ترسها و امیدهای فصل پیش رو
ابراهیم قربانپور
خوانندگان کتاب «نغمهای از یخ و آتش» از همان کتاب اول و تماشاگران سریال «بازی تاج و تخت» از همان اپیزود اول، یعنی درست جایی که جرج مارتین نویسنده کتاب و سازندگان سریال تصمیم گرفتند ادارد استارک و رابرت باراثیون، یعنی همان دو نفری را که داستان را با آنها شروع کرده بودند، با بیرحمی تمام به قتل برسانند، فهمیدند که حدس زدن اتفاقات این مجموعه و کتاب با منطق داستانی دیگران نمیخواند. اینجا نه زیاد خبری از عدالت هست و نه کسی میتواند نقش پول، خیانت یا امیال شهوانی را نادیده بگیرد. شخصیتهای اصلی بهراحتی ممکن است نابود شوند، چراکه همیشه شخصیتهای دیگری وجود دارند که همدلی بیننده یا خواننده را برانگیزند. خدایان ایسوس و وستروس چندان علاقهای به حاکم کردن داد ندارند و معمولا کسی را تا وقتی که اسباب و علل مادی کافی در دسترس نباشد، مجازات نمیکنند. این قضیه باعث شده است حدس زدن اتفاقات فصل جدید سریال به چالشی جدی میان هوادارانش تبدیل شود. خیلیها معتقدند داستان سریال کاملا لو رفته است، اما خیلیها هم این حدسیات را جدی نگرفتهاند. اینجا پنج تا از خوشبینانهترین و پنج تا از بدبینانهترین حدسها درباره اتفاقات فصل را سیاهه کردهایم. این درست است که به بدترین اتفاقات عادت کردهایم، اما فراموش نکنید این فصل یکی مانده به آخر است. اگر خبری از پایان خوش باشد، وقتش است یکی دو تا چشمه از خودش رو کند!
رویای بهار
اگان فاتحی دیگر
زمانی که حدود سه قرن پیش اگان تارگرین، اگان فاتح، حاکم جزیره دراگون استون شد، نیرویی ناچیزتر از نیروهای حال حاضر دنریس تارگرین داشت. او سرباز چندانی نداشت و تنها به اتکای دو خواهر و سه اژدهایش تصمیم گرفت تا همه وستروس را فتح و یکپارچه کند. اگان تقریبا تمامی جنگهایش را با پیروزی تمام کرد. پادشاه شمال تسلیم او شد، دره ارنها را با صلح فتح کرد و برای شکست دادن پادشاه توفان و نیروهای متحد لنیستر و گاردنر (اربابان خاندان تایرل) مشکلی نداشت. به نظر میرسد شرایط حاضر هم شباهت زیادی به آن دوران دارد. دره ارنها دوباره در اختیار یک کودک ضعیف است، اتحاد لنیستر و تایرل تقریبا مضمحل شده است و پادشاه شمال احتمالا علاقهای به هیچ جنگی ندارد، مگر اینکه یک طرفش پادشاه شب و وایتواکرها باشند. دنریس تارگرین با سه اژدها و ارتش بزرگ چندملیتیاش میتواند همان کار اگان فاتح را دوباره تکرار کند و تخت اگان را پس بگیرد؛ البته اگر همه چیز «عادی» پیش برود.
ازدواج دنریس تارگرین و جان اسنو
برای یک هوادار فرضی سریال، البته اگر چندان نگران ضوابط اخلاقی خاص خدایان وستروس مبنی بر ممنوعیت ازدواج میان عمه و برادرزاده نباشد، چه چیزی از این شیرینتر است؟ دنریس تارگرین هر دو ازدواج قبلیاش را از روی وظیفه انجام داد (اگرچه لااقل در مورد کال دروگو موفق شد عشق را بعد از ازدواج پیدا کند) و جان اسنو هم تا به حال درست از سر وظیفه ازدواج نکرده است (اگرچه یک داستان عاشقانه پرشور را پشت سر گذاشته). این بهترین فرصت برای پیوند دادن آتش و یخ به هم است تا پیشگویی معروف کتاب در مورد «پرنس وعده دادهشده» هم محقق شود. بهعلاوه این ازدواج میتواند به معنی یک پیوند قوی هم برای غلبه بر مدعیان دیگر تخت آهنین، لنیسترها، باشد و هم تنها بخت احتمالی برای غلبه بر وایتواکرها!
سگ و کوه
«بازی تاج و تخت» اگر مهارتش را دریک چیز ثابت کرده باشد، تغییر دادن موضع تماشاگر نسبت به شخصیتهاست. شخصیتهای محبوب بسیاری با اشتباهاتشان جایشان را در دل تماشاگران از دست دادهاند و در عوض شخصیتهای منفور زیادی هم در روند داستان محبوب همه شدند. یکی از کسانی که توانست از زیر آوار نفرت «سگ» جافری بودن و رفتار ظالمانه با فرزندان استارک بیرون بیاید، سندور کلگین یا تازی بود. برادر کوچکتر کلگینها با مهربانی خشنش با آریا استارک و سانسا، دیدگاه واقعگرا و تمسخرآمیزش نسبت به شوالیهها و آیین شوالیهگری و سرانجام طنز هولناکی که در جملات بدبینانهاش مخفی کرده، حالا یکی از چهرههای محبوب سریال است و احتمالا وقت آن است تا او با برادر از مرگ برگشتهاش گرگور، کوه، مواجه شود و انتقام دوران کودکیاش را از او بگیرد. صحنه مرگ کوه برای خیلیها دلپذیر خواهد بود. بهخصوص آنها که هنوز بابت کشتن الیا مارتل و فرزندان خردسالش در شورش رابرت از او متنفرند.
اژدهاسوار
نشان اژدهای خاندان تارگرین یک اژدهای سه سر قرمز است روی زمینه سیاه. اگان فاتح سه اژدها داشت که خودش و دو خواهر/ همسرش بر آنها سوار میشدند. دنریس در خانه نامیرایان کارث شنید که «اژدها سه سر دارد» و حالا خود او هم سه اژدها دارد. همه چیز نشان میدهد او به دو اژدهاسوار دیگر نیاز دارد. اژدهاها فقط با اژدهاسوار است که میتوانند به حداکثر توان خود در جنگ برسند و بدون سوار معمولا سردرگم میشوند. خیلیها معتقدند جان اسنو (که خون ریگار تارگرین در رگهایش جاری است) و تیریون لنیستر (که یک بار موفق شده است با اژدهاها همصحبت شود) شانسهای اول اژدهاسواری در کنار دنریس هستند. خیلیها هم معتقدند یکی از اژدهاسوارها حتما بران استارک خواهد بود که میتواند وارگ شود و حیوانات را کنترل کند. قدر مسلم فارغ از اینکه کدام حدس ممکن است درست باشد، پیدا کردن اژدهاسوارها اتفاق خوبی برای جنگ سخت پیش رو خواهد بود.
وایت آتشین
لشکر بزرگ وایتها جدیترین تهدید حال حاضر برای وستروس است. وایتواکرها میتوانند همه مردگان را دوباره از گور بیرون بکشند و برای نبرد این طرف و آن طرف ببرند. مردگان از گوردرآمده دیگر به شکل عادی نمیمیرند و فقط با آتش از بین میروند. اخیرا مارتین با اشاره به بریک دانداریون و بازگشت چندبارهاش از مرگ او را به یک وایت آتشین تشبیه کرده است. این میتواند یک مژده برای جنگ بزرگ زندگان و مردگان باشد. فراموش نکنید جان اسنو هم با بوسه آتشین رلور، خدای نور به زندگی بازگشته و در این طبقهبندی او هم یک وایت آتشین است. اگر خدای نور موفق شود تعداد بیشتری از مردگان را با بوسه آتشینش به حیات برگرداند، میشود گفت وستروس شانسی برای زنده ماندن دارد.
بادهای زمستانی
همیشه پای پتایر بیلیش در میان است
در پایان فصل قبل به نظر میرسید همه چیز در شمال سر جای خودش است. یک پادشاه شمال قدرتمند. لردهای شمالی که با او بیعت کردهاند. مردمان آزاد آن سوی دیوار که خود را مدیون او میدانند و در جنگ کنارش ایستادند و لردهای دره ارن که به یاد دوران شورش رابرت با جان متحد شدند. فقط یک چیز کمی میلنگد. لرد بیلیش، انگشت کوچک، هم در شمال است. برای بیلیش هیچچیز مهمتر از خودش نیست. او احتمالا بهزودی لردهای دره را از اتحاد با شمالیها منصرف خواهد کرد، اما احتمال بدتر آن است که سانسا استارک برای چندمین بار فریب او را بخورد و به جان اسنو خیانت کند. بههرحال باید منتظر ماند و دید، اما مادامیکه لرد بیلیش زنده باشد، هیچچیز دقیقا سر جای خودش نیست.
انتقام کور
مسلما یکی از جذابیتهای ویژه قسمت آخر فصل پیشین سریال قتل لرد منفور برجهای دوقلو والدر فری با چاقوی آریا استارک بود. آریا استارک مدتهاست فقط با یک انگیزه زندگی میکند؛ انتقام. او حالا با توانایی بیچهره شدن و آموزشهای چریکی برای تبدیل شدن به الهه انتقام آماده است و میتواند یکی یکی به سراغ اعضای سیاهه مرگی برود که شبها قبل از خواب اسمشان را تکرار میکند. تنها مسئله این است که خیلی از اعضای این لیست دیگر آنقدرها هم منفور نیستند. مثلا تازی، سندور کلگین دیگر نمونه خوبی برای کسانی که باید به قتل برسند، نیست. بهعلاوه آریا ممکن است در مسیر رسیدن به انتقامش ناچار شود کسان دیگری را هم به قتل برساند. کشتن جیمی لنیستر برای رسیدن به خواهر بدنامش واقعا باعث تاسف بزرگی خواهد بود. آریا باید کمی در انتقام هوشمندتر باشد.
ققنوسها میمیرند
گریجویها میان هوادارن سریال هم درست مثل ساکنان وستروس هیچوقت زیاد محبوب نبودهاند. اما حالا مدتی است این رویه عوض شده است. تئون گریجوی دیگر شبیه جوانکی که وینترفل را فتح کرد، یا پسر بیدستوپایی که رمزی بولتون شکنجهاش میکرد، نیست، بلکه شبیه یک جنگجوی قابل اتکا شده است. یارا گریجوی هم بعد از اتحاد با دنریس تارگرین دارد میان مخاطبان محبوب میشود. اما نباید فراموش کرد جنگی در پیش است و سریال علاقه زیادی به کشتن شخصیتهای محبوب دارد. عمو یورون آنها طبعا بدش نمیآید برادرزادههایش را به حاکم تخت آهنین پیشکش کند. گریجویها در این لحظه دم دستترین قربانیهای فصل جدید به نظر میرسند.
وایت غمگین
این یکی متاسفانه احتمالا پیشگویی نیست. بعید است وایتواکرها از خیر جنازه هودور، مرد غولپیکر محبوب استارکها بگذرند. سکانس غمانگیز مرگ هودور در سریال احتمالا یکی از پرطرفدارترینها در طول شش فصل گذشته است و باعث شده است هودور به یکی از دوستداشتنیترین شخصیتهای کل مجموعه تبدیل شود، اما حالا پیکر او در اختیار پادشاه شب است و احتمال اینکه او به شکل یک وایت برگردد و با خود استارکها روبهرو شود، زیاد است. جنگ با او بسیار تلخ و دردناک خواهد بود.
دیوار
اگر در دنیای واقعی دیوار ترامپ میان آمریکا و مکزیک تبدیل به یک شوخی دائمی شده است، در دنیای فانتزی «بازی تاج و تخت» دیوار تنها امید برای روبهرو نشدن انسانها و لشکریان پادشاه شب است. وایتواکرها بهسرعت در حال نزدیک شدن به جنوباند و به جز ساخته عظیم برندون معمار چیزی سر راهشان نیست. (از نگهبانان شب عملا چیز زیادی باقی نمانده است.) اما به نظر میرسد دیوار هم آنقدرها در امنیت نیست. احتمالا برن استارک بهزودی از دیوار عبور خواهد کرد و این ممکن است به معنی فرو ریختن دیوار یا از میان رفتن جادوی آن باشد، چون پادشاه شب برن را از پیش لمس کرده است. اگر دیوار از میان برود، راهی جز نبرد رودررو با وایتواکرها و لشکرشان وجود نخواهد داشت. این میتواند به معنی از میان رفتن احتمال هرگونه پایان خوشی باشد.
فراموش نکنید مارتین اسمهای امیدبخشی برای کتابهایی که مینویسد انتخاب نکرده است، «بادهای زمستان» و «رویای بهار». فراموش نکنید مدتهاست همه دارند از «رسیدن زمستان» میگویند و حالا زمستان رسیده است. شاید بهتر است پایان خوش را فراموش کنیم.
شماره ۷۱۴