همگان قرار گرفته است.
در مورد اشعار سایه نیز این موضوع مستثنی نیست. بارها و بارها دیدهام که در صفحات مجازی اشعار به غلط نوشته شدهاند، یا اشعاری که از او نیست، به نام اوست. تا حد امکان در اصلاح آن تلاش کردهام و مخاطب را به کتابهای چاپشده ارجاع دادهام. در مورد سایه شاید موضوع سادهتر و راحتتر باشد، چون تعداد کتابهایش مختصر است. نمونه اشتباهاتی را که معمولا خیلی تکرار میشوند، اینجا برای نمونه ذکر میکنم:
۱.امیرهوشنگ ابتهاج سمیعیگیلانی غلط است و نام درست او امیرهوشنگ ابتهاج (سایه) است.
۲.تخلص سایه، «ه. ا. سایه» است که گاهی به غلط به شکل «ه. الف. سایه» نوشته شده است.
در بعضی صفحات اینترنتی این بیت از سایه «سایه صد عمر در این قصه به سر رفت و هنوز / ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست» به جای اسم «سایه»، «پیمان» نوشته شده که به وزن شعر هم صدمه خورده است.
۳.نمونه اشعاری که به غلط در اینترنت و دنیای مجازی به نام او دست به دست شده است:
«برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند، کسی را به کسی نیست
آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست
این قافله از قافله سالار خراب است
اینجا خبر از پیشرو و بازپسی نیست
تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست
من در پی خویشم ، به تو برمیخورم اما
آن سان شدهام گم که به من دسترسی نیست
آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
حیثیت این باغ منم ، خاروخسی نیست
امروز که محتاج توام، جای تو خالیست
فردا که میآیی به سراغم نفسی نیست
در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است
وقتی همۀ بودن ما جز هوسی نیست»
*
«من تماشای تو میکردم و غافل بودم
کز تماشای تو خلقی به تماشای منند»
*
«به تو ای دوست سلام
دل صافت نفس سرد مرا آتش زد»
*
«روزگاریست که هم صحبت من تنهاییست
یار دیرینه من درد و غم رسواییست
عقل و هوشم همه مدهوش وجودی نیکوست
ولی افسوس که روحم به تنم زندانیست»
۴. استفاده از اشعار گاه به علت خوانش غلط اجرا شده است که اگر به متن کتاب و شعرخوانیها با صدای خود شاعر دقت میشد، این اشتباهات اتفاق نمیافتاد.
۵.شعری از «جویا معروفی» به علت استفاده از نام «ابتهاج» در شعر، این تصور را ایجاد کرده است که این شعر از سایه است: «من ابتهاجترین شاعر زمان توام/ تو عاشقانهترین شعر روزگار منی!»
۶.خیلی اوقات دیده شده که از قول شاعر جملههایی نقل شده است که بهسادگی میتوان پی برد که این نقلقولها نادرست است. مجموعا سایه را بهدرستی میتوان کمحرفترین شاعر دوران معاصر نامید. او اشعارش را در کتابهایش به چاپ رسانده و بخشی از خاطراتش را هم میتوان در کتاب «پیر پرنیاناندیش» به همت میلاد عظیمی و عاطفه طیه خواند. مطالبی که پراکنده از او در اینترنت نوشته شده است، هیچکدام صحیح نیستند. بارها دیدهام که مطلبی درباره زنان از او در اینترنت و صفحات نقل شده است که کاملا بیاساس و نادرست است: «از اینکه زنی با تو دیوانهوار بحث میکند خوشحال باش/ دنیای زنها کاملا متفاوت و مرموز است/ زن اگر سکوت کرد بدا / سکوتش نشانه پایان توست!»
۷. یکی دیگر از مواردی که با آن بارها روبهرو بودهام، خبرها و شایعات احوال بد و بیماری و حتی مرگ بوده است و حتی در کامنتهایی خواندهام که تسلیت گفتهاند که متعجب از افرادی هستم که به دوران خود تا این حد بیاطلاع هستند، یا اخبار و شایعات ساختهشده را بهراحتی اشاعه میدهند و تلاش نمیکنند از منابع موثق و صحیح اطلاع حاصل کنند.
۸.در انتها به همه دوستان و خوانندگانی که به شعر سایه علاقهمند هستند، یا برای قطعات موسیقی یا تئاتر و… مایلاند از این اشعار استفاده کنند، توصیه میکنم حتما از متن کتابها یا شعرخوانیهای شاعر استفاده کنند.
یادآور میشوم که سایه هیچ صفحه مجازی اینترنتی ندارد. در خیلی از صفحات بارها دیدهام که مخاطب خطاب به سایه مینویسد و صاحب صفحه بدون ذکر واقعیت به آنان جواب میدهد. همه صفحات از طرف دوستداران و علاقهمندان به شعر سایه ایجاد شده است و او هیچ نظارت و اطلاعی از محتویات این صفحات ندارد.
خوف پوسیدن فرهنگ و شعور
زردشت اخوانثالث
بیا تا فرستیم ایدل بهجان
بر آن آشکارای پنهان درود
… و همان اندازه که حفظ متون متین دیروزِ فرهنگ و هنر و ادبِ این «کهنبوموبر» مهم است و نیاز به تخصص دارد، تا آنجا که علم تصحیح متون به وجود آمده، حفظ مکتوبات فرهنگ و هنر و ادبِ این روزگار مهم و بسا مهمتر است مکتوباتی گرانمایهوپایه که میباید هوشیار و بیدار، و حتی با وسواس و نکتهسنجی بسیار، مراقب آن باشیم تا از تخریب و تحریف و هرچه از این قبیل خیانتها و نارواییهاست، حفظش کنیم.
دست بر قضا، گویا، حفظ این «میراث»، امروز، با وجود و ظهور و حضور این همه ترقی و پیشرفت و فن، دشوارتر است. دیروز بیم پوسیدن بود از خوف موریانه و خاک، امروز خوف «پوساندنِ» این فرهنگ و شعور است و کشیدنش به مغاک و ورطه هلاک.
چه بسیار معاند و دشمنِ سخن نجیب و نورانی و پاکِ پارسی که به کمین نشسته مترصد لحظه غفلت ما هستند تا از پس ریش، نیشِ زهرآلود و چرکین خود را به جانِ در این روزگاران بیرمقِ ادب و شعر ما فرو کنند. قدیمیها میگفتند: «بـه زمانه گـذار او را زانک / بیادب را ادب، زمانه کند»، اما در این روزگار «زمانه» مجال ادب کردن ندارد و در گذر برقآسای «زمان»، از بیادبِ فرصتطلب جا میماند و… و این ماییم که باید در مقابل، بیادبی میشود، ادیبان فضای مجازی یا ادیبان مجازی بایستیم که باقیمانده رمقِ این جانِ خسته را از ادب و شعر و شعور ما نکشند.
امروز، در این روزگاران کذب و کذّابان، در این هواهای (مجازی) عفن تنها یک نام را میبینیم که این بار را به دوش گرفته و با «#کمپین مبارزه با نشر جعلیات» پاشنه بالا کشیده و میکوشد تا نگذارد جعلیاتی به نام بزرگان شعور ایران منتشر شود.
اینستاگرام: @zardoshtakhavansaless
https://t.me/Mehdi_Akhavansales
کتاب نخوانید! جعلیات بخوانید!
اسماعیل امینی
شعرهای جعلی، حرفها و نوشتههای جعلی به کسانی که کتاب نمیخوانند، آرامش میدهد. ای کسانی که کتاب نمیخوانید، خیالتان راحت باشد که در کتابها هم خبری نیست. ای کسانی که غیر از کتاب درسی و کتاب کنکور و تست، چیز دیگری نخواندهاید و حالا کارشناس و مهندس و دکتر شدهاید، نگران این نباشید که از شعر و داستان و تاریخ و نقد ادبی و طنز، چیزی نمیدانید. جعلیات به شما میگویند که شاعران و نویسندگان و متفکران بزرگ هم، مانند شما عوامانه فکر میکنند و شعر و داستانِ عوامانه مینویسند.
فردوسی جعلی، گزافهگویی است عربستیز و نژادپرست که ضمن مفاخره به گذشتهای خیالی، هموطنان زمان خود را سرزنش میکند که چرا به جای زیارت مکه و مدینه و کربلا و نجف، به زیارت قبر کوروش نمیروند؟
سیمین بهبهانی جعلی، شاعری است عصبانی که به همه چیز میتازد و علیه دین و خانواده و فرهنگ ملی شعر میگوید و ضد مردان است و حرفهای خالهزنکی دورهمیهای فامیلی و کارمندی را با لحنی حماسی، موزون و مقفا میسازد.
صادق هدایت جعلی، با تندخویی و پردهدری، به همه فحش میدهد و بیش از همه از اهل نماز و روزه و مسجد نفرت دارد و جملاتی سطحی و سادهلوحانه مینویسد.
حسین پناهی جعلی، جوانی است اندوهگین و شکستخورده که به یاد عشقها و دوستیهای افسانهای آه میکشد و دود از کلّه کلماتش برمیخیزد. او به نسل بعدی هشدار میدهد که فریب حرفهای عاشقانه را نخورند و احساساتی نشوند.
فروغ فرخزاد جعلی، دختری است فریبخورده که درباره گرگهای در کمین نشسته بر سر راه دخترکان فراری معصوم شعرهای سوزناک و مکش مرگ ما میگوید.
قیصر امینپور جعلی، جوانکی است احساساتی و درونگرا، که از بس شکست عشقی و عاطفی تحمل کرده، تن به جبر تقدیر داده و شعرهای گاهی میشود و گاهی نمیشود و زود میشود و دیر میشود، میسازد با غلط وزنی و قافیهای و حتی املایی.
جعلیات افیون تخدیر و معجون آرامبخشِ کسانی است که سروصورت و کفش و لباس و عینک و ساعت و کیفشان امروزی و شیک است. مدرک تحصیلی و عناوین دهانپرکن و رشکبرانگیز دارند، اما از مطالعه و کتاب و خواندن و نوشتن گریزاناند. بااینحال ناگزیرند که به تناسبِ ظاهرِ آراستهشان، دکوراسیونی از کتابهای شعر و داستان و رمان و فلسفه و جامعهشناسی و تاریخ پشت سرشان باشد. جعلیات این دکوراسیون دروغین و ظاهرفریب را برای آنها فراهم میکند. با کمک جعلیات آنها میتوانند بگویند: همانطور که از رنگ سال و مدل مو و برندهای کیف و کفش و لباس خبر دارند، از دنیای کتاب و ادبیات و فلسفه هم خبر دارند، حتی آنقدر باسوادند که شاهنامه هم میخوانند؛ شاهنامهای که اتفاقا حرفهایش خیلی خودمونی و ایرونی است، درست مثل حرفهای مجریان شیک شبکههای ماهوارهای!
شریعتی: کمی تا قسمتی!
سوسن شریعتی
از همان روزهای اول انقلاب شروع شد؛ منسوب کردن متون یا اشعاری به شریعتی. معروفترین متون و اشعار منسوب به او عبارت بودند از «نماز، تسلیم انسان عصیانگر»، نوشته جلال رفیع، روزنامهنگار، و سپس دو شعر به نامهای «سوتک» و «روح خدا». تکثیر شدند در تیراژهای گسترده؛ شعر روح خدا در روزنامه «میزان» به چاپ رسید (۱۳۵۸) و بر اساس شعر سوتک موسیقی ساخته شد و دهان به دهان چرخید. تکذیبنامههای خانواده به هیچجا نرسید. این متون چرخ خوردند و چرخ خوردند و بدل شدند به امر مسلم و سند مسجل. از همان ایام معلوم بود که با شایعه نمیشود درافتاد و با زمزمه نمیشود رقابت کرد. افکار عمومی کار خودش را میکند و تکذیب و تایید به کاری هم بیاید، به کار ثبت در تاریخ خواهد آمد. طی همه این سالها این رفتار با نام و ایدههای شریعتی ادامه پیدا کرده است و با شکل گرفتن جهان مجازی و تنوع رسانه، مجاز در مجاز شد و موج بیامان آکروباسی با کلمات منسوب به شریعتی ابعاد غیرقابل کنترلی پیدا کرده است.
«شریعتی، در هزارتوی دنیای مجازی، هفتاد و هفت-هشت سال پس از تولدش، راه غریبی را میپیماید. همان راهی که خیام در لابیرنت تاریخ پیمود: تبدیل یک چهره به یک بهانه، یک نماد و فاصله گرفتن از یک تاریخیت اولیه. خیام نماد یا بهانهای برای همه دلهای پرتردید و کافرکیش و نومید از جاودانگی میشود تا از خلال نام او تنهاییها و سرگشتگیهایشان را به گوشها برسانند و با نسبت دادنِ همه پرسشها و تردیدهایشان به او یک فرهنگ مخفی موازی را در کنار فرهنگ مسلط بشناسانند. امکانی برای تجربه جور دیگری بودن، دیدن. همانی که «خیامیات» نام گرفته است. همین اتفاق دارد برای شریعتی میافتد. مدتهاست و این آخریها با شتاب بیشتری. جملات بسیاری به نام شریعتی دستبهدست میچرخد. در صدها فیسبوک و دهها وبلاگ و هزاران گوشی موبایل و… جملاتی بیارجاع و بیآدرس و نشانی. جملاتی که فقط شباهت به یک حال و هوا دارند، شباهت به نوعی نثر، نوعی نگاه، یک موقعیت. هرکس هرچه دل تنگش میخواهد، به او نسبت میدهد و این دلتنگیها غالبا از جنس عشق است و دین و سیاست و… عبور از خطوط ممنوع: از جنس ناسزا به روزگار باشد یا قدرت، عشق ممنوع یا ممکن، مضامین مشترک و مکرر این جملات سرگردان در جهان مجازی است. نوعی فرصت یا بهانه برای عاشقی یا دینداری، فرصتی که به کمک یک جمله، یک تلنگر یا یک تذکر ایدهها را از دایره محدود بحث نظری خارج کرده و به کوچه و خیابان میفرستد و اسباب آزادی و بقای خود را فراهم میسازد. جملاتی گاه زیباتر از آنچه شریعتی گفته و گاه بیکیفیتتر. در بسیاری اوقات یک رومانتیسم رقیق آنها را تشخص میدهد. دیگر نمیشود جمعوجورش کرد. در آغاز میشد تکذیب کرد. رفرانس خواست، با یکی دو تا اطلاعیه موضوع را فاش ساخت یا حتی امیدوار شد به گرفتن وکیل! امروز اما دیگر ماجرا از کنترل تحقیق علمی و کنترل حقوقی خارج است. اینبار یکسری مضامین است که دستبهدست میچرخد. مضامین را نمیشود تکذیب کرد، درددلها یا به تعبیر امروزی، دلنوشتهها را نمیشود به دادگاه فرستاد و جریمه کرد. راههای خودش را دارد برای نشستن بر دلها و با دلها نمیشود درافتاد. اینکه چه کیفیتی در نگاه، زندگی و شخصیت این متفکر چنین امکانی را فراهم ساخته، چرا مینویسند و به گردن او میاندازند، چه نوع کلامی را بر عهده او میگذارند، چرا کلام منتسب به او مشروعیت بیشتری پیدا میکند، مورد قبول واقع میشود، چرخ میخورد و راهش را باز میکند، چرا شایعه از خود واقعیت قدرتمندتر عمل میکند و… سوالاتیاند که دیگر باید اهالی علوم اجتماعی پاسخ گویند. آنچه مسلم است، وجود نوعی استعداد در زندگی و آثار شریعتی است برای زیستی آزاد و سیال!»
وظیفه وارث البته به ثبت رساندن اصل است تا تکلیفش با فرع روشن باشد. اینکه کپی برابر اصل است یا حتی اصیلتر از آن البته با زمان روشن خواهد شد. با این همه چهلویک سال پس از مرگش و چهل سال پس از انقلاب هنوز هم روشن نیست بالاخره شریعتی مرجع مشروعیتبخش است (از جمله برای جملات گمنام)، یا هر چه میکشیم، از اوست؟ این را هم البته زمان معلوم میکند.
در ایران ما با «اینترنتفارسی» مواجه هستیم
سینا بهمنش
زمانی معتبرترین سند، متن کتاب بود. مردم کتاب میخواندند و به مراجع معتبر دسترسی داشتند. امروزه فرهنگ کتابخوانی در جامعه کمرنگ شده است. به دلایل متعدد از جمله درگیر شدن انسانها با زندگی سریع مدرن، عدم مدیریت زمانی و اوضاع اقتصادی نامناسب، کتاب را در دست افراد جامعهمان نمیبینیم. ولی میل به خواندن و آگاه شدن همچنان وجود دارد. باید بپذیریم مدیومها تغییر کردهاند، در دستان مردم موبایل جای کتاب را گرفته است. بسیارند کسانی که به جای صفحات کتاب و مجلات، چشم به موبایل و مونیتور میدوزند. کالاهای دنیای مدرن وارد زندگی ما شدهاند، درحالیکه فرهنگ استفاده صحیح از این ابزار را نیاموختهایم. اینترنت یک ابزار است که هم میتواند بسیار مفید باشد و هم استفاده نادرست میتواند آن را تبدیل به یک امکان مخرب کند. در ایران ما با «اینترنتفارسی» مواجه هستیم. این پدیده را مانند اصطلاح «فیلمفارسی» سرهم مینویسم تا بگویم همان جایگاه را دارد. یک وضعیت عامهپسند، پرسروصدا و کممایه. «اینترنتفارسی» به جز انتشار اخبار زرد و شایعات بیاساس، تبدیل به بزرگترین منبع تولید جعلیات و اکاذیب ادبی شده است. صاحبان گروهها و کانالهای مجازی که به دنبال افزودن تعداد اعضای مجازی و کسب درآمد هستند، نیاز به خوراک عامهپسند دارند. در چرخه عرضه و تقاضا، در کنار تبلیغات کالاها و انتشار عکس خوانندگان و بازیگران و کلیپها و مطالب فکاهی و تصاویر دیدنی، با توجه به جایگاه شعر در بین ایرانیان، گاهگاهی هم شعری را منتشر میکنند. مسلم است این شعر هم باید مورد اقبال عامه قرار گیرد، پس کاملا هوشمندانه میروند سراغ اسامی شاعران و نویسندگان نامآشنا. بدون توجه به نام خالق اثر، اسامی مشاهیری مانند مولوی، سعدی، فروغ فرخزاد، سیمین بهبهانی، سهراب سپهری، شاملو، اخوان ثالث، پروفسور سمیعی، صادق هدایت، فریدون مشیری، حسین پناهی، قیصر امینپور و… را با یک متن ضعیف عامهپسند یا شعری پر از اشکالات وزنی و گرامری همراه میکنند تا نظر مخاطب را جلب کنند. یک جعل از همینجا شروع میشود. بلافاصله اعضای همان گروه مجازی، برای اینکه به افراد خانواده، دوستان و همکاران خود نشان بدهند که انسانی فرهیخته و علاقهمند به شعر و ادبیات هستند و رسالتشان نشر فرهنگ و ادب فارسی است، شروع به انتشار همین اکاذیب و جعلیات میکنند. اشعار جعلی بهسرعت تکثیر سلولهای سرطانی از گروهی به گروهی منتقل میشود و متاسفانه چون این متنهای جعلی، بسیار سطحی، عامهپسند و قابل فهم برای همه اقشار جامعه هستند، تیراژ مجازی و سرعت انتشار آنها هزاران برابر اشعار و متون فخیم و اصلی است. هرچند تولیدکنندگان اولیه مطالب جعلی مجرم محسوب میشوند و در قانون برایشان مجازاتی هم تعیین شده است، منتشرکنندگان ثانویه جعلیات علاوه بر اینکه مجرم هستند، خودشان قربانی هم به شمار میروند، چون حتی اگر قصد این افراد معرفی خود به عنوان فردی فرهیخته به وسیله انتشار و اشاعه فرهنگ و ادب فارسی باشد، با مشخص شدن کذب و جعلی بودن موضوع، بیسوادی، عدم آگاهی و در واقع سادهلوحی ایشان مشخص میشود. البته بخشی از جعلیات هم به شیطنت شاعران و نویسندگان نوقلم و ناشناخته مربوط است. بعضیها از این شگرد برای معروف ساختن خود استفاده میکنند، یعنی متنی از خود را با نام یکی از مشاهیر منتشر میکنند و بعد از اینکه آن متن بهخوبی در فضاهای مجازی با تکیه با نام یکی از بزرگانمان جا باز کرد، شروع به انتشار اطلاعیه و اعلامیه میکنند که فلان شعر که به نام فلان شاعر و ادیبمان منتشر شده است، متعلق به «من» است. بدین شکل خود را با یک شعر به فهرست مشاهیرمان الصاق میکنند. ما باید باور کنیم که هنوز معتبرترین مرجع، کتاب است و اگر دسترسی به کتاب نداریم، بهترین منبع موثق سایتهای شناختهشده هستند.
کمپین مبارزه با نشر جعلیات، ضمن رصد اشعار و متون جعلی در حال انتشار در فضای مجازی و اعلام کذب بودن موارد کثیرالانتشار، بارها و بارها فهرستی از سایتها و منابع مجازی دسترسی به متون موثق را اعلام کرده است. برای حفظ و اشاعه فرهنگ و ادبمان، برای پاسداشت نام بزرگان و خالقان آثار ادبیمان، جلوگیری از نشر اکاذیب و جعلیات باید تبدیل به یک فرهنگ عمومی شود. عمومی شدن این فرهنگ وظیفه همه ماست. وقتی در برنامههای صدا و سیما، سخنان سیاستمداران و حتی چند کتاب تازه منتشرشده شاهد حضور اینگونه جعلیات هستیم، باید خطر را درک کنیم و جدی بگیریم.
منبع چلچراغ ۷۵۱