محمدعلی مومنی
علی جنتی: گروه محترم ارکستر! شما بفرمایید موسیقیتون رو اجرا کنید. من اینجا پشت در وامیسم که کسی نیاد. فقط قربونتون برم. دو تا آهنگ اجرا کنید، بریم پی کارمون.
اوه اوه! اومدن اومدن. پشت درن. دارن در رو هل میدن. شما آهنگتون رو بزنید. من پشت در رو گرفتهام. آهنگ فیلم حاتمیکیا بزن اینا خیالشون راحت شه.
چه زوری هم دارن. الو… عبدالرضا… میتونی یه سر بیای پایین کمک؟! اینجا یه کنسرته، به کمک نیاز دارم. کنسرت چه کمکی میخواد؟ بابا دو قدم پاشو بیا پایین اینا اومدهان پشت در دارن هل میدن. من یه نفری گرفتهام. زود بیا.
الو، یه کمک به وزارت فرهنگ و ارشاد بکن. یه کنسرت داریم برگزار میکنیم… لجستیکی چیه؟ پول نمیخوام. بابا یه دقیقه بیا کمک کن، پشت در رو نگه داریم تا کنسرت تموم بشه.
ئه! اومدی عبدالرضا؟!
عبدالرضا رحمانی فضلی: آخه اینجا جای کنسرت برگزار کردنه؟!
جنتی: اینجا که مشهد نیست. برگزار میکنیم دیگه.
عبدالرضا: به بیژن زنگ زدی بیاد کمک؟!
جنتی: نه بابا. این نفتیها رو با یه من عسل هم نمیشه خورد.
عبدالرضا: زنگ بزن بابا. اون سنگین وزنه، پشت در وایسه دیگه کار ما هم سبکتر میشه.
جنتی: بزنم به عباس جدیدی؟!
عبدالرضا: اون که نویسنده است.
جنتی: نه بابا. دو روزه شده نویسنده. هر کاریش بکنی کشتیگیره. سنگینوزنه.
عبدالرضا: آخه الان دیگه نویسنده هم شده، فکر نکنم بیاد. نویسندهها ظریفکاری بلدن. کارهای خرکی نمی کنن.
جنتی: یه پیام توی گروه بذار همه بیان کمک.
عبدالرضا: پس کی کارهای دولت رو انجام بده؟!
جنتی: وقتی اینا دارن در رو میشکونن بیان توی کنسرت، لغو کنن، خوب چاره چیه؟! پیام بذار بیان.
عبدالرضا: اینا خیلیان. زورشون هم برعکسه. بهجای اینکه هی کم شه، هی زیاد میشه.
جنتی: همه کاراشون برعکسه.
عبدالرضا: هل بدی علی. هل بده. آقا تمومش کن دیگه تو ام کنسرت رو.
رهبر ارکستر: ما فقط اورتورش رو زدیم. هنوز به شعر هم نرسیدیم.
عبدالرضا: نوشابه که نیست تا آخرش رو بخوری. نمادین می خواستیم کنسرت برگزار بشه که شد. علی یه قانون بده این گروههای موسیقی اورتورشون کوتاهتر باشه. بخوایم صبر کنیم خواننده شعر رو شروع کنه، اینا میان داخل از رومون رد میشن.
جنتی: هل بده حرف نزن. بچهها تو راهن.
عالی بود … فقط به یه مشکلی برخوردم … نمیدونم بخندم یا گریه کنم الان ؟؟!!!!!
والا دیگه هر طور صلاح میدونید 🙂