گفتوگو با سروش صحت
فرنوش ارسخانی
سال ۹۶ برای سروش صحت یک سال کاری متفاوت نسبت به سالهای قبل بود. او فارغ از نویسندگی و سریالسازی برای تلویزیون، برای اولین بار در یک برنامه تلویزیونی، در مقام مجری ظاهر شد و کاملا گرم و صمیمانه با مهمانانش درباره کتاب و توجه به فرهنگ کتابخوانی گفتوگو کرد. پخش این برنامه همزمان با سریال «لیسانسهها»ی ۲ اتفاق افتاد و کارهای او خصوصا «لیسانسهها»، حسابی مورد توجه و قضاوت قرار گرفت…
نه توهین، نه جسارت؛ فقط شوخی
فکر میکنم امسال به نسبت سالهای گذشته، سال پرکاری را پشت سر گذاشتید؛ فصل دوم سریال «لیسانسهها» را ساختید، اجرای برنامه «کتابباز» را به عهده گرفتید و بالاخره پس از مدتها، کار نوشتن فیلمنامه اولین فیلم سینماییتان را آغاز کردید. چقدر از مجموع اتفاقاتی که در سال ۹۶ برایتان افتاد، راضی بودید؟
در سال ۹۶ کار اصلی من، ساخت فصل دوم «لیسانسهها» و بعد اجرای برنامه «کتابباز» بود. خوشبختانه هر دو کار را مردم دوست داشتند و خوشحالم از اینکه هر دویشان توانستند با مخاطب ارتباط برقرار کنند.
اواخر سال ۹۶ هم به همراه ایمان صفایی، کار نوشتن فیلمنامه اولین فیلم سینماییام را شروع کردم که امیدوارم این فیلم را تابستان ۹۷ بسازیم.
برنامه «کتابباز» ادامه خواهد داشت؟
قرار است که ضبط فصل جدید، اردیبهشت ۹۷ آغاز شود.
اجرای فصل جدید را هم خودتان به عهده دارید؟
قرار است که این اتفاق بیفتد، اما هیچوقت آدم تا لحظه آخر یک کار، مطمئن نیست چه اتفاقی ممکن است بیفتد.
چرا در این برنامه فقط از هنرمندان و سلبریتیها دعوت کردید و از مردم عادی و کتابخوان برای حضور در برنامه استفاده نشد؟
هدفِ ما در برنامه «کتابباز» این بود که به مردم بگوییم کتاب هم مثل سایر سرگرمیهای دیگر، جذابیتهای خاص خودش را دارد. ما سعی کردیم آدمهایی را در این برنامه دعوت کنیم که برای مردم شناختهشده و جذاب هستند، یا در حوزه کتاب فعالیت دارند. علاوه بر اینها، ملاکهای دیگری هم در اولویتمان قرار داشتند. مثلا ما باید مهمانانی را دعوت میکردیم که هم شیرین صحبت کنند و هم حرفهایشان برای مخاطب جذابیت داشته باشد. البته انتخاب و دعوت مهمانها، همگی منوط به تصمیم نهایی اتاق فکر برنامه و شبکه بود. فکر میکنم همینکه توانستیم غیر از سلبریتیها، نویسندهها و مترجمها و دستاندرکاران حوزه نشر و همچنین شعرا را دعوت کنیم، گام مهمی برداشتیم.
آیا سلبریتیهایی که در برنامه دعوت کردید، همگی اهل کتاب و مطالعه بودند؟!
لزومی نداشت که حتما کتابخوان باشند؛ ما میخواستیم چهرههای شناختهشدهای در برنامه حضور پیدا کنند که حتما در یک مقطعی کتاب خوانده باشند و درباره اینکه چرا کتاب میخوانند یا نمیخوانند، یا چقدر دوست دارند کتاب بخوانند، حرف بزنند…
اگر اجازه بدهید، در ادامه میخواهم درباره فصل دوم سریال «لیسانسهها» که سهم بیشتری در ساخت و تولید آن داشتید، صحبت کنم. فصل دوم سریال «لیسانسهها» همانند «لیسانسهها»ی ۱ به دلیل جنس متفاوتِ طنز و شوخیهایش، با اقبال خوبی از سوی مخاطبان مواجه شد. در این فصل هم ما شاهد استفاده از شوخیهای بهروزتر و البته تمهید و تدبیرهای کارآمدتری در مواجهه با مقوله سانسور و ممیزیهای تلویزیون بودیم. چقدر از این شوخیها و تمهیدها حاصل نگاه انتقادآمیز و طعنه زدن شما به سانسورهای تلویزیون بود؟
ما با هر چیزی که قابلیت شوخی داشت، شوخی کردیم. انتقادی نکردیم…
ممیزیهای این فصل چقدر بود؟
خیلی زیاد نبود…
مواجههتان با ممیزیها چگونه بود؟
بههرحال هر رسانهای در هر جای دنیا، یکسری ضوابطی دارد که تو مسئولی آنها را رعایت کنی. ممکن است از حذف برخی سکانسها ناراحت شوم، ولی درکل چیزی نیست که بخواهد ناراحتم کند. من در مجموع خوشحالم از اینکه «لیسانسهها»ی ۲ پخش شد و مسئولین، مردم، شخصیتهای حقیقی و حقوقی که با آنها شوخی شد، واکنش مثبتی نشان دادند و از شوخیهایمان ناراحت نشدند.
همیشه همینجور هستید و واکنشتان نسبت به مسائل مختلف در یک سطح قرار دارد؟
من تا جایی که بتوانم، سعی میکنم با شرایط کنار بیایم، چون فکر میکنم هیچوقت شرایط با ایدهآلهایمان یکسان نیست. من اگر شرایطی را دوست نداشته باشم، سعی میکنم تغییر بدهم. اگر نتوانستم تغییر بدهم، سعی میکنم خودم را کنار بکشم. ولی اگر خیلی از متر و معیارهای ذهنیام دور نباشد، سعی میکنم تعدیل کنم، یا بپذیرم.
زمانی هم که احساس کنم نظرم درباره چیزی بهدردبخور است، سعی میکنم آن را بیان کنم. اما درباره مباحثی که هیچ تخصصی نسبت به آنها ندارم و صاحبنظر نیستم، نمیتوانم نظری را ارائه بدهم. در کارهایم هم فقط سعی میکنم تلنگری به مخاطب بزنم و با او شوخی کنم. راهحل را باید صاحبنظرها و کارشناسها ارائه بدهند.
فکر میکنید خودتان شبیه کدامیک از شخصیتهایی که تاکنون در سریالهایتان خلق کردهاید، هستید؟
دقیقا نمیدانم! چون من و ایمان صفایی همیشه برای خلق شخصیتها از خودمان، اقوام دور و نزدیک و چیزهایی که میخوانیم و میبینیم و میشنویم، استفاده میکنیم. از طرفی هم، آدم زمانی که خودش یکچیزی را مینویسد، از مخزن ذهنیاش استفاده میکند و مخزن ذهنی یک نویسنده، تجربهها، احساسات و دادههایی است که در اختیار دارد. برای همین دقیقا نمیدانم کدامیک از شخصیتهای سریالهایم شبیه خودم هستند. ولی فکر میکنم خودم و حتی پدرم، یکسری شباهتهایی با هوشنگ سریال «شمعدونی» داریم.
جالب است! یادم است زمان پخش سریال «شمعدونی» یکی از مباحثی که موجب واکنش متفاوت مخاطبان نسبت به این سریال شده بود، رفتارها و ویژگیهای این شخصیت بود که باعث خلق موقعیتهای متفاوتی در این سریال شده بود. ویژگیهای مشابه این شخصیت را تا حدودی در شخصیتهای پژمان سریال «پژمان» و حبیب سریال «لیسانسهها» هم دیدیم. اشتراک رفتارهای این کاراکترها آیا حاصل نگاه خاص شما نسبت به همجنسهایتان است؟
هر آدمی بالاخره در یک زمینههایی سادهلوح است. ما کار طنز میسازیم و فقط یکسری چیزها را که در جامعه و اطرافمان وجود دارد، تشدید و اگزجره میکنیم. یادم است زمان پخش سریال «ساختمان پزشکان» وقتی شخصیت خانم شیرزاد را نشان دادیم، همه گفتند که چرا شخصیتهای زن سریالت اینجوری هستند! ما هیچ منظوری از این کار نداشتیم. قرار نیست ما نسبتی را به زنها یا مردها اختصاص دهیم و قصدمان توهین کردن به هیچیک از آنها نیست. همانطور که گفتم، قصدمان فقط شوخی کردن است.
بازیگران این نقشها را چگونه انتخاب میکنید؟
من و ایمان صفایی از زمان نگارش به بازیگرانمان فکر میکنیم و برای هر نقش، کاندیدا یا کاندیداهایی مدنظر داریم و سعی میکنیم از بقیه هم دائم مشورت بگیریم. همیشه هم خودم و هم ایمان، حواسمان به دوروبرمان و آدمهایی که با آنها معاشرت داریم، هست…
من یک دفترچه دارم که در آن برخی از آدمها (چه بازیگر و چه غیر بازیگر) را با مشخصات و ویژگیهایی که دارند، مینویسم. فکر میکنم با این کار آن آدمها با ویژگیهایشان، در گوشه ذهنم قرار دارند. من همیشه موقع انتخاب بازیگرهایم از آن دفتر کمک میگیرم.
در زمان انتخاب شخصیت حبیب سریال «لیسانسهها» بهغیر از هوتن شکیبا چه گزینههای دیگری مدنظرتان بود؟
مهمترین گزینهمان، هوتن شکیبا بود. من در کارهای قبلیام هم به او پیشنهاد داده بودم، ولی سر کار دیگری بود و نتوانستیم با هم کار کنیم. ما یک تئاتر به نام «آوازهخوان طاس» به کارگردانی بهمن معتمدیان بازی کرده بودیم و از آنجا همدیگر را میشناختیم. هوتن شکیبا یکی از بازیگران محبوب و مورد علاقه من در تئاتر است.
هوتن شکیبا در تئاتر هم کار کمدی انجام داده بود؟
بله، من از او کار کمدی دیده بودم و خیلی هم کارش را دوست داشتم.
نویسندگی کاری سخت اما لذتبخش است
پس از پایان پخش فصل دوم سریال «لیسانسهها» و برنامه «کتابباز»، در یک مقطع تعریفشدهای، کلاسهای فیلمنامهنویسی برگزار کردید. یادم است زمان برگزاری این کلاسها، یکی از هنرجوهای قدیمی شما کامنتی گذاشته و نوشته بود که در یکی از جلسههای کلاس فیلمنامهنویسی متنی را خوانده که نظر شما نسبت به قلمِ او، موجب دلسردیاش در نویسندگی شده است. مثل اینکه شما به او گفته بودید برای نویسنده شدن یا باید پدر پولدار داشته باشی، یا عمویت در این حرفه باشد. آیا واقعا شما چنین حرفی به او زده بودید؟
من یادم نمیآید این حرف را زده باشم…
در عالم واقع چطور؟ فکر میکنید برای نویسنده شدن پارتی و پول موثر است؟
نه، برای نوشتن و نویسنده شدن فقط باید خوب بنویسی.
البته کار نوشتن و فیلمنامهنویسی یکی از سختترین حرفههاست؛ کاری که انرژی بسیاری باید صرف آن کنی و فشار زیادی به مغز بیاوری تا بتوانی آنچه را که در پس ذهنت قرار دارد، روی کاغذ بنویسی. شما چطور توانستید با وجود سختیها و مشکلات این حرفه، همچنان آن را ادامه دهید؟
نوشتن کار بسیار سختی است، اما چون من به آن علاقه دارم و برایم بسیار ارزشمند است، از انجام دادنش هم لذت میبرم. الان هم که با ایمان صفایی صمیمی شدم، نوشتن برایم شیرین و لذتبخشتر شده است. فکر میکنم آدم، کاری را که دوست داشته باشد، هرچقدر هم که سخت باشد، اما از انجامش لذت میبرد. مثلا بعضیها درس خواندن را دوست دارند، اما این به آن معنا نیست که درس خواندن کار آسانی است. درس خواندن هم میتواند کار سختی باشد، ولی بعضیها وقتی درس میخوانند، به آنها خوش میگذرد.
فکر میکنم خودتان هم در زمینههایی مثل کارگردانی راحتتر هستید تا نویسندگی؟
زمانی که کارگردانی میکنم، یک متنی روبهرویم هست، ولی وقتی مینویسم، هیچچیزی وجود ندارد که به آن اتکا کنم…
از درس خواندن صحبت شد. آیا خودتان بچه درسخوانی بودید یا تنبل و بازیگوش؟
برخی مواقع درسخوان بودم و برخی مواقع تنبل. بستگی به وضعیت روح، روان و وضعیت خانوادهام داشت. فکر میکنم درکل متوسط بودم.
بهعنوان سوال پایانی مصاحبه، آیا خاطره خاصی از ایام نوروز دارید که برایمان تعریف کنید؟
من همیشه مشقهایم را صبح چهاردهم فروردین ماه مینوشتم و تا روز سیزدهبهدر هیچچیزی نمینوشتم. سیزدهبهدر خسته میآمدم خانه و ساعت را برای چهار صبح کوک میکردم که زود بیدار شوم و سریع مشقهایم را البته با کمک مادرم بنویسم.