حسام نوابصفوی: فارسیوان را من تعطیل کردم!
محمدعلی مومنی
اینجا ایران است، #رادیوچل
نواب صفوی پارازیت ارگانیک اختراع کرد!
خوشبختانه ما توانستیم پارازیت جدیدی اختراع کنیم که کاملا ارگانیک و طبیعی است. از این به بعد دیگر از آن پارازیتهایی که باعث بیاشتهایی، حالت نگرفتن مو، زردی دندان، حوصله سررفتگی، شاکیشدگی، بددهانی و تولید حرفهای آبدار، بیادبی و بیتربیتی، تورم ۶۰ درصد و اینجور ضررهای کوچک و ناچیز و ناقابل میشد، خبری نیست.
البته آن پارازیتها فواید زیادی هم برای سلامتی داشتند، که فعلا چون قرار است این پارازیت جدید را معرفی کنیم، بیخیال آنها میشویم.
این پارازیت ارگانیک، دیگر هیچگونه ضرری ندارد. شما هم اصلا نمیفهمید که چه شده. فقط یک روز بلند میشوید میزنید (رویم به گلاب) شبکه «فارسی وان» و میبینید خیلی فیلمهای خوب و آموزنده، همراه با انگیزهسازی برای ازدواج، خوب شدن آدم بدها در پایان فیلم، انعکاس مشکلات مردم جهان و از اینجور چیزهای خوب دارد.
یعنی جوری از فارسی وان به شبکه یک خودمان دایورت شدهاید که خودتان هم یادتان نمیآید قبلا در چه منجلابی بودید.
مخترع پارازیت ارگانیک کسی نیست جز حسام نواب صفوی
صفوی بدون ول کردگی ذرهای امواج، پارازیتهایی ول میکند که هر شبکه در آن واحد از کار میافتد و موجی از بیکاری در ممالک غربی به راه میافتد.
حسام گفته «فارسیوان با پیگیریهای من تعطیل شد!»
بعد از این اختراع بزرگ بسیاری از کشورها خواهان جذب این تولیدکننده «پارازیت ارگانیک» بودهاند. ولی حسام گفته که فقط میخواهد برای کشور خودش از این هنرنماییها بکند.
به نظرم حالا که این همه استعدادهای جذاب داریم، میتوانیم حتی جشنواره بزرگ جهان را خودمان مدیریت کنیم.
اینجوری که جواد شمقدری و بهروز افخمی که قدرت چانهزنی و اسکارگیری برای اصغر فرهادی دارند، بروند چانهزنی کنند برای کارگردان «معمای شاه» و دهنمکی و ابوالقاسم طالبی هم چند تا اسکار بگیرند، ببرند بریزند توی دست و بالشان. بلکه بیخیال ما بشوند.
اصلا چرا اینقدر هزینه ایاب و ذهاب بدهیم؟ اسکار را بیاورند جای جشنواره فجر خودمان برگزار کنیم و خودمان به هر کس که دلمان خواست، اسکار بدهیم.
در صورتی که مقاومت کردند و هی نع و نوع کردند، حسام را بفرستیم برود پیگیری کند، با دوستهای بینالمللیاش این جایزه را هم به همان خاک مشکی بنشاند که فارسیوان را نشاند، که درس عبرتی باشد برای بقیه شبکهها.
تو خودت نقل و نباتی! پارازیتی، پارازیتی!
حسام در خانه خیلی طفلکیوار با تلفن صحبت میکند. داداش حسام دارد تلویزیون وانِ خودمان را که ظاهرا شبکه هر ایرانی است، میبیند که یکهو قطع میشود.
داداش حسام: ئه! حسام بذار اون گوشی رو!
حسام: تو هم گیر دادیها. اون زمانی که فرت و فرت تلفن خونه رو اشغال میکردی و من تا تلفن رو برمیداشتم، میگفتی «بذار اون تلفن رو» گذشت عزیزم. من الان یه تلفن همراه مخصوص خودم دارم.
داداشش: اون به من ربط نداره. بذار اون تلفن رو دارم فیلم میبینم.
حسام: به من چه؟ ببین خب!
داداشش: من که میدونم تو تلفن دستته هی کرم میریزی. من هر کانالی که میزنم، تو سریع زنگ میزنی به دوستای بینالمللیات که قطعش کنن. کلیدش دم دستشونه هی قطع میکنن، هی وصل میکنن. ولی این وان خودمون بودا!
حسام: واقعا؟ از بس استودیوها و برنامههاشون شبیهه، آدم اشتباه میگیره. صبر کن یه لحظه…
الو… داداش قربون دستت این وان رو وصل کن. اشتباه گفتم!
پسر چقدر ساکتی؟! اومدی تو مجلس یا توی مهمونی؟!
مجلس شورای اسلامی و (رویم به گلاب) مجلس شورای ملی همیشه این فنتی بودهاند که همه سر و دست میشکستند بروند آنجا هی سخنرانی کنند. هی مواضع بگیرند. هی مصاحبه کنند. خلاصه میرفتند که تولیدات چانوی خودشان را جایی تخلیه کنند. چه جایی بهتر از آنجا.
تا اینکه یک روز نمایندهای وارد مجلس شد که رییس فراکسیون هم شد و سبک جدیدی در تاریخ مجلس دستوپا کرد. جوری که از دیوار صدا در میآمد، از او در نمیآمد. اسمش م. ر. ع. بود.
جالب بود که کنفرانس خبری هم که برگزار میکرد، سبک جدیدی داشت و در سکوت بود!
هر خبرنگار وقت داشت دو دقیقه بیاید پشت تریبون، در سکوت با نگاه سوالش را بپرسد و برود.
البته به این شرط که سوالش تند نباشد. یعنی اعتدال آنقدر پیشرفت کرده بود که سکوت هم نباید تند میبود و باید یک سکوت اعتدالی و دلچسب و دلپذیر میبود.
مشروح پرسش و پاسخ دکتر ع. معمولا خیلی در سکوت سروصدا میکرد و در یک صفحه کاملا سفید منتشر میشد.
تا اینکه یک روز خبرنگاران کلافه شدند و تصمیم گرفتند دلیل سکوت دکتر ع. را بپرسند.
پرسیدند: سکوتت از رضایت نیست، دلت اهل شکایت نیست؟!
سر به بالا انداخت. یعنی که «خیلی جلف بود این سوالت!»
پرسیدند: وقتی که ساکتم، یعنی که عاشقم؟!
سر به بالا انداخت، یعنی که «بیتربیت!»
پرسیدند: بازی «همه جا ساکت بود» شرکت کردین؟!
سر به بالا انداخت، یعنی که «برو بیرون!»
پرسیدند: جواب ابلهان خاموشی است؟!
سر به بالا انداخت، یعنی که «نه بابا! نه!»
پرسیدند: نگران سر سبز و اینجور چیزها هستین؟!
سر به بالا انداخت، یعنی که «سرخ نیست. صورتی جوانپسنده!»
پرسیدند: همه خوابن، رعایت حالشون رو میکنین؟!
سر به بالا انداخت، یعنی که «با صدای من کسی بیدار نمیشه!»
پرسیدند: فشارت افتاده؟!
سر به بالا انداخت، یعنی که «این همه فشار!»
پرسیدند: قهر کردی؟!
سر به بالا انداخت، یعنی که «نخیرم!»
پرسیدند: سیستم ضدشنوده؟! که کلا هیچکس نشنوه؟!
سر به بالا انداخت، یعنی که «زبان صورتی و صدای ملایم که ضد شنود نمیخواد!»
آخر سر دکتر به حرف آمد و گفت «سهمیه حرف ما رو دیگران پر میکنن. من رعایت میکنم که معدل حرفمون بیاد پایین، آبرومند شه. آبرومون رفت!»
در همان زمان دکتر ع. از سکوت شکسته شده استفاده بهینه کرد!
آیین «بشکن بشکنه» برای دکتر ع.!
سکوت دکتر ع. که طولانی شد، جشنی برگزار کردند با عنوان «جشن بشکن بشکنه!»
در این جشن گرد دکتر ع. را گرفتند و خواستند این سکوت سرشار از ناگفتهها بشکند.
شرح مذاکرات آهنگین این جشن را بخوانید:
دکتر ع: بشکن بشکنه.
– حضار: بشکن.
ع: من نمیشکنم!
– بشکن.
ع: من نمیتونم!
– میتونی.
ع: چهجوری بشکنم؟
– تقتق!: D.
ع: چهطوری بشکنم؟
– تقتق!
ع: اینجا بشکنم یار گله داره (اشاره به سمت چپ محفل)
اونجا بشکنم یار گله داره (اشاره به سمت راست محفل)
این عاشق بیچاره چقدر حوصله داره! (اشاره به خودش!)
– اینجا تهرونه!
بشکن.
– قر فراوونه.
بشکن.
– من نمیشکنم.
بشکن.
– با چی بشکنم؟
بشکن.
– با قندشکنم؟
بشکن.
از اتاق فرمان اشاره میکنند که فایل صوتی این نشست به دست ما رسیده که دعوت میکنم گوش کنید.
ولی از سوءاستفاده از ریتم شش و هشت این فایل صوتی خودداری کنید و یک کم سنگین و رنگین باشید!
(برای شنیدن با اپلیکیشن QR reader یا با امکان کدخوان در زاپیا و توییتر میتوانید این فایل صوتی را در فضای تلگرام بشنوید!)
پارگی مسری چند ورق کاغذ!
– آییییی… واااااااای… مُردم!
+ چه خبرته اینقدر شلوغ کردی؟!
– مگه نمیبینی؟!
+ خیلی بیتربیتی. مگه نمیدونی این حرف سانسوریه؟ خیلی حرفت زشت بود!
– حالا هر چی بود که اتفاق افتاده!
+ ئه! تویی؟ برنامه ششم توسعه! چی شدی؟ چرا پاره شدی؟! سازمان ملل رفته بودی؟! اصلا نشناختمت!
– الان که کسی رو با خودشون نمیبرن. اون موقع هم که یه هواپیما پر میبردن، واسه ما جا نبود.
+ پس چی شدی؟! بشین اینجا، ببینم میشه چسبوندت یا نه!
– اون هم کجا؟ توی مجلس! جلوی چشم همه!
+ ئه! آخه یکی از شرایطش تسلط به پاره پوره دیدن قطعنامه سازمان ملل و اینجور چیزهاست. قبلا تست شده.
– فکر کنم پارگی، مسری باشه. صد بار گفتم این قطعنامههای سازمان ملل رو که پاره کردن، ببرین یه جای دیگه. اینجوری تن همه باید بلرزه!
تازه میگفت «این برنامه طفلک مقصر نیست که حالا قراره پاره بشه. طراحش…» که دیگه دکتر ع. به سکوت دعوتش کرد. خوب شد ع. توی مجلسه.
+ تازه نمیخواست پاره کنه و اینجوری شدی؟!
– خدا کنه بره سازمان ملل منشور سازمان ملل و قطعنامه پاره کنه. تولیدات داخلی رو چرا آخه؟!
+ حالا بشین یه کم چسب بریزم، بخور، حالت جا بیاد!
– مگه من دیگه برنامه میشم؟! پاره نشده بودیم که شدیم!
قلیان با تخفیف دانشجویی!
دانشجویان عزیز، توجه فرمایید.
در راستای اعطای تسهیلات و ارائه خدمات به شما آیندهسازان کشور، از این پس قلیان با تخفیف دانشجویی عرضه میشود.
من از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدم و به مسئولان امر خیلی تبریک میگویم که حتی به فکر دود و دم آیندهسازان کشور هستید.
اصلا خیلی زودتر از این باید تسهیلات دودی به دانشجویان عزیز میدادند.
خب اگر دانشجو قلیان هم نکشد، دیگر کاری ندارد بکند. در طول ترم که دانشجوی بیچاره یا عاشق است، یا شکست عشقی خورده، یا مشغول رفیقبازی است، یا شبکههای اجتماعیاش را باید نو نوار کند که مایه افتخار جامعه دانشگاهی کشور باشد. یا اینکه هوا آلوده است. یا ریزگرد داریم. یا بینالتعطیلین داریم که حتی شامل شنبه تا پنجشنبه هم میشود که البته در دولت معجزه هزاره سوم به اینجور تعطیلیها توجه و التفات بیشتری میشد.
شب امتحان هم معمولا همه فاز فرهنگی و هنری دارند و تازه یادشان میآید که چقدر مطالعه غیردرسی کم دارند. چقدر موسیقی در زندگیشان کم شده.
پایان دوره دانشگاه هم که همه میروند از خدمات پایاننامههای حاضر و آماده استفاده میکنند.
به همین خاطر واقعا حوصله دانشجویان کشور دچار سررفتگی میشد.
کاری نبود جز این که بروند قلیان بکشند. این همه قیمتش بالا بود. حالا دیگر دانشجویان عزیز میتوانند از این تخفیف و دهها جوایز ارزنده دیگر استفاده کنند. مثلا اگر دو تا قلیان بکشند، از تخفیف بیشتر استفاده میکنند. اگر پنج تا قلیان بکشند، به شرط زنده ماندن، یک قلیان مجانی هم میگیرند.
مخصوصا که الان مثل خودروهای تکسرنشین، قلیانهای تکسرنشین هم مد شده و هر دانشجو با شعار هر دانشجو یک قلیان میتواند یک قلیان مال مال خودش داشته باشد و هی تخفیف بگیرد.
بهتر از این است که برود در خیابان و خدای ناکرده باعث وقوع زلزله و بقیه بلایای طبیعی و غیرطبیعی بشود.
شماره ۶۹۳